فارسی
جمعه 02 آذر 1403 - الجمعة 19 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

راه هاى نفوذ شيطان‏

راه هاى نفوذ شيطان‏

شيطان‌

شيطان در اين آيه شريفه همان موجود مستكبرى است كه از سجده بر آدم و در حقيقت اطاعت از فرمان حق سربرتافت و در آيه 34 بقره از او به عنوان ابليس ياد شد.

ابليس به نظر ميرسد اسم خاص و شيطان اسم عام باشد، شيطان و شاطن در لغت به معناى خبيث، آلوده باطن، پست و سركش و متمرد و طاغى و ياغى و گمراهكننده آمده، بنابراين هر موجودى اعم از انسى يا جنى داراى اين اوصاف باشد نام شيطان بر او سزاوار است، و چون ابليس از فرمان خدا سربرتافت و به‌ سركشى و تمرد برخاست، و در مقام ازلال آدم و حوا برآمده از او تعبير به شيطان شده است.

اگر كسى بگويد چرا خدا شيطان را آفريد، تا در مسير هدايت انسان كمين كند، و او را بفربيد، و از صراط مستقيم منحرف سازد، و راه بهشت آخرت را بر او مسدود سازد و مسير دوزخ را به رويش بگشايد و خلاصه ميان رب و عبد حجاب گردد!؟

در پاسخش بايد گفت: خداى مهربان كه جز خير موجودات و سعادت و خوشبختى بندگان را نمى خواهد سازنده منبع شرّ و شرارت و به وجود آورنده قاتل سعادت نيست، او ذات اوليه ابليس و هيچ جن و انسى را خبيث و متمرد و طاغى و شيطان نيافريده، بلكه همه موجودات حتى ابليس و همه شياطين از ابتدا به عنوان خير و به هدف عبادت حضرت رب العزّه آفريده شده اند، چنان كه در قرآن مجيد به اين معنا اشاره شده است:

وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ: «1»

و جن و انس را جز براى عبادت و بندگى (كه عامل رسيدن به همه كمالات و موجب سعادت ابدى است) نيافريدم‌

گروهى از جن و طايفهاى از انس با وجود مشعل هدايتى كه در راه آنان قرار داده شده، و همه زمينه هاى سعادت و خوشبختى براى آنان فراهم آمد، و حجت خدا در همه امور بر آنان تمام گشت، و راه هرگونه عذرى به روى آنان بسته شد به ميل و اختيار خود از ابتداى كار يا وسط كار از حق بريدند، و به راه انحراف و ضلالت رفتند، و لذات و شهوات و هوا و هوس را در همه امور حيات بر عبادت حق ترجيح دادند، و از قيامت و خوشبختى ابدى آن دست كشيده، به راه مادى‌ گرى و لذت خواهى افتادند و در ميان آنان بعضى هم به گمراه كردن بندگان همت گماشتند و به فضاى شيطنت و فساد و افساد قدم نهادند.

ابليس و هر كه به فضاى شيطنت وارد شد از ابتدا شيطان نبود، بلكه با قبول انحراف، و با محكوم شدن در برابر هوا و هوس ها، و با آلوده شدن به رذايل اخلاقى و با سرپيچى از فرمان حق آلوده به شيطنت شد.

قرآن مجيد درباره ابليس كه از گروه جن بود و براى عبادت آفريده شد ولى به خاطر امتناع از اجراى فرمان حق و خوى استكبارى از جادّه بندگى درآمد و در مسير ضلالت و انحراف و اضلال ديگران قرار گرفت ميفرمايد:

وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ ... «2»

و هنگامى كه به فرشتگان گفتيم: براى آدم سجده كنيد، پس همه سجده كردند مگر ابليس كه از گروه جن بود، نهايتاً او از دايره فرمان پروردگارش و اجراى آن كه سجده بر آدم بود بيرون رفت.

