نوشته: حضرت استاد حسین انصاریان
عَنِ الصادِقِ عليه السلام: إنْ كانَ الرِّزْقُ مَقْسُوماً فَالْحِرْصُ لِماذا «1».
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: اگر رزق به حكم خداوند در قرآن و در عالم طبيعت مقرر شده، پس حرص براى چيست؟
قالَ النَّبىُّ صلى الله عليه و آله: أغْنَى النّاسِ مَنْ لَمْ يَكُنْ لِلْحِرْصِ أسيراً «2».
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: بى نيازترين مردم كسى است كه اسير حرص نباشد.
عَنِ الصّادِقِ عليه السلام ناقِلًا عَنْ حَكيمٍ: الْحَريصُ الْجَشِعُ أشَدُّ حَرارَةً مِنَ النّارِ «3».
امام صادق عليه السلام به نقل از حكيمى فرمود: حريص آزمند، حرارتش در سوزاندن فضايل و كمالات، از آتش زيادتر است.
سُئِلَ أميرُالمُؤمِنينَ عليه السلام: أىُّ ذُلٍّ أذَلُّ؟ قالَ: الْحِرْصُ عَلَى الدُّنيا «4».
از اميرالمؤمنين عليه السلام سؤال شد چه ذلّتى براى انسان ذلّت بارتر است؟ فرمود:
حرص بر دنيا.
عَنْ أبى عَبْدِاللّهِ عليه السلام قالَ: حُرِمَ الْحَريصُ خَصْلَتَيْنِ وَلَزِمَتْهُ خَصْلَتانِ: حُرِمَ الْقَناعَةَ فَافْتَقَدَ الراحَةَ وَحُرِمَ الرِّضا فَافَتَقَدَ الْيَقينَ «5».
امام صادق عليه السلام فرمود: حريص از دو خصلت محروم و دچار دو خصلت است:
از قناعت محروم و دچار درد سر و از خشنودى نسبت به حق محروم و دچار بى يقينى به واقعيت ها است.
عَنْ أبى عَبْدِاللّهِ عَنْ أبيهِ عليهما السلام قالَ: لا يُؤْمِنُ رَجُلٌ فيهِ الشُّحُّ وَالْحَسَدُ وَالْجُبْنُ وَلا يُكُونُ الْمُؤمِنُ جَباناً وَلا حَريصاً وَلا شَحيحاً «6».
امام صادق از پدرش حضرت باقر عليهما السلام نقل مى كند: مردى كه در او بخل و حسد و ترس است ايمان ندارد، مؤمن ترسو و حريص و بخيل نيست.
عَنْ أبى عبْدِاللّهِ عليه السلام قالَ: كانَ فيما أوْصى بِهِ رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَليّاً عليه السلام: يا عَلىُّ أنْهاكَ عَنْ ثَلاثِ خِصالٍ عظامٍ: الْحَسَدُ وَالْحِرْص وَالْكَذِبُ «7».
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: آنچه در وصاياى رسول اسلام به على عليه السلام بود اين بود: يا على! تو را از سه خصلت كه گناهش عظيم است نهى مى كنم، حسد، حرص و دروغ.
قالَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: مِنْ عَلاماتِ الشِّقاءِ جُمُودُ الْعَيْنِ وَقَسْوَةُ الْقَلْبِ وَشِدَّةُ الْحِرْصِ فى طَلَبِ الرِّزْقِ وَالْإصْرارُ عَلَى الذَّنْبِ «9».
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: از علائم بدبختى خشكى چشم، سنگدلى و شدت حرص در طلب روزى و اصرار بر گناه است.
امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
زمانى كه نوح از كشتى پياده شد، ابليس نزد او آمد و عرضه داشت: در روى زمين كسى منّتش بر من، بزرگ تر از تو نيست، از خداوند نابودى اين جامعه فاسق را خواستى و من راحت شدم، دو چيز به تو نياموزم؟!
از حسد بترس، حسد آنچه بايد بر سر من بياورد آورد و از حرص بپرهيز كه آنچه بايد بر سر آدم بياورد آورد «10»!!
پروردگارا! چه خطرات عظيمى در كمين ماست و چه چاه هاى عميق خوفناكى در مسير ما قرار دارد، خداوندا! دنيا چه گذرگاه هولناك و داراى چه طوفان هاى سهمناكى است؟
الهى! اگر لطف و عنايت تو نباشد كار ما انسان ها به كجا خواهد كشيد و آينده ما چه خواهد شد؟
الهى! آلودگى حرص و پليدى كبر و خباثت حسد و ناپاكى ريا و تمام رذايل اخلاقى را از ما برطرف كن.
