در روايتى آمده :در هر بيست و چهار ساعت براى عبد بيست و چهار خزانه مرتب قرار داده مى شود ، درب يكى از آن خزانه ها باز مى شود ، آن را پر از نور عمل نيكش مى بيند ، عملى كه آن را در يك ساعت از بيست و چهار ساعت انجام داده ، به مشاهده آن نور ، چنان انبساط و خوشحالى به او دست مى دهد ، كه اگر بر اهل جهنّم پخش كنند ، شگفت زده مى شوند .سپس خزانه اى را باز مى كنند تاريك و سياه ، بوى بدى از آن مى آيد و اين نتيجه ساعتى است كه در آن معصيت خدا را كرده ، به فزع و ترسى گرفتار مى شود كه اگر بر اهل بهشت تقسيم كنند عيش آن ها را ناقص مى كند . خزانه ديگرى بر او مى گشايند كه از ديدن آن نه خوشحال مى شود نه بدحال و آن ساعتى است كه در آن خواب بوده ، يا غافل از برنامه بوده ، يا به كارى از مباحات دنيا مشغول بوده است ، از خالى بودن آن خزانه دچار اندوه مى شود كه چرا در حالى كه قدرت داشته آن ساعت را به منافع الهى پر نكرده و از آن غفلت ورزيده !!
و به همين صورت خزانه طول عمر را حساب كنيد كه چه چيزى در آن قرار داده ايد ، آيا به حق پر كرده ايد ، يا از باطل و لهو و لعب آن را آلوده نموده ايد ؟
اى نفس ! امروز كه فرصت دارى كوشش كن كه خزانه هاى ساعاتت را آباد كنى و آن ها را از گنج هاى الهى بى بهره مگذارى . جايى كه اسباب بزرگى تو است ، ميل به كسالت مكن و با استراحت و غفلت ، بهره هاى الهى را از دست مده . مواظب باش از درجات عليّين محروم مشوى و حسرت و اندوه هميشگى برايت نماند .
منبع : بر گرفته از كتاب داستانهاي عبرت اموز استاد حسين انصاريان