از آيه شريفه دو مطلب مهم استفاده ميشود اول اين كه ابليس از جنس فرشتگان نبود، بلكه وجودى از طايفه جن بود، دوم اين كه پيش از آفرينش آدم به خاطر لياقتش در جمع فرشتگان قرار داشت و همراه آنان مشغول عبادت رب بود، ولى به دل خواه خودش و به اراده و اختيارش سر از فرمان حق برتافت و به راه گمراهى افتاد، و بر اثر حسدش نسبت به مقام آدم در مسير گمراه كردن انسانها و زايل نمودن كمالاتشان افتاد.

با توجه به اين حقايق قرآنيه و اين كه خداوند مهربان همه شياطين را دشمن آشكار انسان معرفى ميكند، و همه وسايل و ابزار هدايت را براى انسان مهيا ساخته بايد از اجابت دعوت شياطين روى برتافت و از دايره نفود آنان دور شد، و با تكيه بر عقل و وحى و نبوت و امامت و همه امكاناتى كه براى رسيدن به سعادت در اختيار انسان نهاده شده در مسير هدايت الهى و عبادت حضرت ربّ قدم برداشت و ذهن خود را از اين مسئله باطن كه چرا خدا شيطان را آفريد پاك كرد، زيرا خداى مهربان احدى از جن و انس را از ابتدا به عنوان شيطان نيافريده بلكه همه براى عبادت آفريده شدند نهايتاً گروهى از دو طايفه به اختيار خود شيطان شدند نه اين كه شيطان بودند.!

قرآن مجيد در حدود 88 بار لفظ شيطان و ده مرحله لفظ ابليس را به كار برده و در اين نود و هشت بار به صورت هاى گوناگون انسان را از مكر و حيله و فريب و خدعه آن بر حذر داشته است.

انسان انحراف و ضلالت و گمراهى و دوزخى شدن خود را نبايد به ابليس و شيطان نسبت دهد، و خود را در اين زمينهها معذور بدارد، بلكه بايد به اين معنا توجه كند كه گمراهى او و دوزخى شدنش معلول اجابت دعوت شياطين در كمال آزادى و اختيار است، و در حقيقت هر انسان گمراهى و هر مستحق دوزخى به اراده و اختيار خودش گمراهى و آتش را انتخاب كرده نه اين كه شيطان به اجبار و با سلب آزادى و اختيارش او را به گمراهى و دوزخ كشانيده است.

براى شياطين چنان كه قرآن ميفرمايد در اين زمينه هيچ گونه تسلطى بر انسان وجود ندارد، مگر اين كه انسان به اختيار خودش خود را در حيطه تسلط او قرار داده كه باز اين هم براى او در قيامت عذرى نخواهد بود.

ابليس و همه شياطين در قيامت به مريدان و مطيعانشان ميگويند:

وَ ما كانَ لِي عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي: «3»

و مرا برشما هيچ تسلّط و غلبهاى نبود فقط شما را به گناه و فسق و فجور و بى ايمانى دعوت كردم و شما هم بدون انديشه و دقت و با چشم پوشى از رسالت پيامبران و كتب آسمانى دعوتم را پذيرفتيد.

و نيز به اجابت كنندگان دعوتشان ميگويند:

وَ ما كانَ لَنا عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ بَلْ كُنْتُمْ قَوْماً طاغِينَ: «4»

و ما را بر شما هيچ تسلّط و غلبهاى نبود بلكه شما گروهى سركش و طغيان گر بوديد.

 

راه هاى نفوذ شيطان‌

از آيات قرآن و روايات اهل بيت و معارف حقه استفاده ميشود كه شيطان يعنى آن موجود خبيث و طاغى و گمراهكننده كه طايفه پرجمعيتى از آنان هم نوعان خود انسان هستند و در لباس بشرى بسر ميبرند و شب و روز به صورت هاى گوناگون و با چهره هاى فريبنده و زبانى چرب و نرم، و سخنانى جذاب و وعده هاى عجيب و غريب در كنار انسان هستند براى گمراه كردن هر كسى راهى متناسب با او بر ميگزينند، اهل مقام و جاه را با تزئين دورنمائى از رياست و حكومت، اهل دنيا را با فرزند و مال و ثروت، اهل دانش را با غرور و شهرت، اهل خدا را از طريق دين و عمل، و خلاصه هركسى را با وضعيت مناسب با خودش ميفريبد.

