دوران با عظمت رسالت و نبوت پيامبر بزرگ اسلام صلى الله عليه و آله در ميان دريايى از مصايب و شدايد و سختى ها و بلاها و طوفان هاى سهمگين اجتماعى، همراه با هشتاد و چند جنگ به حجة الوداع رسيد.
در آن برهه طاقت فرسا كه هماهنگ با بيست و سه سال زمان بود، رسول بزرگ الهى صلى الله عليه و آله به توفيق حضرت رب الارباب موفّق به ابلاغ تمام واقعيت هاى ظاهرى و باطنى اسلام شد.
اكنون از حج برمى گردد، تا يكى دو ماه باقيمانده عمر گرانمايه اش را سپرى كرده به ملاقات حضرت محبوب نايل گردد.
در مرحله اوّل عقل سليم حكم مى كند كه محصول زحمات طاقت فرسايش را كه امتى مسلمان و جوان است و هم چنين قرآن مجيد را كه سرمايه بى نظير عالم ملكوت است بدست كسى بسپارد كه هم چون خود او داراى روحى بلند و قلبى سليم و عقلى فعال و اراده اى الهى باشد و در مرحله بعد تمام معارف و آثار شرعى و به خصوص آيات كتاب چنين مسئله مهمى را اقتضا مى كند، او اگر دست به چنين برنامه بسيار مهمى نزند، امت را پس از خود دچار اختلاف مى كند و اختلاف، هزاران حادثه و پى آمد را به دنبال خود براى امت خواهد آورد و از اين رهگذر ضربه هاى جبران ناپذيرى به مسؤوليت او متوجه قرآن و جامعه اسلامى خواهد گشت و جامعه او از انحراف مصون نخواهند ماند!
به همين خاطر در راه بازگشت از حجة الوداع غرق در اين انديشه الهى است كه در آينده نزديك كه خورشيد جهان افروز وجودش در پس ابرهاى تيره و تار مرگ از ديدگان پنهان خواهد شد، بعد از او چه كسى مى تواند حافظ اين همه قوانين و سنن بوده، اداره كننده و رهبر توده عظيم انسانيت به سوى كمال و رستگارى باشد؟
آيا آن كس كه بعد از او با پاك ترين سابقه قومى و نژادى و گذشته نيالوده به شرك و گناه، وظيفه تهذيب اخلاق را به عهده خواهد گرفت كيست و شخصى كه در ميان مردم به حق و عدالت قضاوت خواهد كرد كدام است؟
آيا آن فكر بلندى كه از سرچشمه علم الهى سيراب خواهد شد، از آنِ چه كسى است و آن روح قوى و منطق بليغى كه افكار مردم را به خدا و روز جزا سوق خواهد داد و در نشر تعليمات دين و اعتلاى اسلام حقيقى خواهد كوشيد به كدام انسان واقعى متعلّق است؟
آيا آن كس كه پس از او خواهد توانست آيينه تمام نماى او در ميان قوم باشد كيست؟
آيا آن عنصر شايسته اى كه در ارحام و اصلاب پاك پرورش يافته، داراى سرشتى با صفا و روحى تابناك چونان خودش پذيراى حقايق است پيشواى خلق خواهد بود؟
و سرانجام جانشين و خليفه او كدام انسان كامل است؟
هرچند براى وى از روز روشن آشكارتر است كه پس از او سزاوار رهبرى و پيشوايى كيست و خوب مى داند كه جامه امامت بر چه اندامى برازنده و رساست، با اين حال منتظر فرمان الهى است و چشم به راه رسول پروردگار است كه به نص صريح خداوند اين موضوع را براى اجتماع مسلمانان آشكار كند.
براى او به سابقه قبلى نزول وحى، مسلم است كه پروردگارش در اين موضوع مهم او را بلاتكليف نخواهد گذاشت و براى پرورش درخت برومند و بارآور دين باغبانى كارآزموده و مجرّب و پرورش دهنده اى شايسته و كاردان انتخاب خواهد كرد، چون مى داند منصب عالى خلافت همانند مقام شامخ نبوت موهبتى است الهى و خداوند به اقتضاى حكمت هر كه را شايسته داند براى آن برخواهد گزيد و وظيفه مسلمانان را پس از وى در مورد امام و رهبر با نزول وحى معين خواهد كرد.