[فَإنَّ الدُّنْيا خَلَقَها اللّهُ تَعالى بِمَنْزِلَةِ ظِلِّكَ إنْ طَلَبْتَهُ أتْعَبَكَ وَلا تَلْحَقُهُ أبَداً وَإنْ تَرَكْتَهُ يَتْبَعُكَ وَأنْتَ مُسْتَريحٌ ]
امام صادق عليه السلام در ادامه روايت باب حرص مى فرمايد:
دنيا براى تو مانند سايه است، هر چه از پى او بروى به آن نخواهى رسى و جز خستگى و ملالت و رنج و تعب، چيزى عايد تو نخواهد كرد، ثروتمندان مادى جهان پس از آن همه دويدن، به كجا رسيدند و چه كردند و چه با خود بردند؟!
ولى اگر آن را رها كنى و به دنبالش ندوى به مقدارى كه احتياج دارى از طريق كوشش صحيح با تو خواهد بود و تو در اين صورت راحت خواهى بود.
اى كه انكار كنى عالم درويشان را |
تو چه دانى كه چو سودا و سرست ايشان را |
|
ملك آزادگى و كنج قناعت گنجى است |
كه به شمشير ميسّر نشود سلطان را |
|
طلب منصب فانى نكند صاحب عقل |
عاقل آن است كه انديشه كند پايان را |
|
جمع كردند و نهادند و به حسرت رفتند |
وين چه دارد كه به حسرت بگذارد آن را |
|
چشم همت نه به دنيا كه به عقبى نبود |
عارف عاشق شوريده سرگردان را |
|
در ازل بود كه پيمان محبّت بستند |
نشكند مرد اگرش سر برود پيمان را |
|
سعديا عمر عزيز است به غفلت مگذار |
وقت فرصت نشود فوت مگر نادان را «11» |
|
[قالَ النَّبىُّ صلى الله عليه و آله: الْحَريصُ مَحْرومٌ وَهُوَ مَعَ حِرْمانِهِ مَذْمُومٌ فى أىِّ شَى ءٍ كانَ، وَكَيْفَ لا يَكُونُ مَحْروماً وَقَدْ فَرَّ مِنْ وَثاقِ اللّهِ تَعالى وَخالفَ قَوْلَ اللّهِ تَعالى حَيْثُ يَقُولُ: [اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُمْ ثُمَّ رَزَقَكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ ] «12»]
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
حريص با همه تلاش و زحمت و با همه رنج و مصيبت و با همه تعب و مشقّت كه براى تحصيل اضافه از آنچه خدا مقرر فرموده، مى كشد از به دست آوردن آن اضافه، محروم است و در عين محروم بودن در پيشگاه خالق و خلق، در هر زمينه اى مذموم است و چگونه مذموم نباشد كسى كه از عهد و پيمان الهى نسبت به روزى بندگان رو گردانده و با گفته و وعده حضرت او درباره روزى كه در قرآن فرمود:
شما را از عدم به وجود آورد، آن گاه روزى داده، سپس مى ميراند و آن گاه زنده مى كند.
مخالفت كرده!!
[وَالْحَريصُ بَيْنَ سَبْعِ آفاتٍ صَعْبَةٍ:
1- فِكْرٌ يَضُرُّ بِدينِهِ وَلا يَنْفَعُهُ
2- وَهَمٌّ لا يَتِمُّ لَهُ أقْصاهُ
3- وَتَعَبٌ لا يَسْتَريحُ مِنْهُ إلّاعِنْدَ الْمَوْتِ
4- وَخَوْفٌ لا يُورِثُهُ إلّاالوقُوعَ فيهِ
5- وَحُزْنٌ قَدْ كَدَّرَ عَلَيْهِ عَيْشَهُ بِلا فائِدَةٍ
6- وَحِسابٌ لا مَخْلَصَ لَهُ مَعَهُ مِنْ عَذابٍ
7- وَعِقابٌ لا مَفَرَّ لَهُ مِنْهُ وَلا حيلَةَ]
آفات حرص
امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
حريص دچار هفت آفت است كه نجاتش از هر يك از آن آفات در نهايت صعوبت و دشوارى است:
1- فكر وانديشه و نقشه و حيله براى جمع كردن اضافه تر از نياز و مقرّرى كه اين گونه فكر، آفت آخرت است و نسبت به دنياى انسان نفع و سودى ندارد، چرا كه زائد بر قسمت، آن هم از كسى كه با خدا معامله ندارد، قابل انتفاع نيست و غير زحمت و رياضت و بار سنگين آخرت، چيزى بر آن مترتب نيست!