شيطان با نفوذ در نفس اماره تا زمانى كه نفس حالت اماره بودن را دارد و با نفوذ در خيالات و اوهام و ذهنيتهاى انسان، ميان آدمى و عقل و انديشه و دينش حجاب ميشود، سپس دام فريب را ميگستراند، آنگاه با تزئين اعمال زشت در نظر انسان زمينه ورود به هر معصيتى را فراهم ميكند، و ميكوشد كه دو حالت غفلت و نسيان آدمى براى فريبكاريهايش كمك بگيرد.

او فرعون و امثال وى را با حكومت و قارون و هم رديفانش را با ثروت، بلعمها را با علم و دانش، هوس داران و اهل شهوت را با چهره هاى زيبا و خيالات فاسد فريفت و آنان را تا جائى دور از حق و حقيقت نگاه داشت كه موفق به توبه نشدند و به هلاكت ابدى و شقاوت سرمدى دچار گشتند.

 

پنج وسليه فريب‌

روزى حضرت مسيح در ميان راه ابليس را با پنج الاغ ديد كه بر هر كدام بارى قرار داشت و او دنبال الاغها حركت ميكرد.

از او پرسيد بر پشت الاغها چه بارى دارى؟ پاسخ داد مال التجارههائى است كه براى آنها دنبال مشترى هستم.

حضرت گفت بار الاغها چيست و مشترى آنها كيست؟ ابليس گفت يكى از بارها ظلم و بيدادگرى است و مشترى آن سلاطين و حاكمان هستند، دومين بار كبر و خود بزرگ بينى است و مشترى آن خوانين و اربابان هستند، سومى حسد است و مشترى آن دانشمنداناند، چهارمى خيانت است و مشترى آن تاجران و بازرگاناناند، و پنجمى فريب و مكر است و مشترى آن زنان ميباشند. «5»

 

برخى از كمينگاههاى شيطان‌

رسول خدا در روايتى بسيار مهم به برخى از كمين گاه هاى شيطان اشاره ميكند و انسان را نسبت به اين دشمن خطرناك هشدار ميدهد.

شيطان طرد شده از راه هاى گوناگون به خصوص از طريق كارهاى نيك و عقايد صحيح و احكام دينى، در كمين انسان قرار ميگيرد و او را آلوده به وسوسه ميكند تا در چاه گمراهى و ضلالت افتد.

گاهى از راه اسلام وارد شده در كمين عقيده و ايمان مينشيند و ميگويد آيا قصد دارى به آئين اسلام گرايش پيدا كنى و در زمره مسلمانان قرار گيرى و دين و فرهنگ پدران و نياكانت را رها كنى؟

او شخصى را كه مسلمان نشده و آراسته به اسلام نگشته به اين صورت وسوسه ميكند تا از بركات اسلام و مسلمانى محروم شود.

ولى مسلمان يا كسى كه با تكيه با خرد و عقل ميخواهد اسلام را بپذيرد به وسوسه او توجه نمى كند و از آن محروم از رحمت اطاعت نمى نمايد و اسلام را قبول ميكند.

پس از پذيرفتن اسلام، هنگامى كه مسلمان ميخواهد براى دفاع از دين خدا از وطن هجرت نمايد آن ملعون از راه ميرسد و از راه هجرت وارد شده به وسوسه ميپردازد و ميگويد:

آيا ميخواهى از وطن خويش هجرت نمائى و خانه و كاشانه و آب و هوا و زمين خود را ترك كنى؟

باز هم مسلمانان واقعى بى اعتنا به وسوسه هاى آن ملعون از او سر باز ميزند و وطن را ترك كرده در راه اسلام هجرت ميكند.

