فارسی
چهارشنبه 21 شهريور 1403 - الاربعاء 6 ربيع الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

سيرى در حيات جسم و جان‏

 

نوشته: حضرت آیت الله حسین انصاریان

 

مبارزات دامنه دار انسان براى بزرگداشت ناحيه جسم، در اين عصر از ويژگيهاى خاصى برخوردار است، كه ساير دوره ها از اين خصوصيات و ويژه گيها خالى بود.

پيشرفت تكنيك و صنعت، اعماق دريا، پهنه بيابانها، و دل آسمانها را به تسخير بشر آورده، و رشد دانش بسيارى از مشكلات را حل كرده است.

مسافرتهائيكه يكسال زمان لازم داشت، با چند ساعت طى ميشود، خطراتيكه در جاده ها بشر را تهديد ميكرد از بين رفته، دانش پزشكى سختترين امراض را علاج ميكند، اعضاء سالم بدن انسانيكه در مرز مرگ است از قبيل قلب و چشم ببدن مريضيكه زمينه زندگى دارد پيوند ميزنند.

شهرها در آغوش زندگى مدرن قرار گرفته، ساختمانهاى صد طبقه و آسمانخراش ساخته شده، و در اين ساختمانها انواع وسائل راحتى بكار رفته، روز بروز وسائل مجهزتر و كالاهاى بهتر در اختيار بشر قرار ميگيرد و سفره عيش و نوش گسترده تر ميگردد.

دل كوهها و معادن شكافته ميشود، با باز شدن تونلهاى طولانى مسير جاده ها كوتاهتر ميگردد، خيابانها چند طبقه ساخته ميشود، سرعت قطارها نزديك بسرعت هواپيما ميشود.

از زير دريا نفت استخراج ميگردد، دل زمين هرچه كه سخت باشد براى يافتن منابع انرژى باز شده، و براى پاكسازى هوا جنگل مصنوعى ايجاد ميشود.

براى آبيارى مناطق كشاورزى از ابر مصنوعى استفاده كرده و بارانهاى دست ساخته زمين را بشادابى و خرمى مينشاند.

براى كوبيدن دشمن از مجهزترين سلاح ها بهره ميگيرند، و گاهى ميگويند: از سطح كره ماه، يا سطح يك ستاره مراكز دشمن را نابود ميكنيم. از دورترين نقطه زمين بفاصله چند ثانيه صوت و تصوير ميفرستند.

و در كمترين مدت خبر مهمى را در سطح جهان پخش ميكنند.

اين ها و هزاران برنامه ديگر از بركت مبارزات دامنه دار بشر با جهل و نادانى نصيب حيات گشته و تا حدودى بمشكلات جسمى پايان داده، و راه بهره گيرى از عوامل طبيعت را آسانتر كرده است، هنوز هم با سرعت هرچه تمامتر سير در اين مسير را ادامه ميدهد و براى تهيه عيش و نوش بيشتر دو اسبه در ميدان علوم مادى بجلو ميراند.

خسارتهاى سنگين

پيشرفت حيرت انگيز بشر را در بدست آورد وسائل زندگى جسم و گستردن سفره عيش و نوش براى بعد مادى وجود در بخش قبل دانستيد با كمال تأسف بايد گفت اكثريت مردم اين عصر، در همه كشورها نميخواهند يا نخواسته اند در ناحيه روح و روان بتقويت و پاكسازى خويش برخاسته، بمبارزه بر عليه كجرويها و شيطنت ها اقدام كنند.

با ديدن اينهمه ضرر و حسارت، و مشاهده اينهمه جنايت و بدبختى بعلاج خويش برخيزند.

در سطح بين المللى دروغ ميگويند، با ملتها و ملت خود خدعه ميكنند، جنگ و خونريزى بپا ميكنند و علتى هم جز استعمار و استثمار ندارد براى بيغما بردن منابع و فرهنگ و اقتصاد ملل ضعيف برميخيزند، براى گرسنه نگاهداشتن جوامع عقب افتاده بخاطر بهره كشى از آنان، مازاد غذا و خوراكى خود را كشتى كشتى بدريا ميريزند، درحاليكه مليونها نفر از گرسنگى جان ميدهند و اينان بتماشا ميايستند، ذره اى عاطفه بخرج نداده و يك دل بحال اينان نميسوزد. تمام عهد و پيمانهاى صلح و مودت، دوستى و برادرى، و نتيجه كنفرانسها و سمينارها و نشست و برخاستها فقط بر صفحه چند كاغذ پاره منعكس ميگردد!