اينك به ناحيه اى نزديك شده اند كه «غديرخم» نام دارد و اين جايگاهى است كه از آنجا راه اهل مدينه و مصريان و عراقيان از يكديگر جدا مى شود.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله هم چنان سرگرم انديشه هاى خويش است، دل بر مبدأ وحى گمارده و چشم به سوى ملكوت دوخته و با ديدگان جذاب خود كه دنيايى از عواطف و بشر دوستى و آثار جهان بينى در بردارد، به دامنه ابهام آميز افق خيره مى نگرد و گويى از مشرق انوار وحى منتظر فرمانى بزرگ و امرى خطير است.
انتظار محمّد چندان نمى پايد، خداوند خواسته حبيبش را برآورده آخرين و مهم ترين موضوع اساسى اسلام را كه پيامبرش مدّت هاست چشم به راه اعلام آن از جانب خداست با فرستادن وحى آشكار مى كند.
در اين گيرودار اطرافيان پيامبر صلى الله عليه و آله نيك مى بينند كه ناگهان چهره گردآلود او برافروخته مى شود، پلك هايش را برهم مى گذارد، سنگينى مخصوصى بر او چيره مى گردد دانه هاى عرق از پيشانى بلندش فرو مى چكد و ناگهان چون كوهى در جاى خود مى ايستد و در اين حال كلماتى را زير لب زمزمه مى كند، اين حالت نزول وحى است كه به محمد دست داده است.
به اشاره او شترش را مى خوابانند، صدايش كم كم بلند مى شود، اطرافيانش به خوبى مى شنوند كه اين نغمه آسمانى را جبرييل امين فرشته وحى بر او نازل كرده است با لهجه گيرا و محكم خويش تلاوت مى كند:
[يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ ].
اى پيامبر! آنچه از سوى پروردگارت [درباره ولايت و رهبرى على بن أبى طالب اميرالمؤمنين عليه السلام ] بر تو نازل شده ابلاغ كن؛ و اگر انجام ندهى پيام خدا را نرسانده اى. و خدا تو را از [آسيب و گزند] مردم نگه مى دارد؛ قطعاً خدا گروه كافران را هدايت نمى كند.
فرشته وحى به امر خداوند به پيامبر صلى الله عليه و آله مى گويد كه آنچه درباره ولايت و امامت و خلافت بلافصل على بن ابى طالب عليه السلام و واجب بودن پيرويش بر هر فرد مسلمان بر او نازل شده است به همه بگويد و به دستور خداوند بزرگ على را فرد شاخص و پايگاه عالى دين و رهبر مطلق مسلمانان جهان بگرداند.
توقف محمد همهمه اى در ميان كاروانيان برپا ساخته است، هياهويى كه با شيهه اسبان عربى و زنگ شتران قافله ها آميخته است، سرها از هرسو كشيده و جملاتى بين افراد رد و بدل مى شود:
چه اتفاقى افتاده است؟
اينجا؟ اينجا كه جاى فرود آمدن نيست!
اين بيابان آتش زا كه از تابش آفتاب سراسر آن زبانه مى كشد در اين كوهسار تفتيده، در اين بيابان بى آب و علف، در اينجا چه مى خواهند بكنند، براى چه توقف كرده اند؟
كاش زودتر به راه ادامه دهيم شايد از نسيم دشت هايى كه در پيش است برخوردار شويم و به منزلگاه مناسبى برسيم.
آيا چه پيش آمده كه محمد مهربان را وادار كرده است ما را در اين سرزمين ملتهب و ظهر گرمابار امر به توقف دهد؟
آيا باز چه فرمانى از خداوند بر محمّد نازل گشته است؟
در اين هنگام از جمعيّتى كه با پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله همراهند جلودارانشان مسافتى از صحراى جحفه را پيموده اند و عقب داران هنوز با نقطه توقف او فاصله دارند، به فرمان پيامبر صلى الله عليه و آله آنان را كه جلو رفته اند بازمى گردانند و آنان را كه از عقب مى رسند نگاه مى دارند و محل اجتماع نزديك بر كه غدير معيّن مى گردد.
نبى اكرم صلى الله عليه و آله نماز ظهر را با افراد كاروان از مرد و زن بجاى مى آورند و پس از فراغ از نماز براى ابلاغ امر مهمّى كه خداوند او را براى آن مأمور به توقف در اين سرزمين كرده است به وسيله مناديانى چند مردم را خبر مى دهد كه همگى گرد او جمع شوند.
محمد بر جهاز به پا خاسته و در برابر ديدگان هزاران تن مسلمان چنين آغاز سخن مى كند:
سپاس و ستايش مخصوص خداوند است و ما از او كمك مى خواهيم و به او ايمان مى آوريم و بر او توكّل مى كنيم.