آنگاه هنگامى كه مسلمان ميخواهد براى حمايت از دين در برابر دشمنان حق بجنگد و به جهاد برخيزد دوباره از راه ميرسد و به جهادگر مسلمان ميگويد:

آيا ميخواهى بجنگى تا نهايتاً جان خود را از دست بدهى و مال و ثروتت نابود گردد؟ آيا دوست دارى پس از كشته شدنت همسرت را ديگرى به زوجيت خود درآورده و ثروت را ديگران تقسيم نموده و در راه زندگى خود هزينه كنند؟

ولى جهاد گر ثابت قدم و مجاهد واقعى در راه خدا با اين وسوسهها مخالفت ميكند و به جنگ دست يازيده به دفاع از فرهنگ حق بر ميخيزد.

سپس رسول خدا فرمود: هركس از شيطان پيروى ننمايد و خلاف وسوسه هاى او عمل كند اگر در اين حال بميرد بر خداوند واجب است او را به بهشت رهنمون گردد.

و معناى وسوسه ابليس همانند همين امور است كه از راه عقايد حقه، احكام دينى، و كارهاى پاك و شايسته در دل انسان وارد ميكند تا او را از راه خدا گمراه كرده و به هلاكت و نابودى برساند. «6»

و نيز آن حضرت روزى به ياران خود فرمود:

«الشيطان ربما سبقكم بالعلم:» «7»

چه بسا كه شيطان از راه دانش و دانشمندى شما را فريب داده و بر شما پيشى گرفته است!

پرسيدند چگونه از راه دانش بر ما پيشى گرفته است فرمود شما را وسوسه ميكند كه تا ميتوانيد در تحصيل دانش بكوشيد ولى به عمل و كوشش در راه‌ تحصيل توجهى نداشته باشيد تا زمانى كه دانش شما فراوان و زياد شده دانشمندتر گرديد، زمانى كه به اين درجه و مقام از دانش رسيديد آن وقت به عمل و كارهاى نيك بپردازيد!

سپس حضرت در دنباله گفتار خود فرمود:

محصل بيچاره غافل، و نادان فريب خورده به سبب اين وسوسه و اغواگرى شيطان همه عمر را هزينه مطالعه، تحقيق و تحصيل ميكند تا نهايتاً عمرش به آخر برسد و از دنيا برود بدون آن كه عمل خير و يا كار پسنديدهاى كه سبب منزلت و قرب او به خدا شود انجام داده باشد. «8»

 

دامهاى گوناگون شيطان‌

محدث خبير، معارفشناس كمنظير مرحوم علامه مجلسى مينويسد به سند معتبر از حضرت رضا از پدران پاك و طاهرينش روايت شده: شيطان از زمان آدم تا هنگامى كه حضرت مسيح مبعوث به رسالت شد نزد پيامبران ميآمد و با آنان سخن ميگفت و از آنان سؤالها مينمود، در ميان پيامبران نسبت به حضرت يحيى بيشتر انس داشت، روزى حضرت يحيى به او گفت: اى ابومرّه مرا به تو حاجتى است، شيطان گفت منزلت تو عظيم تر از آن است كه بتوان به درخواست تو پاسخ نداد، آنچه خواهى بپرس كه آنچه فرمائى مخالفت نكنم. يحيى گفت: ميخواهم دامها و تله هاى خود را كه به وسيله آنها بنى آدم را صيد ميكنى به من نشان دهى، آن ملعون پذيرفت و وعده را به روز ديگر انداخت. چون روز ديگر شد حضرت يحيى در خانه به انتظار او بود، ناگاه صورتى در برابرش آشكار شد چهره مانند ميمون، بدن هم چون خوك، طول چشمها و دهان به طول‌ روى او، و قيافهاى بدون چانه و محاسن، داراى چهار دست، دو دست در سينه و دو دست در دوشش رسته، پى پايش در پيش رو و انگشتان پايش در عقب، قبائى بر تن و كمربندى بر روى آن بسته و بر آن كمربند رشتههائى به رنگ هاى گوناگون آويخته، بعضى سرخ و برخى سبز و به رنگ هاى ديگر رشتههائى برآن كمربند هست، زنگى بزرگ در دست دارد و خودى بر سر و بر آن خود قلابى آويخته.