اكثر زنان را از ويژگيهاى مادر بودن محروم نموده، و جنس لطيف را بهر كوى و برزن كشيده، و هر نوع بهره ايكه مايل باشد ارزان و مفت از بدن نيمه عريان او ميگيرد! در برابر عشوه يك دختر، اسرار يك كشور و كيان يك ملت را بدست دشمن سپرده، و براى چند لحظه در آغوش زيبا چهره اى كشورى را بباد ميدهد.

از فريب دادن اين و آن خسته نميشود، ناموس ديگران را ميدزدد، روزى يك رفيقه عوض ميكند، سرمايه هاى انسانى را بيغما ميبرد، دختران را بى صورت نموده، گاهى آنان را بپولداران شرق و غرب ميفروشد، مليونها تومان حقوق ضعيفان را براى يك شب نشينى، و آرميدن در بستر يك زن بدكاره خرج ميكند، اركان خانواده ها را ميلرزاند، و هستى مظلومان را بباد ميدهد، از كشتار بى گناهان و حتى اطفال بى گناه و دختران معصومه و انسانهاى آزاديخواه باك ندارد.

از تربيت روان و رشد روح غفلت كرده، بخاطر فراموش كردن روان و شكوفا كردن استعدادهاى انسانى، زبون و پست گشته و دچار خسارتهاى سنگين و زيانهاى كمرشكن شده، انسانيته زير صفر رفته بشر منبع شر و پليدى گشته، بيچارگى از سر و رويش ميبارد، خجالت نميكشد حيا نميكند، آمار جنايات و مفاسدش از چندين جلد كتاب قطور تجاوز ميكند، راستى چرا اين چنين پست و زبون شده! عاقبت اين زندگى بكجا ميكشد از غربيان و از ما بهتران بكجا كشيده؟ كار اين جنايتكاران بجائى رسيده كه در مفهوم لغات تصرف ميكنند، بمعانى كلمات تجاوز مينمايند، صفات عالى انسانى را ساخته علل تاريخى و مقتضيات جغرافيائى ميدانند و ميگويند امروز آن روز نيست، و دوره اين خصائل سپرى شده «براى يقين كردن باين تجاوز بنوشته هاى فرويد و ساير يهوديان و نوكران و كاسه ليسان اينان رجوع كنيد، ببينيد بيدادگرى را تا كجا كشانيده اند!!

نسخه عالم كبير رويش سياه شده، و از وحشيان و درندگان جنگل وحشى تر و درنده تر، كلمه محبت و عشق كه زيربناى هستى و حقايق است در چهارچوب غريزه جنسى يا بدتر همجنس بازى حبس شده، حقايق روحى و واقعيات ملكوتى و عوامل تكامل را ارتجاع ناميده و عشق بآنها را بيهوده ميدانند، راستى تفو بر تو اى چرخ گردون تفو.

گران خوابى گريبان جامعه انسانى را گرفته، پليد موجى زواياى حياتش را پر كرده، صحنه زندگى تبديل بگورستانى شده كه از هر مرده زنده نمايش عجيب بوى تعفن بمشام ميرسد، دنياى زندگى تبديل بباتلاق پر از آب گنديده از اعمال و رفتار غلط بشر گشته، انحطاط روحى بحد نهائى رسيده، هنر و صنعت و علم و تمدن و تكنيك همه در استخدام اين بى هنران و درنده خويان است، تمام مراكز مهم عالم بدست ناپاكان افتاده و با عصبانى شدن دو مغز پر از الكل و دو چهره ديوانه و فشار دو دكمه در غرب امپرياليسم و شرق كمونيست، تمدن و بشريت تبديل بتل خاكسر ميگردد.

بيچاره بشر، بدبخت انسان، فرومايه آدميزاد، با اينكه در ناحيه روح از سرمايه هائى چون خرد، انديشه، تفكر، عقل، وجدان، فطرت، نبوت، امامت و ولايت، كتاب آسمانى قرآن مجيد، عرفان مثبت، اخلاق، نصيحت ناصحان، پند واعظان، حماسه هاى تربيتى، شعر شاعران دار بر دوش برخوردار است، ولى اينهمه دچار پستى و زبونى، ذلت و اسارت و بدبختى است چرا؟

بخاطر اينكه تمام همت صرف مبارزه در راه بزرگداشت جسم است و از جان و روح كه بمنزله عيسى وجود و موسى در برابر فرعون است غفلت دارد و از عوامل رشددهنده جان بهره نميگيرد و با دشمنان روح با داشتن اينهمه وسيله بجنگ و مبارزه برنميخيزد!!