ما از بدى هاى نفس و زشتى هاى كردارمان به پروردگار خود پناه مى بريم، او خداوندى است كه اگر كسى را گمراه كند آن كس راهنمايى نمى يابد و اگر كسى را هدايت كند آن كس گمراه كننده اى نخواهد داشت و من گواهى مى دهم كه معبودى نيست جز آفريدگار يكتا كه بخشنده و مهربان است و شهادت مى دهم كه محمد بنده و فرستاده اوست.
بارى اى مردم! خداى مهربان آگاه مرا خبر داده است كه عمر هر پيغمبر طبق سنّتى است كه از آن جهت مى دانم نزديك است مرا داعى الهى و پيك اجل در رسد، من مسؤولم و شما نيز مسؤوليت داريد، از شما سؤال مى كنم در پيشگاه خداوند، درباره من چه خواهيد گفت؟ آيا وظيفه رسالت را ادا كرده ام و شما را به راه راست و دين خدا فرا خوانده ام؟
مردم يك آواز جواب دادند: ما گواهى مى دهيم كه تو همانا تبليغ كرده اى و اندرز گفتى و فراوان كوشيده اى، خداوند به تو پاداش خير دهد.
بار ديگر براى توضيح و تأييد مى گويد: آيا شما شهادت نمى دهيد كه معبودى جز خداى يكتا و بى همتا نيست و محمد بنده و رسول اوست و بهشت و دوزخ و مرگ و قيامت حق و مسلم است و بدون شك و ترديد خواهد آمد؟
باز همگى مى گويند: چرا به اين ها گواهى مى دهيم، پيامبر صلى الله عليه و آله در آن حال مى گويد:
خداوندا! گواه باش. سپس گفتارش را چنين ادامه مى دهد: همگى سخن مرا مى شنوند؟
- آرى.
بدانيد: من در رستاخيز پيش از شما كنار حوض كوثر مى رسم، شما بر من وارد خواهيد شد و آن حوضى است پهناور كه بر لب جام هاى بى شمارى است.
اكنون كه داستان چنين است و روز پاداشى در پيش و مى بايست روز قيامت به پيامبر خود ملحق شويد ببينيد، نگاه كنيد كه در مورد دو شى ء گرانقدر و دو جانشينى كه ميان شما مى گذارم چگونه رفتار مى كنيد؟!
در اين هنگام از ميان انبوه جمعيت شخصى فرياد مى كشد: اى محمّد اين دو جانشين كه مى گويى چيست؟ پيامبر صلى الله عليه و آله پاسخ مى دهد:
كتاب خداوند كه رشته اى است پيوسته از يك سر به دست اوست و از سر ديگر به دست شما، پس به كتاب خدا چنگ زنيد و عترت و خانواده من.
پروردگار مهربان آگاه مرا خبر داده است كه اين دو شى ء گران ارج: قرآن مجيد و عترت من هرگز از يكديگر جدا نخواهند گشت تا در قيامت پهلوى كوثر بر من وارد شوند و من نيز همين را آرزو داشته از خداوند بزرگ درخواست كرده ام، پس به شما سفارش مى كنم كه اين دو امانت گرانمايه و پرارج را پشت سر مگذاريد كه به هلاكت و شقاوت خواهيد رسيد و از آن دو نيز فاصله مگيريد كه سرانجامى بد خواهيد داشت.
در هر صورت كلام نبى اكرم صلى الله عليه و آله و طنين آهنگ محكم و رساى او در فضاى دره غدير هم چون نواهاى آسمانى دل ها را مى لرزاند و مانند آب زلالى جان هاى ملتهب را خنك و شادمان مى ساخت.
خطبه آن حضرت نزديك به چهار ساعت طول كشيد و در فاصله اين مدت امور مختلفى را يادآور شد و آيات بسيارى از قرآن را به مناسبت مطالب خود قرائت كرد، سپس اندكى درنگ نمود و در حالى كه به اطراف خود در ميان توده مردم مى نگريست به آواز بلند على را نزد خود فرا خواند و او را ابتدا يك پله پايين تر از خويش بر فراز منبر نشاند و خطاب به جمعيت كرده چنين گفت:
اى گروه مسلمانان! تاكنون سه نوبت جبرييل امين از جانب خداوند به من وحى آورد كه تمام انبياى پيش از تو خلفا و جانشينان خود را معرفى كرده اند و چون در اين روز ولايت و امامت على از طرف آفريدگار كاينات بر تمام موجودات عالم عرضه شده است تو نيز بايد ولايت و پيشوايى او را به مردم ابلاغ كنى.