چون حضرت يحيى او را به اين هيئت مشاهده كرد پرسيد اين كمربند كه در ميان دارى چيست؟ گفت اين بت پرستى و آتش پرستى است كه من اختراع كرده و براى مردم آرايش دادهام تا به آسانى بتوانند آن را بپذيرند، فرمود اين رشته هاى رنگارنگ چيست؟ گفت: اين انواع زنان فاسد و مفسد هستند كه مردم را به شكل هاى گوناگون خود و رنگ آميزى و آرايش خويش ميربايند.

پرسيد اين زنگ چيست؟ گفت: اين مجموعهاى از همه لذت هاست كه در اين قرار دارد از تار و طنبور و طبل و ناى و سُرنا كه وقتى گروهى بر شرابخوارى مشغول ميشوند براى اين كه لذتشان كامل گردد من آن را به صدا در ميآوردم تا مشغول خوانندگى گردند و هنگامى كه صداى اين زنگ را شنيدند از شدت ذوق و شوق از جاى برخيزند به ساز و طرب بپردازند، يكى به رقص درآيد ديگر بشكن بزند، و آن ديگر جامعه از تن بركند و به پايكوبى آيد.

يحيى (ع) پرسيد چه چيزى بيش از همه موجب سرور و شادمانى و دل خوشى تو ميشود؟ گفت: زنان [البته زنانى كه از دايره هدايت و وقار و حجاب و حيا خارجاند] زيرا اينگونه زنان دامهاى من هستند، هنگامى كه شايستگان بر من نفرين كنند نزد زنان ميروم و به وسيله آنان به حاجت خود رسيده دل خوش ميگردم.

پرسيد اين كلاه خود چيست كه بر سر دارى؟ گفت با اين كلاه خود خود را از نفرين خوبان حفظ ميكنم.

پرسيد اين قلاب چيست بر آن آويخته است؟ گفت به وسيله آن قلب نيكان را از حق بازداشته به سوى خود ميكشانم.

پرسيد آيا هيچگاه بر من دست يافتهاى؟ گفت نه ولى در تو خصلتى هست كه محبوب من است فرمود: آن خصلت چيست؟ گفت: هنگامى كه مشغول غذا خوردن ميشوى در حدّ سير شدن ميخورى و همين سيرى شكم موجب سنگينى است كه باعث ميشود ديرتر به عبادت برخيزى اين امر موجب خوشحالى من است.

يحيى پس از شنيدن اين سخن گفت: از اين ساعت با خداى خود عهد ميكنم كه هرگز غذائى سير نخورم تا هنگامى كه پروردگارم را ملاقات كنم، شيطان هم گفت من هم با خدا عهد ميكنم كه از اين پس هيچ مسلمانى را نصيحت نكنم تا به قيامت برسم و پس از اين گفتگو شيطان از حضرت يحيى جدا شد و ديگر به نزد حضرت يحيى نيامد. «9»