 

مبارزان آزاده

روان و روح فراموش شده، بنابراين اكثر مردم زمان شيطانند و شيطان پرست، بت اند و بت پرست، در بند فريبند و فريبكار فرعونند و فرعون ساز، فاسدند و مفسد و عجيب تر اينكه براى گول زدن ديگران هر روزدر پس واژه هاى مقدسى از قبيل آزادى، حقوق بشر، دموكراسى، مليت، تسليحات اخلاقى، پنهان ميشوند تا بيش از پيش چهره كثيف استعماريشان پنهان بماند، مبادا مردم

بيدار شده و بر عليه آنان بشورند. «1»

بيشتر مردم امروز در ناحيه جسم و خصوصا مسائل مربوط بشهوت از آزادى و بى بندوبارى همه جانبه برخوردارند، ولى در جهت روح و روان فاقد واقعيتها.

عدم توجه بتربيت روان، قرار ندادن روح در گردونه رشد، منشاء آنهمه مفاسد، و مولد آنهمه رسوائى هائيست كه در قسمت قبل ملاحظه كرديد.

ولى بايد گفت در برابر آنگونه مردم ناتوان، كه براى خود هيچگونه قوتى دست و پا نكرده، و در مقابل كوچكترين گناه، چون سربازى تعليم نديده در برابر رستم دستان، با مغز بچاه بدبختى فروميروند خدا ساختگانى بودند و هستند كه هر زاويه زندگى پرشورشان براى ساختن يك ملت بهترين درس است.

كيفيت تربيت روحى آنان، انعكاسى از صفات پاك خداست، و از طريق اجراى خواسته هاى الهى كه در قرآن مجيد و سنت پيامبر آمده، فراهم شده است. نتيجه پرورش روان، تقوا و نيروى عظيم خويشتن داريست كه آنان را در برابر هجوم هواى نفس و شئونش، و در مقابل دشمنان خطرناك توحيد، بپايدارى و استقامت واداشته، و تا سرحد پيروزى آنان را بجلو رانده است.

چه صحنه هاى حيرت انگيزى در حيات آنان ديده ميشود، چه برنامه هاى اعجاب انگيزى داشتند، چه مقاومت و سرسختى عجيبى از خود در برابر هجوم عوامل گناه نشان دادند.

ميدانيد كه زورمندترين مردم از نظر جسم، در برابر غريزه شهوت و جلوه مال همچون پركاهى در برابر هجوم سيل بنيان كن بودند، ولى اينان كه از نظر روح داراى نيروى خدائى بودند، در برابر حمله گرگ هواى نفس، و جلوه هاى پرزرق و برق مال، و برنامه رياست آنچنان از خويش مقاومت نشان ميدادند كه گوئى كوهى در برابر كاهى قرار گرفته.

در اين زمينه خوبست از خويشتن دارى آنان در برابر رياست شهوت، مال، كه هر زوردارى را بخاك ذلت نشانده، شاهد آورده تا شما و مخصوصا نسل جوان بدانند، كه آدم شدن ممكن است، و مبارزه در برابر هجوم فساد بايد كار هر انسان خهردمند باشد، و آگاه شوند كه در هر عصرى چهره هاى پرفروغى ميدرخشند كه جبين تاريخ و حيات از آنان آبرو گرفته و ميگيرد.

1- حكومت نارواى عثمان وضع جامعه اسلامى را بهم زده بود، حكومت فقط از عنوان اسلام بهره داشت، ولى واقعيت آن عبارت بود از يك حكومت صددرصد ابليسى و جاهلى كه در سايه شوم آن حزب كثيف اموى عهده دار تمام مقامات مملكتى بود، و حزب الله در هيچ برنامه اى راه نداشت.

قلم نويسندگان شكسته شده بود، زبان گويندگان از پس سر درآمده بود، بيداران راه از برنامه هاى حياتى محروم بودند، دهان آمرين بمعروف و ناهين از منكر را ميدوختند، فاصله جهنمى طبقاتى بحد نهائى رسيده بود، دارندگان از سيرى ميمردند، و نداران از گرسنگى قالب تهى ميكردند.