2- همّ و غم و هيجان كه محصول حرص بر تحصيل دنياست و اين همّ و غم زاييده عدم رضايت انسان به قسمت الهى است و اين آفتى است كه از درون و برون هم چو خوره انسان را مى خورد!
3- رنج و زحمت كه جز به وسيله مرگ از آن راحت نمى شود.
4- ترس از دست رفتن جمع شده كه مورث ترس ديگر است. به اين صورت كه حريص مى ترسد چه شود و به كه بدهد و از كه بستاند، تا تلف نشود و در سرمايه قصورى راه نيابد و حاصل هر خوفى نيست، مگر افتادن در خوف ديگر، مثل طلبى كه از كسى دارد، تا وصول نشده است خوف دارد كه آن كس شايد بميرد و مالش بسوزد و بعد از وصول خوف آن دارد كه مبادا به چنگ سارقى افتد، يا آفتى به او رسد، غرض اين كه حريص مالدار، مانند ماردار هرگز از خوف و ترس فارغ نيست و از تشويش و اضطراب نسبت به ثروتى كه جمع كرده خالى نيست.
5- حزنى كه اكثر اوقات عيش را بر او مكدّر كند و در خوشى و راحت او نقص بيندازد.
6- حسابى كه هرگز از آن فارغ نيست، چنان كه ديگران در حساب عمر و طاعت و گناه و وضع آخرت خود هستند، او در حساب مال است و گرفتار غصه و عذاب كه چند شده و به كجا رسيده، يا حساب ماه و سال كى منقضى شود تا تن خواه و طلب ها وصول گردد و البته نتيجه اين حساب، عذاب درون و زحمت برون و محصولش حسرت وقت مرگ و زحمت در برزخ و آتش در قيامت است.
7- مفسده عظيمه ديگر حرص، عقاب الهى است كه حريص را از آن گريز و فرارى نيست، چرا كه حريص در به دست آوردن گناهكار و در نگاه داشتن مال، مجرم است و چه بسيار كه ثروت دنيا، حريص را به انواع محرمات و ارتكاب گناهان دچار كرده و اين محرّمات و معاصى، در قيامت مورث عذاب سخت الهى است.
راستى، چه بدبخت و بيچاره اند آنان كه دچار مرض حرص مال و جاهند و چه خوشبخت و سعادتمند آنان كه در حرص ملاقات و لقاى حضرت رب العزه هستند.
آنان ذكرشان مال مال و اينان گفتار قلب و جان و زبانشان يار يار است!
ما گدايان خيل سلطانيم |
شهر بند هواى جانانيم |
|
بنده را نام خويشتن نبود |
هر چه ما را لقب نهند آنيم |
|
گر برانند و گر ببخشايند |
ره بجاى دگر نمى دانيم |
|
چون دلارام مى زند شمشير |
سر ببازيم و رخ نگردانيم |
|
دوستان در هواى صبحت يار |
زر فشانند و ما سر افشانيم |
|
اى خداوند عقل و دانش و راى |
عيب ما را مكن كه نادانيم |
|
هر گلى نو كه در جهان آيد |
ما به عشقش هزار دستانيم |
|
تنگ چشمان نظر به ميوه كنند |
ما تماشا كنان بستانيم |
|
تو به سيماى شخص مى نگرى |
ما در آثار صنع يزدانيم |
|
هر چه گفتيم جز حكايت دوست |
در همه عمر از آن پشيمانيم |
|
سعديا بى وجود صحبت يار |
همه عالم به هيچ نستانيم |
|
ترك جان عزيز بتوان گفت |
ترك يار عزيز نتوانيم |
|
راه علاج حرص
گروهى تصور مى كنند كه آنچه انسان به آن گرفتار است و منبعى براى زدن خسارت و زيان به آدمى است، نجات از آن محال يا حداقل مشكل و سخت است.