حديثى عجيب‌

از حضرت صادق (ع) روايت شده: عابدى در بنى اسرائيل بود كه دنبال چيزى از امور دنيا نبود و وضع الهى او شيطان را به ناله و فرياد انداخته بود، سپاهيانش نزد او گرد آمدند و او به سپاهش گفت: چه كسى به خاطر من فلان عابد را ميتواند بفريبد؟ يكى از آنان گفت: من، گفت از چه راهى به سوى او ميروى؟ گفت از ناحيه زنان گفت كار تو نيست زيرا او اين راه را نيازموده و از اين طريق به دام نيفتد ديگرى گفت: من گفت از چه راهى؟ گفت از ناحيه شراب و شهوات گفت: كار تو هم نيست زيرا او به اين دامها نمى افتد، يكى از سپاهيانش گفت: من گفت از چه راهى؟ گفت از طريق عبادت گفت: برو كه فريفتن او كار توست، شيطان به جاى او رفت و روبه رويش به نماز ايستاد، عابد وقت خواب ميخوابيد و شيطان نميخوابيد، عابد استراحت ميكرد و شيطان از نماز نميايستاد، عابد در حالى كه از خود عبادت كوتاهى ديد و عملش را اندك به نظر آورد به سوى او رفت و گفت: اين بنده حق به چه چيز بر اين نماز مداوم توان و قدرت پيدا كردى، شيطان به او جواب نداد، دوباره دست به دامن او شد ولى پاسخ نشنيد بار سوم به او اصرار كرد شيطان گفت: اى بنده خدا گناهى مرتكب شدم و از آن توبه كردم، هرگاه ياد آن گناه ميكنم بر نماز توان و قدرت ميگيرم، عابد گفت مرا از گناه آگاه كن تا آن را انجام دهم سپس توبه كنم و پس از آن بر نماز توان و قدرت پيدا كنم، شيطان گفت وارد شهر شو و از فلان زن زناكار خبر بگير چون به او رسيدى دو درهم به او بده و با او جمع شو، عابد گفت: دو درهم از كجا بياورم، شيطان دو درهم به او داد، پس از آن عابد با لباس بلندش وارد شهر شد و از منزل آن پرسيد و مردم هم به تصور اين كه اين چهره نورانى ميخواهد آن زن بدكاره را نصيحت كند و موعظه نمايد او را به خانه زن دلالت كردند، عابد زن را كنار خانهاش ديد و دو درهم را به وى داد و گفت: برخيز به ميان خانه رويم چون به خانه رفتند به عابد گفت كسى تاكنون به قيافه و صورت ملكوتى تو نزد من نيامده، من را از وضع خود و علت آمدنت به اين خانه آگاه كن، عابد ماجرا را گفت، زن بدكاره به او گفت: اى بنده خدا ترك گناه آسانتر از يافتن حقيقت توبه است، و اينگونه نيست كه هركس از پى توبه باشد آن را بيابد به نظرم ميرسد اين شخص شيطانى است كه به صورت آدم براى تو مجسم شده به جايت برگرد كه او را نخواهى يافت عابد برگشت و آن زن بدكاره در شب همان روز از دنيا رفت چون صبح شد بر در خانهاش نوشته شده بود:

«احضروا فلانة فانها من اهل الجنة»

براى تجهيز او حاضر شويد كه او بدون ترديد اهل بهشت است!

مردم در اين مسئله شك و ترديد كردند و تا سه روز از دفن او خوددارى نمودند خدا عزوجل به پيامبرى از پيامبرانش كه او را جز موسى بن عمران نميدانم وحى كرد كه سراغ آن زن بدكاره از دنيا رفته برو و بر او نماز بگذار، و مردم را به نماز بر او فرمان بده، زيرا من او را آمرزيدم و بهشت را بر او واجب كردم به خاطر اين كه فلان بنده مرا از گناه بازداشت. «10»

 

مونس دوزخى عاصيان‌

مفضل بن عمر كه از اصحاب حضرت صادق و دانشجويان مكتب علمى آن حضرت است ميگويد به امام ششم گفتم: از مغيرة بن سعيد پيشواى گروه مغيريه نقل ميكنند كه او گفت: هرگاه بندهاى خداى خود را بشناسد همين شناخت براى او بس است و ديگر نيازى به انجام عمل نيست زيرا پس از شناخت خدا عملى از او مطالبه نمى كنند.