ولى چون مى دانم منافق بسيار و مؤمن يكدل كم است در اجراى اين فرمان خداوند سه مرتبه عذر آوردم تا اين آيه: [يا أَيُّهَا الرَّسُولُ ] هم اكنون بر من نازل شد و مرا مجبور كرد تا شما را آگاه كنم كه خليفه و مولا و امير بعد از من على است.
سپس پيشواى اسلام با وجود كهولت سن و خستگى سفر كمربند على را گرفت و با نيرويى فوق العاده او را بر فراز سر بلند كرد و در حالى كه زانوهاى على محاذى با سينه پيامبر صلى الله عليه و آله قرار گرفت و سپيدى زير بغل او نمايان شد آن گاه به دنبال سخنان خود چنين فرمود:
اى مردم! از شما مى پرسم: نسبت به مؤمنان حتى از خودشان سزاوارتر به تصرف در امور و سنجش مصلحت ها كيست؟
مردم يك آواز جواب دادند: خدا و رسول داناترند.
آيا من سزاوارتر به شما از خود شما نيستم؟ چنين است.
آن گاه منشور آسمانى خلافت را خواند:
مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ اللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَعادِ مَنْ عاداهُ
وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ.
هركس من مولاى اويم، على مولاى اوست، پروردگارا! دوستى كن با آن كس كه على را دوست دارد و پيرو باشد، دشمن بدار آن را كه على را دشمن بدارد! يارى كن هركس ياريش كند يارى مكن كسى را كه بى ياريش گذارد.
پيامبر عزيز صلى الله عليه و آله نزديك به يك ساعت على را هم چنان بر سر دست داشت و با تمام خصوصيات و مشخصات به مردم معرفى كرد، پيامبر صلى الله عليه و آله ضمن بياناتش در حدود هفتاد و سه مرتبه مردم را به عنوان معاشر الناس مورد خطاب قرار داد و آنان را از مخالفت با على ترسانيد و پى در پى مخالفان او را به عذاب دردناك ابدى و قهر و خشم خداوندى بيم داد و براى دوستانش سعادت جاودانى و بهشت موعود را ضمانت كرد و همى يادآور شد كه در پيروى على بزرگى و سيادت مسلمانان مصون مى ماند و اعتلاى جهانى دين اسلام مسلم است و گرنه جز تباهى و فساد اجتماع و روش هاى غلط و دورى از علوم قرآن و محروميت از تربيت صحيح چيز ديگر عايدشان نخواهد گشت.
رسول الهى صلى الله عليه و آله طى اين سخنرانى چند ساعته خود حجت را بر امت تمام كرد و موضوع خطير خلافت و امامت را از جانب خداوند به مردم ابلاغ نمود، تا آنجا كه خطبه او به پايان نزديك شد و هنوز درياى جمعيت احاطه اش كرده بود كه فرشته وحى اين آيه را فرود آورد و او را مأمور ساخت كه براى مردم بخواند:
[الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً].
امروز [با نصبِ على بن ابى طالب به ولايت، امامت، حكومت و فرمانروايى بر امت ] دينتان را براى شما كامل، و نعمتم را بر شما تمام كردم، و اسلام را برايتان به عنوان دين پسنديدم.
سپس با صدايى كه گويى از اعماق طبيعت بر مى خاست فرياد كشيد «اللّه اكبر» دين كامل گشت، نعمت خداوند اتمام پذيرفت و پروردگار به رسالت من و امامت على پس از من خشنود شد.
آن گاه در برابر گروهى متجاوز از صد و بيست هزار نفر مسلمان از منبر فرود آمد در حالتى كه به قول يكى از فصحاى عرب كه در آن روز حاضر بود، محمّد در حال پايين آمدن به قدرى شادمان و فرحناك بود كه گفتى مهم ترين وظيفه را انجام داده و بزرگ ترين فرمان الهى را ابلاغ كرده است.
بدين ترتيب فصل نوينى در تاريخ اسلام گشوده شد؛ زيرا با شخصيت ترين مرد نامى دنياى اسلام يعنى فاتح جنگ هاى خيبر و بدر و خندق، يار وفادار و شجاع رسول خدا صلى الله عليه و آله و پسر عم و داماد او، درِ شهر علم نبوى و مجسّمه تمام نماى اخلاق نبى معظم صلى الله عليه و آله، از امروز تاج امامت را به فرمان پروردگار عالميان به ابلاغ رسولش بر سر مى گذارد و منبر و محراب پيامبر صلى الله عليه و آله بدو تفويض مى گردد.
