فارسی
جمعه 31 فروردين 1403 - الجمعة 9 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 9
78% این مطلب را پسندیده اند

شكايت شاگرد امام صادق(ع) از فقر

شكايت شاگرد امام صادق(ع) از فقر

جريان شاگردى را كه به خانه عالمى رفت، ذكر كنم. كه شاگرد خوب و شنويى است.

اين شاگرد تنگدست شده بود، مشكل اقتصادى داشت و رنج مى برد. گفت:
بايد بروم و از عالم بپرسم كه چه كنم تا مرا راهنمايى كند. به محضر وجود مبارك امام صادق عليه السلام، عالم و بصير، بينا و دانا آمد و درد خويش را براى ايشان گفت: يابن رسول الله! اين گونه فقر پيش آمده، زندگى من نمى چرخد، تنگدست و فقيرم، عيال وارم، به نظر شما چه كنم؟
حضرت نفرمودند: برو! دعا مى كنم تا حل شود، چون دعا كه در همه جا كليد حل مشكل نيست. بلكه فرمودند: در بازار مدينه مغازه خالى پيدا مى شود؟ گفت:
شايد، يابن رسول الله! فرمود: برو مغازه اى اجاره كن كه روز به روز نخواهى اجاره بدهى، افرادى با محبت هستند، مغازه را بگير و بگو: شش ماه ديگر اجاره اش را مى دهم.


گفت: هيچ چيزى براى فروش ندارم. فرمود: كوزه آبى درون مغازه بگذار و منتظر باش! بالاخره كسى مى آيد، مى گويد من تشنه ام، از كوزه تو آبى مى خورد و بالاخره سر رشته اى باز مى شود.
گفت: چشم، يابن رسول الله! ما شاگرديم و شما استاد و راهنماى ما. رفت يك مغازه خالى گرفت و درب آن را باز كرد. كوزه آبى گذاشت و نشست. چند روز تا غروب هيچ كس نيامد، اما تكان نخورد. گفت: امام مرا راهنمايى كرده است، حتماً چيزى بوده، من بايد باشم تا ببينم چه مى شود.
روزى قافله تجارتىِ بزرگى از مصر مى آمد كه جنس هاى خوب، پارچه، ظرف، ابزار، جنس هاى لوكس داشتند. اين ها نمى توانستند اين جنس هاى به اين پرقيمتى را كنار ديوار بچينند و بفروشند. بعضى از آنها در مدينه رفيق و مغازه داشتند، به آنجا رفتند، اما يكى از اين كاروانيان مصرى كه ديرتر رسيد، رفقايش گفتند: همه مغازه ها را گرفتند و فقط مغازه اى در فلان جاى بازار هست كه خالى است.


او نيز نزد اين شاگرد امام صادق عليه السلام آمد. شاگرد سالم و امين، كسى كه از امام عليه السلام درس زندگى گرفته است. فهميده بود كه عمر خود را چه كند. گفت: آقا جنس خودم را در مغازه تو بريزم؟ گفت: بريز. گفت: از اول شرط مى كنيم كه سود فروش را نصف كنيم. گفت: هر چه خدا روزى كرده باشد.
كاروان ها يك ماهى ماندند و جنس ها را فروختند. رييس كاروانيان ندا داد كه مى خواهيم برويم. اين تاجر مصرى كه قدرى ديگر از جنس هايش مانده بود، به صاحب مغازه گفت: من با كاروان بايد برگردم، چون نمى توانم تنهايى از مدينه تا مملكت مصر بروم. آيا شما قبول مى كنيد كه اين باقى مانده جنس ما در مغازه شما باشد، بعد از اين كه فروختى و نصف سود را برداشتى با آدم مطمئنى برايم به مصر بفرستى؟ گفت: باشد.


جنس ها فروخته شد. نصف سود را به مصر فرستاد. مدتى گذشت و نزد حضرت صادق عليه السلام آمد و عرض كرد: آقا! اين پول ها را ما چه كنيم؟ ثروت ما خيلى شده است. راهنمايى خواستن از عالم بعد از اين كه متمكن و پولدار شد. خوش به حال كسانى كه بيدار مى شوند. آنهايى كه شصت سال جاده را غلط رفتند و اما تمام گذشته را جبران مى كنند و جاده مستقيم را انتخاب مى كنند.

 

برگرفته از کتاب ارزش عمر و راه هزينه آن، نوشته استاد حسین انصاریان


منبع : پایگاه عرفان
  • فقروگرسنگی
  • امام صادق عليه السلام‏
  • فقر
  • شكايت شاگرد امام صادق عليه السلام از فقر
  • شكايت شاگرد
  • 0
    78% (نفر 9)
     
    نظر شما در مورد این مطلب ؟
     
    امتیاز شما به این مطلب ؟
    اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

    آخرین مطالب

    چند داستان عجيب در مسئله توبه‏
    بالاتر از چهل سال عبادت‏
    شفا گرفتن بال فطرس توسط امام حسین(ع)
    داستان عجيب سليمان اعمش‏
    حکایت دعاى خفى اللُّطف و نجات از مرگ‏
    درخت دين
    حکایت دزدی که با یاد خدا عاقبت بخیر شد
    حکایتی از چوپان و حضرت مسيح (ع)
    زائران حسینی، شریک ثواب شهدای کربلا
    حالات معنوى آخوند كاشى‏

    بیشترین بازدید این مجموعه

    درخت دين
    راه خدا
    حکایت دعاى خفى اللُّطف و نجات از مرگ‏
    چند داستان عجيب در مسئله توبه‏
    داستان عجيب سليمان اعمش‏
    خوبان چرا؟
    عاصى نمى‏تواند مجاور من باشد
    سهولت عفو امام رضا(ع)
    شفا گرفتن بال فطرس توسط امام حسین(ع)
    حضور امام حسين(ع) در لحظه جان دادن

     
    نظرات کاربر

    پر بازدید ترین مطالب سال
    پر بازدید ترین مطالب ماه
    پر بازدید ترین مطالب روز



    گزارش خطا  

    ^