حضرت فرمود خدا او را لعنت كند و از رحمتش طرد نمايد، اين سخنى باطل و بيهوده است.

غير اين نيست كه عبد به هر اندازه معرفتش به خدا زياد شود مطيع تر خواهد بود، آيا آن كه خدا را نمى شناسد از او اطاعت خواهد كرد!؟!

خداى عزوجل پيامبرش را به كارى و انجام عملى فرمان ميدهد و او نيز مؤمنان را به عملى دستور ميدهد و همه به خاطر معرفت و ايمانشان اجراكننده فرمان حق هستند، و زمانى كه فرمانى براى دورى از كارهاى ناپسند و اعمال زشت از سوى حق برسد اين نهى همانند فرمان به كار پسنديده نزد انسانى مؤمن مساوى و يكسان است، به عبارت ديگر پيامبر و اهل ايمان همه فرمانبردار خدا هستند خواه امر الهى باشد و خواه نهى حضرت او، و فقط شناخت خدا كافى نيست، مفضل ميگويد: آنگاه امام فرمود: خداى عزوجل به سوى بندهاى نظر رحمت نمى كند و او را پاك نمى سازد چنانچه يكى از واجبات الهى مثل نماز و روزه و ... را ترك كند و يا مرتكب گناهى از گناهان كبيره گردد.

مفضل ميگويد با شگفتى پرسيدم واقعاً خداوند به او نظر رحمت نمى كند؟ فرمود: آرى زيرا او براى خدا شريك قرار داده است، دوباره با تعجب پرسيدم آيا مشرك شده؟ فرمود: آرى دليل اين مسئله اين است كه چون خدا به كارى فرمان داده و در برابر ابليس به مخالفت آن كار دستور داده او آنچه را خدا دستور داده ترك كرده و نهايتاً از ابليس اطاعت نموده است، پس چنين انسانى همدم و مونس ابليس در هفتمين درك آتش دوزخ است. «11» به نظر ميرسد اين روايت از طرفه روايت هاى رسيده از اهل بيت است كه مطيع شيطان و عاصى بر خدا را مشرك شمرده است، مشركى كه به تعبير قرآن نجس است‌ «12» و آلوده به ظلم عظيم است. «13»

 

درخواست مسيح از خدا

روزى حضرت مسيح از پروردگار درخواست كرد تا جايگاه شيطان را به او نشان دهد.

حضرت حق به او نشان داد، مسيح (ع) ديد شيطان سرش را كه چون سر مار است بر دل انسان نهاده، هرگاه انسان به ذكر خدا و ياد حضرت حق مشغول ميشود شيطان سرش را پس ميكشد و ميگريزد، و چون از ياد خدا غافل ميشود دل او را مانند لقمه در دهان خود ميگيرد. «14»

 

از مكر و حيله اين دشمن غدار هرگز ايمن نباشيد

هنگامى كه ابليس بر اثر نافرمانى از خدا به شكست و شقاوت و لعنت و دورى از رحمت گرفتار شد جبرئيل و ميكائيل در دنياى فرشته بودنشان به زارى و غم نشستند، حضرت حق در رابطه با اين حال از هر دو پرسيد چرا به اين حال هستيد، گفتند: خدايا از تدبير و نقشه تو ايمن نيستيم، زيرا شيطان با همه علم و آگاهياش از تدبير و نقشه تو در امان نماند و با يك نافرمانى از درگاهت رانده شد، چگونه ما در امان باشيم؟ حضرت فرمود: آرى هرگز بر خود ايمن نباشيد، زيرا اگر خود را در امان بدانيد و يك لحظه غفلت نموده به عصيان دچار شويد به همان سرنوشتى گرفتار ميآئيد كه شيطان دچارش شد. «15»

 

خيانتها و جنايات شيطان‌

اميرالمؤمنين (ع) كه كانون معرفت و درياى بى ساحل دانش، و آگاه به همه حقايق است در رابطه با اين دشمن بى رحم و خائن غدار كه بيشتر در چهره جنس دو پا زندگى را تحت تأثير خود قرار ميدهد در نهج البلاغه ميفرمايد:

