مى گويند : زنى كور همه شب تا وقت سحر براى عبادت بيدار بود . چون سحر مى رسيد ، با صدايى حزين مى گفت : الهى ! بندگانت شب را گذراندند و به رحمت و فضل و مغفرتت سبقت گرفتند ، تو را به تو مى خوانم نه به غير تو ، مرا در گروه سبقت گيرندگان به رحمتت قرار ده ، مقامم را در بهشت در زمره مقرّبين بالا بر ، به بندگان شايسته ات ملحقم كن ، تو ارحم الراحمين واعظم العظماء و اكرم الكرمايى ، اى كريم ! آن گاه به حالت سجده بر زمين مى افتاد كه صداى افتادنش شنيده مى شد سپس تا طلوع فجر در گريه و مناجات بود .
منبع : برگرفته از كتاب داستانهاي عبرت آموز استاد حسين انصاريان