آرى، او شايسته ترين انسانى است كه سزاوار است بر كرسى جانشين نبى اكرم صلى الله عليه و آله جاى گيرد و بر مسند رهبرى مسلمانان تكيه زند.
على به پيشوايى مسلمانان برگزيده شد، چه مژده اى بزرگ و چه انتخابى شايسته.
در اين هنگام دسته دسته مردم به حضورش مى رسيدند و دست مردانه او را به عنوان پيشوايى خويش مى فشردند.
رؤساى قبايل، سران عشاير و طوايف و بزرگان مهاجر و انصار به خدمتش بار مى يافتند و رهبريش را تهنيت مى گفتند.
كسانى هم چون ابوبكر بن ابى قحافه، طلحه، زبير و عمر بن خطاب از امامتش اظهار خوشوقتى مى كردند!
مخصوصاً ابوبكر و عمر به وى چنين اظهار مى كردند:
به به اى پسر ابوطالب! تهنيت باد تو را كه مولاى ما و مولاى هر مرد و زن مؤمن شدى.
حسّان شاعر معروف پيامبر صلى الله عليه و آله مى گفت:
اى بزرگان قريش! من پس از بيعت در حضور پيامبر صلى الله عليه و آله گواهى مى دهم كه ولايت و امامت على ثابت شد، آن گاه به عرض رسول اسلام صلى الله عليه و آله رسانيد كه اجازه دهيد اشعارى درباره على بگويم و شما بشنويد، با كسب اجازه از رسول اسلام صلى الله عليه و آله قصيده شيوايى همان هنگام به مباركى آن روز فرخنده سرود و در برابر جمع خواند و در آن قصيده گفت: يُناديهِمْ يَوْمَ الْغَديرِ نَبِيُّهُمْ بِخُمٍّ وَاسْمَعْ بِالرَّسولِ مُنادِيا فَقالَ: فَمَنْ مَوْلاكُمُ وَنَبِيُّكُمُ فَقالوا وَلَمْ يُبْدوا هُناكَ التَّعامِيا الهُكَ مَوْلانا وَانْتَ نَبِيُّنا وَلَمْ تَلْقَ مِنّا فِى الْوِلايَةِ عاصِيا فَقالَ لَهُ قُمْ يا عَلِىُّ فَانَّنى رَضيتُكَ مِنْ بَعْدى اماماً وَهادِيا فَمَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا وَلِيُّهُ فَكونوا لَهُ اتْباعَ صِدْقٍ مُوالِيا هُناكَ دَعَا اللّهُمَّ والِ وَلِيَّه وَكُنْ لِلَّذى عادى عَلِيًّا مُعادِيا
مضمون اين اشعار به فارسى چنين است:
پيامبر صلى الله عليه و آله روز غدير به آواز رسا آنان را فراخواند و شگفتا! چگونه گفتارش را به گوش همگان رسانيد.
همانا فرشته وحى به امر خداوند بر او نازل شد كه تو در پناه آفريدگارى از دشمنان مترس و امر ولايت را كه خدا بر تو نازل كرده ابلاغ كن.
او در كنار بر كه غدير بپا ايستاد و دست على را گرفت و بلند كرد و به آوازى بلند از مردم پرسيد:
سرپرست شما و سزاوار شما كيست؟ پيشوا و راهنمايتان چه كسى است؟ در آنجا همه بدون هيچ گونه ابهامى گفتند: خداى تو مولاى ماست و تو پيغمبر و رهبر ما هستى و هرگز كسى نسبت به تو عصيان نخواهد ورزيد و از گفته تو سر باز نخواهد زد.
آن گاه به على گفت: برخيز و در برابر مردم بايست، چون همانا دوست دارم و خشنودم كه تو بعد از من امام و رهبر باشى، پس هر كس من مولاى اويم همانا اين على مولا و ولى اوست و شما اى مسلمانان! نسبت به على يارانى وفادار و صادق باشيد و از سر صدق و دوستى او را يارى كنيد.
در آنجا دعا كرد كه خداوندا! دوست على را دوست بدار و با آن كس كه با على دشمنى كند دشمن باش.
حديث غدير را به عنوان آيينه منعكس كننده خلافت و امامت و رهبرى على عليه السلام از روز غدير راويان و محدثان و مورخان و مفسران و اديبان و حكيمان و شاعران تا به امروز در مهم ترين كتب خود نقل كرده و در محور اين حديث كتبى گران و جاويد نوشته اند.
شمار اين راويان و بازگوكنندگان و كتب آنان متجاوز از هفتصد نفر است كه در مستدركات و اضافات «الغدير» علامه امينى آمده است.
منبع : پایگاه عرفان