ولى اين تصور بدون شك تصور نا بجا و غلطى است؛ زيرا رذايل چه از نوع اخلاقى آن و چه از شكل عملى آن، خصالى عارضى هستند كه بر اثر بى توجهى يا اشتباه يا فضاى غلط محيطى، متوجه انسان شده اند و به تعبير ديگر: اينگونه صفات بر صفحه روان يا قلب يا اعضا هم چون مرض در نواحى جسم آدمى است، چنان چه براى مرض راه علاج و طبيب هست، براى اين گونه عوارض معنوى هم راه علاج و طبيب هست.
بعثت انبيا و نزول كتب آسمانى وامامت امامان و حكمت حكيمان و عرفان عارفان و ولايت اوليا، براى معالجه امراض معنوى و رفع عيوب روحى و نفسى و آراسته كردن انسان به محامد الهى است.
اگر اين عوارض قابل علاج نبود، نعوذ باللّه رسالت رسولان و ارسال كتب و تجلّى وحى و امامت امامان از جانب حضرت الهى كارى لغو و عملى عبث بود.
انبيا، طبيبان اين امراض و دستورهاى آنان راه علاج اين عوارض است، به شرطى كه انسان تسليم نبوت آنان شده و به نسخه هاى شفا بخش و سعادت آور آنان عمل كند.
علاج حرص در كلام نراقى
حكيم فرزانه ملا احمد نراقى رضوان اللّه تعالى عليه، با توجه به آيات قرآن و روايات و اخبار، نسخه اى براى علاج مرض حرص تنظيم كرده و مى گويد «13»:
طريقه معالجه حرص، تحصيل صفت قناعت و ازاله مرض حرص است.
و تحصيل صفت قناعت آن است كه ابتدا تأمّل كند در زحمت جمع مال و تصديع آن و آفات دنيويه كه از براى مال است و حوادثى كه در پى دارد.
شحنه اين راه چو غارتگر است |
مفلسى از محتشمى بهتر است «14» |
|
و ببينيد كه زيادتر از قدر ضرورت، دنيا را چه ثمر و چه فايده است، اگر از براى اولاد ذخيره مى كنى، بدان كه خداى تو و اولاد يكى است، آن كه روزى به تو داده به او نيز خواهد داد.
تو غم فرزندى را مى خورى كه از نطفه تو حاصل شده، چگونه آن كه او را آفريده غم او را نمى خورد، به عزت خودش قسم كه او از تو مهربان تر است و قدرت او بيشتر و اگر فرزند تو كسى است كه بايد به تنگى بگذراند، اگر عالم را از براى او ذخيره بگذارى از دست او بيرون مى رود، جان من! احتياج فرزند به مال در حيات اوست، تو كه چاره عمر او نتوانى كرد و قدر زندگانى از براى او نتوانى نهاد، چرا در فكر روزى او زحمت مى كشى.
نگارنده كودك اندر شكم |
نگارنده عمر روزى است هم |
|
خداوندگارى كه عبدى خريد |
بدارد فكيف آن كه عبد آفريد |
|
تو را نيست آن تكيه بر كردگار |
كه مملوك را بر خداوندگار « |
|
ساعتى سر بر زانوى تفكّر و به اطراف ولايات نظرى كن و دور و نزديك را سيرى كن و ببين كسانى كه در عهد تو هستند، چقدر كسانى هستند كه صاحب ثروت و جاه و حشمتند و پدر ايشان از براى ايشان ذخيره نگذاشت و چه اشخاص يافت مى شوند كه به فقر و فاقه مبتلا و اموال بسيار از پدر ايشان مانده بود.
بسى پدران خانه در شهرى ساختند و اولاد ايشان در ولايتى ديگر در خرابه مردند و بسا، ده و مزرعه در كشورى از براى ايشان گذاردند و ايشان به جهت قرص نانى در كشورى ديگر جان دادند!
تو را از حوادث روزگار چه خبر و از گردش افلاك چه اطلاع، چه مى دانى تا چند روز ديگر عالم چه وضع خواهد بود؟ و اگر از براى خود جمع مال مى كنى، تو اول قدر عمر خود را معين كن و به اندازه آن جمع كن، تو چه مى دانى كه نام تو در سال ديگر در دفتر مردگان ثبت خواهد بود يا در صحيفه زندگان و چون قوت سال خود را دارى كفايت كن و حساب خود را زياد مكن، علاوه بر اين ها آن كه تأملى كن و ببين وقتى هست كه سير شوى و ديگر در صدد جمع مال نباشى و هر چه اندوزى باز در فكر زيادتر خود را مى سوزى، پس يك مرتبه قانع شو و از همه زحمت ها فارغ شو.