در اين ميانمشعل هدايتى براى روشن كردن جو تاريك آن روز بنام ابو ذر با تمام وجود ميسوخت، لحظه اى از پا نمى نشست، حكومت ضد الهى عثمان را بر سر كوى و بام رسوا ميكرد، قرآن ميخواند و مفهوم واقعى اش را در اختيار مردم ميگذاشت، ملت را عليه بيدادگرى ميشوراند، خفتگان را بيدار مينمود، از حق و حقيقت حمايت داشت سختى ها ميديد، زجرها ميكشيد، ولى از پاى نمى نشست، حكومت بهر وسيله ممكن براى خاموشى او اقدام كرد نشد، تا بخيال خودش از طريق كانال پول دست بساكت كردن ابو ذر بود.

در آن زمان كه كاخهاى بنى اميه و كارگزاران دولت در مدينه و زمينهاى زياد و آب و حشم و زر و زور و مال آنان چشم ها را خيره ميكرد ابو ذر و ابو ذرها در آتش فقر ميسوختند، حق آنان بيغما و غارت رفته بود.

ابو ذر خرج خانه و زن و فرزندانش را بوسيله شيريكه از يك يا چند بز ماده ميگرفت تأمين ميكرد و پولداران و مال پرستان بخاطر اينكه زر و سيم زيادى داشتند سطح زندگى را در آن روز بالا برده بودند، معلوم است كه بر سر تهيدستان چه ميآيد، در چنان حالى عثمان غلام مخصوص خود را خواست، سه هزار دينار در اختيارش گذاشت و گفت اگر اين پول را بابو ذر بقبولانى ترا آزاد خواهم كرد.

غلام با خوشحالى هرچه تمامتر بدر خانه آن مرد خدا آمد، مرديكه يكدينار آن روز مشكلى از مشكلاتش را حل ميكرد، دق الباب نمود ابو ذر كنار در آمد، سه هزار دينار را تعارف كرد، ابو ذر پرسيد چيست غلام داستان را گفت، ابو ذر فرمود آيا بتمام خانه هاى تهيدست چنين مالى را داده اند؟ گفت نه. گفت اين مال از بيت المال اس كه تمام مسلمانان در آن شركت دارند، عثمان مالك اين اموال نيست كه بهركه بخواهد ببخشد، من نيازى بچنين مالى ندارم، آن را نزد اربابت برگردان و بگو بالاترين سرمايه من قبول ولايت و رهبرى و حكومت امير المؤمنين است، و از اين پس از اين شيرين كاريها را در حق من روا ندارد، غلام گفت اگر بپذيرى من آزاد ميشوم، ابو ذر گفت آرى تو يكنفر آزاد ميشوى و من در بند حق يك ملت اسير ميگردم!!

ابو ذر با تمام زواياى حكومت عثمان مبارزه داشت، جان بر سر مبارزه گذاشت، و لحظه اى از اقدام بر عليه طاغوت دست برنداشت او تسليم برنامه اى جز برنامه خدا نگشت، و از زندگى خود آموزنده ترين درسها را براى ملت اسلام بجاى گذاشت.

2- ميگويند: بانسان فرزانه اى چون مقدس اردبيلى گفتند دروغ ميگوئى گفت هرگز، زبان بتهمت ميالائى گفت نه، بهنگام گرسنگى و تشنگى از شبهه و حرام استفاده ميكنى پاسخ داد نه، گفتند اگر بهنگام طغيان غريزه شما را با زيباترين زن در اطاق خلوتى قرار دهند چه برنامه اى خواهيد داشت، جواب گفت كه بايد خداى بزرگ بكمك اين عاجز برخيزد، آرى در آنجا از نيروى عشق و ايمان بحق و تقوا و خويشتن دارى بهره گرفته و بپاكى جان ضربه نخواهم زد، زندگى پرسود اين مرد نمايشگر اين بود كه از گناه و حتى از مكروهات سخت پرهيز داشت.

راستى اگر تمام افراد جامعه چنين بودند چه جامعه اى داشتيم، جامعه نمونه و نمونه اى از جامعه بهشتى.

3- مينويسند: مركبى را كرايه كرد تا از نجف بكربلا برود و با همان مركب از كربلا به نجف بازگردد.