«اتخذوا الشيطان لامرهم ملاكا، واتخذهم له اشراكاً، فباض وفرّخ فى صدورهم و دبّ و درج فى حجورهم، فنظر باعينهم، ونطق بالسنتهم فركب بهم الزلل وزين لهم الحظل، فعل من قد شركه الشيطان فى سلطانه و نطق با لباطل على لسانه:»

شيطان را ملاك و پشتوانه و سرمشق خود گرفتند، او هم از اين گونه انسان هاى ضعيف و دنيا پرست به عنوان دام استفاده كرد، در درونشان لانه كرد و در دامنشان پرورش يافت، در نتيجه چشمشان براى ديدن چشم شيطان و زبانشان در گفتار زبان شيطان شد، بر مركب لغزشها سوارشان كرد، و امور فاسد و باطل را در نظرشان آراست، كارشان كار كسى كه شيطان او را شريك سلطنت خود قرار داده و با زبان او به ياوه سرائى پرداخته است. «1» اين نوشتار بيش از اين نياز نمى بيند كه درباره شيطان و مصاديق و كارهايش قلم فرسائى كند، اين مقدار براى شناخت اين دشمن نابكار و حيلهها و دام هايش كافى است، در پايان اين بخش فقط به امورى كه انسان را از شر شياطين جنّى و انسى ايمن ميكند اشاره مينمايد.

 

 

پی نوشت ها:

 

 

______________________________

 

(1)- الذاريات، آيه 56.

(2)- كهف، آيه 50.

(3)- ابراهيم، آيه 22.

(4)- صافات، آيه 30.

(5)- مواعظ العدديه، 276- جامع التمثيل، 304.

(6)- محجة البيضاء، ج 5، ص 52 بحار، ج 6، ص 154.

(7)- عوارف المعارف، ص 19.

(8)- عوارف المعارف، ص 19.

(9)- بحار، ج 14، ص 171.

(10)- روضه كافى، ص 384.

(11)- وسائل، ج 1، ص 25.

(12)- توبه، آيه 28.

(13)- لقمان، آيه 13.

(14)- بحار، ج 60، ص 194.

(15)- جامع السعادات، ج 1، ص 278.

 


منبع : پایگاه عرفان
  • شیطان
  • ابلیس
  • جنایات
  • راه هاى نفوذ شيطان‏
  • 0
    0% (نفر 0)
     
    نظر شما در مورد این مطلب ؟
     
    امتیاز شما به این مطلب ؟
    اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

    آخرین مطالب

    سيف بن حارث جابرى
    معنویت و عرفان امام حسین (ع)
    كرسى چيست ؟
    كشندگان عبدالرحمان فرزند عقيل
    اثر تبليغات سوء در مردم نسبت به اهل البيت عليهم ...
    يزيد و قتل عام مردم مدينه
    سه منافق در واقعه عاشورا
    افراد منفی در کربلا
    خبر شهادت امام حسين عليه السلام و ياران آن حضرت ...
    نقش انسان در انجام حسنات

    بیشترین بازدید این مجموعه

    علم در عصر ظهور
    هفت نمونه‌ از احیای مردگان در کلام قرآن
    مال حلال و حرام در قرآن و روايات‏
    قابل توجه زنان آزاردهنده به همسر
    درمان غم و اندوه
    اسم اعظمی که خضر نبی به علی(ع) آموخت
    گذری بر فضایل حضرت زهرا سلام الله علیها
    سوره ای از قران جهت عشق و محبت
    کرامات و معجزات حضرت فاطمه زهرا (س) (2)
    متن دعای معراج + ترجمه

     
    نظرات کاربر

    پر بازدید ترین مطالب سال
    پر بازدید ترین مطالب ماه
    پر بازدید ترین مطالب روز



    گزارش خطا  

    ^