چون در اين ها تأمّل نمودى، ديده بگشا و در احوال مردمان نظرى كن و ببين، در سيرت و طريقه اعاظم افراد بنى آدم و اعزه مخلوقات عالم از پيغمبران مرسل و اولياى مكمل و محرمان حرم عزت و بار يافتگان خلوت قرب رب العزّه كه چگونه به قليلى از دنيا اكتفا نمودند و به قناعت گذرانيدند و زايد از قدر ضرورت را نگاه نداشتند.
نگاه كن به شيوه مشركان و كفار از هنود و يهود و نصارى و اراذل افراد بشر كه چگونه در صدد جمع مال و تنعم و التذاذ و زياد كردن مايه و املاك و ضياع و عقارند.
مى دانم كه شك نخواهى كرد در اين كه اقتدا به اعزه و اجلّاى خلايق بهتر است از پيروى اراذل، بلكه هر كه اندك شعورى داشته باشد، مى فهمد كه كسى كه حريص بر لذت هاى دنيويه است و حرص بر اكل و شرب و جماع و وقاع دارد، از افق انسان خارج و در خيل بهائم داخل است؛ زيرا كه اين ها از لوازم بهائم و چهارپايان است و هر چند كسى در اين ها به مرتبه اعلى برسد، لذت او بيشتر از چهار پايان نخواهد بود و هيچ حريص شكم پرست نيست، مگر اين كه گاو و خر از آن بيشتر مى خورند و هيچ حريص بر جماع نيست، مگر آن كه خروس از آن بيشتر جماع مى كند و خود ظاهر است كه از چنين صفتى چه اثرى خواهد ديد.
و تأمل كن در عزت قناعت و فراغ بال و اطمينان خاطر قانع و چون در اين ها تأمل نمودى، در معالجه آن بكوش و طريقه آن اين است كه در امر معيشت خود ميانه روى و اقتصاد را پيشه خود كنى و راه مخارج را به قدر امكان سد كنى و ملاحظه جزئى و كلى مخارج خود را بكنى و هر چه ضروريه نيست و معيشت بدون آن ممكن است از خود دور كنى؛ زيرا كه با وجود كثرت مخارج، قناعت ممكن نيست.
پس اگر تنها و منفرد باشى، اكتفا كن به جامه سبكى و قناعت كن به هر غذايى كه هم رسد و نان خورش كم بخور و چون بخورى از يك نان خورش تجاوز مكن و هم چنين در ساير چيزهايى كه به آن احتياج عيال باشى هر يك را بر اين حد بدار و جزئى جزئى خرجى كه مى خواهى بكنى، تأمّل كن و ببين اگر زندگانى موقوف به آن نيست دست بردار و هر گاه كسى به اين نوع رفتار كند و بناى امر خود را بر اين گذارد و قناعت و اقتصاد را پيشه خود سازد از براى گذران به زحمت نمى افتد هر چند عيالمند باشد و محتاج به خلق نمى شود هم چنان كه ظاهر وبيّن اخبار در آن صريح است.
حضرت محمد صلى الله عليه و آله فرمود:
محتاج نشد هر كه ميانه روى كرد «15».
و فرمود:
تدبير كار خود نصف معيشت است «16».
و فرمود:
هر كه قناعت كند خدا او را بى نياز مى كند و هر كه اسراف مى كند خدا او را فقير مى نمايد و شك نيست كه هر كه بناى قناعت گذارد، از احتياج به مردم خلاص مى شود و از چاپلوسى و تملّق ناكسان فراغت مى يابد و در نزد خالق و خلق، عزيز مى گردد «17».
و از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام مروى است:
ميانه روى امرى است كه خدا آن را دوست دارد و اسراف چيزى است كه خدا آن را دشمن دارد، حتى دور انداختن استخوان خرما و ريختن زيادتى شربت آب.
و فرمود:
من ضامنم از براى كسى كه ميانه روى كند، هرگز فقير نشود «18».