بهنگام بازگشتن از كربلا، نامه اى باو سپردند كه در نجف بدست كسى برساند، از طرفى نامه را گرفت بخاطر اينكه حاجت برادر مؤمن را رد نكرده باشد، از طرف ديگر از مركب پياه شدو تا مقصد در كنار مركب راه را پياده طى كرد، ميگفت من در وقت كرايه اين مركب اضافه بر خود و بار مورد نيازم چيزى نداشتم. اكنون يك نامه بمن اضافه شده، نميدانم اين اضافه بار را صاحبش راضى است يا نه، بهتر اين كه پياده بروم، و خويش را قبل از احراز رضايت صاحب مركب در برنامه غير خدائى نيندازم، چه ميدانم شايد عمر من تا رسيدن به نجف كفاف نداد، لااقل اگر در راه مردم مديون مردم نميرم!! راستى عاشقان خدا و تربيت يافتنگان مكتب توحيد چه ميكنند، آخر حاكميت بر نفس تا كجا؟ اكثر مردم روزگار ما و مخصوصا زورداران و زرداران چه برنامه هائى اجرا ميكنند. اموال عمومى را ميدزدند، و معادن ملتها را كشتى كشتى بغارت ميبرند، چه مصيبت بزرگى است، و بزرگتر از آن غفلت صاحبان مال، و مالكان اصلى.

4- مينويسند: بين زنان حرمسراى اميرى زورمند، نزاع سختى در گرفت دختر زيبا چهره آن امير از وضع داخلى خانه سخت رنجيده خاطر شد، نزديك غروب آفتاب لباس خود را پوشيد و در چادر عفت قرار گرفت و از ساختمان مجلل خود خارج شد.

آن مزان اول غروب خيابان و بازار بسته ميشد، و همه مردم بخانه ميرفتند در كوى و برزن كسى نبود، دختر وارد بازار خلوت اصفهان شد، در ميان بازار مدرسه اى بود كه دانشجويان علوم دينى در آن درس ميخواندند، وارد مدرسه شد، باطاقى كه يك دانشجو در آن درس ميخواند وارد گشت طلبه جوان از مردم شهر گرگان و استرآباد آن روز بود، در بحبوحه جواين قرار داشت، جوان با ديدن يك عامل محرك شهوت همه چيز را فراموش ميكند، و چون تنور جهنم شعله هاى غريزه اش زبانه ميكشد دانشجوى جوان از ديدن آن فرشته زيبا و پناهنده شدنش، بگوشه يك اطاق نمور و ويرانه تعجب كرد، ميخواست او را بمحاكمه بكشد، كه ناگهان دختر باو گفت از خانواده اى زورمندم، در برابرم مقاومت مكن ورنه برايت گرفتارى سخت فراهم ميشوم. طلبه جوان سكوت كرد، دختر شام طلبيد، پاسخ داد چيزى جز نان خشك و مقدارى ماست و پياز ندارم، چنانچه بتوانى باين سفره ناچيز قناعت كنى، برايت فراهم آرم، دختر غذاى مدرسه را خورد و از دانشجوى جوان رختخواب خواست و با كمال اطمينان به بستر راحت رفت!

خانواده امير از غيبت طولانى دختر نگران شدند، كم كم خبر بتمام محوطه ساختمان رسيد.

امير كه از شدت غيرت نسبت بناموس خويش برافروخته شده، و خون دو چشمش را گرفته، و نفس در سينه اش حبس شده بود، دستور داد تمام مأمورين بجستجو برخاسته، و هرچه زودتر او را بيابند، ولى جيره خواران هرچه بيشتر گشتند، كمتر يافتند.

بخاطر اينكه، دختر جوانش، با چهره خيره كننده اى كه مخصوص او بود گرفتار دست متجاوزى نشود، از غصه نميخوابيد، دمى آرام نداشت، ولى كسى نبود بشاه بگويد: آرام باش، و راحت بخواب، زيرا ناموس تو امشب، در پناه يكى از تربيت شدگان مكتب الله است، كسى نبود باو بگويد اگر شما زورداران و زرداران در برابر غريزه جنسى در عين اينكه يك زن و چند زن رسمى داريد، كمترين مقاومتى از خود نشان نميدهيد، و دست خيانت بديگران دراز ميكنيد، ولى براى حفظ شرف تو، و سلامت ناموست، و ناموس يك مملكت، انسانهائى يافت ميشوند كه با طغيان شهوت مبارزه كرده و درا ين ميدان پيروزند، كسى نبود بامير بگويد امشب دختر زيبا و جوانت در پناه يك روحانى پاك دل و پاك چشم و با تربيت قرار گرفته و او و امثال او نه تنها از ناموس تو نگهدارى ميكنند، بلكه سلامت ناموس يك ملت و بل جهان بسته بپاكى و فضيلت آنان است.

صبح شد، دختر نماز بجاى آورد، ماندن آنشب را تا صبح براى ادب كردن، اهل حرم كافى دانست، بعمارت خويش بازگشت، خبر آمدنش در سراسر كاخ پيچيد، پيدا شدنش را بامير خبر دادند از محل اختفايش پرسيد پس از آن كه معلوم شد بمدرسه رفته، در اطاق يكى از طلاب شب را بپايان رسانده، دستور دستگيرى دانشجوى جوان صادر شد، مأمورين بسراغش رفتند، او را بدربار آوردند، از او سئوالاتى كرد: دخترم شب گذشته در اطاق شما بود، آرى، چرا او را پذيرفتى، تهديدم كرد، از غذاى تو خورد، بلكه با نان و ماست سفره من قناعت كرد، در اطاقت خوابيد، آرى، چند دست رختخواب داشتى، يك دست، خودت چه كردى؟ تا صبح بيدار بودم چهره اين دختر را ديد، آرى بهنگام ورود باطاق، اما نگاهم در اولين مرحله نگاه خارج از اختيار بود، شب را تا صبح بى تفاوت گذراندى نه، درحاليكه دخترم تنها در اختيار تو بود و امكان غلبه بر او را داشتى چه كردى؟ تا صبح با هواى نفس مبارزه كردم چگونه، با ياد خدا، بهنگام فشار آوردن غريزه كه هر زورمندى را مغلوب ميكند چه كردى؟ بنوبت انگشتان خود را روى شعله شمع مى گرفتم و از سوختن پوست دست بياد عذاب بينهايت حق ميافتادم، بدين وسيله شعله شهوت را خاموش ميكردم. سپس انگشتان مجروح خود را در برابر امير قلدر گرفت و گفت ببين، امير باورش نيامد، از سلامت دختر جويا شد، خبر سلامتى او را بامير دادند، خاصان درگاه را طلبيد، در حضور آنان از طلبه سئوال كرد نامت چيست؟ پاسخ داد محمد باقر، تاكنون ازدواج كرده اى، نه، مهمان ديشب را بهمسرى ميپذيرى؟ تا خدا چه خواهد، امير ميل دختر را جويا شد، جواب داد امر پدر برايم قابل پذيرش است، دختر را عقد كردند و به طلبه جوان سپردند، گروهى عقيده دارند اين محمد باقر همان فيلسوف نامدار، محقق بزرگ، دانشمند عاليقدر، استاد بزرگوار حضرت ميرداماد است، محدث بزرگوار مرحوم حاج شيخ عباس قمى در جلدا ول سفينة البحار ص 462 از قول سيد عليخان در كتاب سلافه نقل ميكند:

و اللّه قسم زمان از آوردن مانند و او نازا است، سپس ميگويد: آنانكه از او خبر داشتند گفته اند، مدت چهل سال شبها را به بستر استراحت نرفت، تمام شب را بمناجات با حق گذراند، و از كرامات عجيب او اين بود كه در تمام عمر براى يكشب نافله شب از او ترك نشد!!

اينان از شئون تمدن مانند زمان ما برخوردار نبودند، اما درون پاكشان بنور الهى روشن بود، و توان مبارزه ايشان با تمام برنامه هاى ضد خدائى از نيرومندترين اسلحه هاى گرم زمان ما نيرومندتر!

قدرتمندانى بودند كه در برابر كششهاى غلط شهوت و مال مغلوب نميشدند، و مسند حكومت را نيز از يك جفت كفش پاره بى ارزش، بى ارزش تر ميدانستند، و خلاصه هيچ عامل غلطى آنان را از مسير مستقيم باز نميداشت، نكته مهمى كه در پايان اين بخش لازم است يادآورى شود، اين است كه خداوند مهربان، استعداد مبارزه با هر نوع خطر را در وجود تمام مرد و زن قرار داده، اين مردم هستند كه بايد خويش را در معرض نسيم تربيت الهى كه قواعدش منعكس در قرآن و سنت است قرار دهند، تا همه استعدادهايا نسانى آنان شكوفا گردد، و در تمام زمينه هاى حيات بتوانند، نيروهاى اهريمنى درونى و برونى را از سر راه خود برداشته، و سلامت دنيا و آخرت خويش را تأمين كنند. قرآن مجيد در سوره الشمس باين واقعيت و نتايج سرشارش اشاره كرده، آنجا كه ميفرمايد:

وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها، وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها، وَ النَّهارِ إِذا جَلَّاها، وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشاها وَ السَّماءِ وَ ما بَناها، وَ الْأَرْضِ وَ ما طَحاها، وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها، فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها، قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها.