بعد از آن كه امر معيشت او بالفعل درست شد، ديگر از براى بعض مضطرب و مشوّش نباشد و اعتماد بر فضل و كرم خدا كند و بداند كه روزى از براى او مقرر شده و به او خواهد رسيد اگر چه حرص نورزد و راهى از براى حداقل خود نداند، چگونه چنين نباشد و حال آن كه حق تعالى مى فرمايد:
[وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُها] «19».
و هيچ جنبده اى در زمين نيست مگر اين كه روزىِ او برخداست.
و نيز مى فرمايد:
[وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً* وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ ] «20».
و هر كه از خدا پروا كند، خدا براى او راه بيرون شدن [از مشكلات و تنگناها را] قرار مى دهد.* و او را از جايى كه گمان نمى برد روزى مى دهد.
بايد هر كسى در امر زندگانى و گذران خود نگاه به بالاتر از خود نكند، بلكه نظر به پست تر از خود نمايد و اطاعت شيطان را نكند؛ زيرا كه آن لعين نظر هر كس را در امر دنيا به بالاتر از خود مى اندازد و به او مى گويد: هان! فلان و فلان را ببين چگونه تنعم مى كنند و چه طعام هاى لذيذ مى خورند و چه لباس هاى نيكو مى پوشند، خود را از آنان پست تر مكن و در طلب دنيا سستى منماى و در كار دين، چشم آدمى را به پست تر از خود مى گشايد و مى گويد: چرا خود را زحمت مى دهى و تعب مى كشى و چندين از خدا مى ترسى، فلان و فلان از تو عالم ترند و اين قدر نمى ترسند!!
اى خداى مهربان! ما را در علاج امراض قلبيه و روحيه و فكريه و نفسيه، توفيق رفيق راه كن و خانه قلب را با لطف و كرمت از اغيار خالى كرده، نورت را براى ابد در آن خانه مقيم فرما، شربت محبتت را به ما بچشان و با داروى عشقت، تمام دردهاى ما را درمان كن.
به قول بلبل گلستان عشق، فيض عاشق:
زنده آن سر كاو بود سوداى عشق |
حَبَّذا آن دل كه باشد جاى عشق |
|
از سر شوريده من كم مباد |
تا قيامت آتش سوداى عشق |
|
خارها در دل به خون مى پرورم |
بو كه روزى بشكفد گل هاى عشق |
|
رفته رفته دل خرابى مى كند |
عاقبت خواهم شدن رسواى عشق |
|
خويش را كردم تهى از غير دوست |
تا وجودم پر شد از غوغاى عشق |
|
كار و كسب من همين عشق است و بس |
مگسلا اين دست من از پاى عشق |
|
خدمت او را به دل بستم كمر |
هستم از جان بنده و مولاى عشق |
|
هم زمين هم آسمان را گشته ايم |
نيست دردى در جهان همتاى عشق |
|
تا ننوشى باده از جام فنا |
مست كى گردد سر از صهباى عشق |
|
تا پزى در ديگ سر سوداى سود |
كى چشى هرگز تو از حلواى عشق |
|
چون فرو خواهيم شد ما عاقبت |
خود همان بهتر كه در درياى عشق |
|
ناله مى كن فيض زيرا خوش بود |
ناله هاى زار در سوداى عشق |
|
[وَالْمُتَوَكِّلُ عَلَى اللّهِ يُمْسى وَيُصْبِحُ فى كَنَفِهِ وَهُوَ مِنْهُ فى عافِيَةٍ وَقَدْ عَجَّلَ اللّهُ لَهُ كِفايَتَهُ وَهِىَ لَهُ مِنَ الدَّرَجاتِ مَا اللّهُ بِهِ عَليمٌ ]
توكل بر خدا
هر كس در صف اهل توكل و اعتماد بر خداست و كارش را در همه امور به حضرت او واگذاشته، صبح و شام بر او مى گذرد، در حالى كه در كنف حمايت اوست و حضرت رب العزه روزى وى را به قدر كفايت، بى زحمت و مرارت فراوان به او مى رساند و از درجات بهشت آن قدر به او مرحمت مى كند كه علم كسى به آن نرسد و در خاطر كسى خطور نكند.
[وَالْحِرْصُ ماءٌ جَرى فى مَنافِذِ غَضَبِ اللّهِ تَعالى وَما لَمْ يُحْرَمِ الْعَبْدُ الْيَقينَ لا يَكُونُ حَريصاً وَالْيَقينُ أرْضُ الْإسْلامِ وَسَماءُ الْإيمانِ ]
تقابل حرص و قناعت
و حرص، آبى است كه جريان و سيلان او از منفذهاى غضب الهى است، چنان كه قناعت و توكل آبى است كه جريان آن در منافذ رحمت است، چون طلب دنيا از طريق حرص مذموم شارع است و مغضوب خداوند.