قسم بخورشيد، و تابشش، سوگند بماه آن هنگام كه آفتاب آنرا ميدرخشاند. و بروز زمانيكه خورشيد آن رار وشن ميكند، و بشب وقتيكه عالم را در پرده سياهى ميپوشاند، و بآسمان و آنكه آنرا بنا كرد و بزمين و آن كه آن را بساط زندگى كرد، و سوگند بجان و روان و آنكه بآن اعتدال و استواء و استقامت داد، سوگند بتمام اين برنامه ها كه ما بروان و نفس بشر خير و شر را الهام كرده و آنرا نسبت بشناخت حق و باطل راهنمائى نموده، و تمام استعدادات لازم را براى رسيدن برشد هو كمال در آن قرار داديم، رستگار شد آنكس كه از پس الهام حق بشكوفا كردن قواى نفس برخاست و بتقويت نيروى خويشتن دارى و تقوا اقدام كرد. تا خود را از تمام آلودگيها بركنار داشت، و آنكس كه از هدايت و الهام الهى بهره نگرفت، و از شكوفا كردن نيروهاى نفسى خوددارى كرد، و به تضعيف خويش همت گماشت، و بر روى حقايق وجود پرده كشيد، و با دست خود بناقص كردن روان اقدام كرد، خويش را دچار ذلت و زبونى نموده و زمينه خزى دنيا و عذاب آخرت را براى خود فراهم كرده است .

 

پی نوشت :

 

 

______________________________
(1)- مانند سخنرانيها و مصاحبه هاى شاه خائن كه بمدت سى و هفت سال اكثر ملت ايران را فريب ميداد، و در سايه تبليغات ساحرانه بيغماگرى مشغول بود اما جامعه ايرانى به رهبرى حضرت امام خمينى تمام مواضع فريبكاريا و را شناختند و با سالح ايمان و قوت روح بجناياتش خاتمه دادند. من زمانى بنوشتن اين كتاب اشتغال داشتم كه تازه از زندان شاه نجات پيدا كرده بودم، و هر روز در تظاهرات خيابانى در سراسر ايران شاهد كشتار وحشيانه مردم كه براى آزادى و استقلال قيام كرده بودند بودم، و زمانى اين كتاب را مشغول چاپ شدم كه ملت ايران از شر استعمار خارجى و استبداد داخلى نجات پيدا كرده بود و هم اكنون در سايه رهبرى روح خدا مشغول بازسازى اقتصادى و معنوى ايران است.

 

 

 

 مطالب فوق برگرفته شده از

کتاب : نظام تربيت در اسلام   

 

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

اربعین حسینی
سه شاهراهی که آدمی را از بدبختی نجات می‌دهد؟!
بانویی که با صلابتش تاریخ را دگرگون کرد
وجوب هزينه كردن جان و مال در راه خدا
ویژگی‌های حضرت زینب(س)
علی(ع) برادر پیامبر(ص)
نهضت اخلاقی در انقلاب جهانی مهدی موعود علیه ...
ام البنین ، پاسدار خاطره عاشورا
عزاداری امام حسین علیه‏السلام در محضر امامان ...
خلافت بلافصل امیرمؤمنان علی(ع)

بیشترین بازدید این مجموعه

فلسفه عبادت
غيبت امام زمان در كلام امام عسكري (ع)
یا لیتنی های قرآن
کرامت امام حسن عسکری(ع)
راز همنشینی با یار غایب
نگاهی به راهبردهای ارزشی پیامبر اکرم صلی الله ...
ام البنین ، پاسدار خاطره عاشورا
سوره ای از قران جهت عشق و محبت
نهضت اخلاقی در انقلاب جهانی مهدی موعود علیه ...
متن دعای معراج + ترجمه

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^