حضرت امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
سيلانش از منافذ غضب است و چون طريق تحصيل روزى از روى قناعت ممدوح است، بلكه عبادت است، جريانش از منافذ رحمت است، حاصل آن كه حسن و قبح مسبب، تابع حسن و قبح سبب است، اگر سبب حسن است و ممدوح، مسبب هم حسن است و اگر قبيح است مسبّب هم قبيح است.
بنده تا وقتى از نور يقين محروم نشود، دچار حرص نگردد، نمى شود با يقين به وعده هاى دوست، آدمى دچار اين صفت خسيس و اين سم مهلك گردد.
يقين، در قلب پاك عبد زمين اسلام و آسمان ايمان است و اين زمين و آسمان همان است كه اگر نصيب كسى شود تمام درهاى بركت در دنيا و آخرت به روى او باز مى شود.
بياييد با تمام هستى از تمام بندهاى اسارت هوا و ابليس خود را آزاد كنيم و از زندان آشپزخانه دنيا و رختخواب شهوت به فضاى باز ملكوت سفر كنيم و آنچه را بايد بيابيم و ببينيم در آنجا بيابيم و ببينيم و آن طور كه بايد، لذت حقيقى حيات و خوشى واقعى زندگى را دريابيم.
دلا تا كى سر گفتار دارى |
طريق ديدن و كردار دارى |
|
ظهور ظاهر احوال خود را |
ظهور ظاهر اظهار دارى |
|
اگر مشتاق و دلدارى و دايم |
اميد ديدن دلدار دارى |
|
زديدارت نپوشيدست ديدار |
بدين ديدار اگر ديدار دارى |
|
سليمان نيستى تا هم چو گبران |
زهستى بر ميان زنّار دارى |
|
دلا تا چون سنايى در ره دين |
طريق زهد و استغفار دارى |
|
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- الخصال: 2/ 450، حديث 55؛ التوحيد: 376، باب 60، حديث 21؛ بحار الأنوار: 70/ 160، باب 128، حديث 1.
(2)- الأمالى، صدوق: 20، المجلس السادس، حديث 4؛ روضة الواعظين: 2/ 442؛ بحار الأنوار: 70/ 160، باب 128، حديث 2.
(3)- الخصال: 2/ 348، حديث 21؛ معانى الأخبار: 177، حديث 1؛ بحار الأنوار: 70/ 160، باب 128، حديث 3.
(4)- الأمالى، صدوق: 393، المجلس الثانى والستون، حديث 4؛ وسائل الشيعة: 7/ 82، باب 31، حديث 8790؛ بحار الأنوار: 70/ 161، باب 128، حديث 4.
(5)- الخصال: 1/ 69، حديث 104؛ وسائل الشيعة: 16/ 20، باب 64، حديث 20856؛ بحار الأنوار: 70/ 161، باب 128، حديث 6.
(6)- الخصال: 1/ 82، حديث 8؛ وسائل الشيعة: 9/ 40، باب 5، حديث 11473؛ بحار الأنوار: 70/ 161، باب 128، حديث 9.
(7)- الخصال: 1/ 124، حديث 121؛ روضة الواعظين: 2/ 424؛ بحار الأنوار: 70/ 162، باب 128، حديث 10.
(9)- الخصال: 1/ 242، حديث 96؛ مشكاة الأنوار: 256، فصل 3؛ بحار الأنوار: 70/ 162، باب 128، حديث 11.
(10)- الخصال: 1/ 50، حديث 61؛ روضة الواعظين: 2/ 423؛ بحار الأنوار: 70/ 163، باب 128، حديث 17.
(11)- سعدى. (12)- روم (30): 40.
(13)- بوستان سعدى شيرازى.
(14)- بوستان سعدى شيرازى.
(15)-/ عدة الداعى: 84.
(16)-/ مجموعة ورام: 1/ 167.
(17)- معراج السعادة: 306.
(18)- معراج السعادة: 306.
(19)- هود (11): 6.
(20)- طلاق (65): 2- 3.
مطالب فوق برگرفته شده از
کتاب : عرفان اسلامی جلد هشتم
منبع : پایگاه عرفان