هنگامى كه رسول گرامى اسلام مبعوث به رسالت شد؛ عالم گرفتار زلزله اقتصادى بود، كه اركان آن را به سختى مىلرزاند، و به طورى كه اگر در دنياى آن روز سرمايهاى بود قابل بهرهبردارى نبود.
آن مرد الهى از همان دريچه نگاه انبيا؛ يعنى بدون توجه به مال و حب جاه و شهوت به جهان نگريست، و انسانيت را در بستر مرگ ديد. آن رادمرد آسمانى مىديد آدميزاد بر اثر ضعف فرهنگ عقلى بر سنگ، آب، درخت، چوب، ماه و ستاره، خورشيد، و چيزهاى ديگرى كه نمىتواند نفع و ضرر خود را كنترل كند سجده مىنمايد.
آن بيداركننده يگانه ديد انسان انديشه خود را از دست داده و بديهيات را درك نمىكند و مسائلى را كه احتياج به انديشه و تفكر دارد، در اثر تغيير برنامههاى فكرى، محتاج به تفكر نمىداند، جايى كه بايد يقين كند شك و جايى كه بايد شك كند يقين مىنمايد.
ذائقه روح بشر عوض شده بود؛ به طورى كه تلخ را شيرين و بد را خوب و غذاى غير قابل هضم را قابل هضم مىدانست، و چون حس معنوى خود را از دست داده بود نسبت به دشمن ستمگر بدبين نبود و دوست اندرزگو را دوست نمىانگاشت.
در آن دنياى عجيب گرگان، چوپانِ گوسپندان، و دشمنهاى خونخوار قاضى و مجرمان و خيانتكاران آبرومند و اهل ثروت؛ اما افراد شايسته اجتماع از دنيا محروم و به ستمگرى معرفى شده بودند.
در جهان قبل از اسلام، منكرات، معروف جلوه مىكرد و عادتهاى زشت گريبان بشر را گرفته و نزديك بود انسانيت سقوط كند.
آن حضرت مىديد شراب خوارى سرتاسر جامعههاى آن روز را فرا گرفته، تجاوز به ناموس و قماربازى علنى شده، رباخوارى و غصب اموال ديگران و طمع به مال و ناموس مردم از قباحت و زشتى افتاده است.
رسول خدا صلى الله عليه و آله ديد شاهان و اميرانى بر ملتها حكومت مىكنند كه زمين و طبيعت را ملك خود دانسته، و مردم ستمديده را بندهگان خود مىدانند، و به جاى خداى جهانآفرين، ديرنشينها پرستش مىشوند.
آن حضرت مىديد اربابان كليسا اموال مردم را بىجهت تصاحب مىكنند و انسانها را از صراط مستقيم باز مىدارند.
در آن دوران شجاعت به خونريزى و كشته شدن، سخاوت به اسراف و تبذير، و مناعت طبع جاى خود را به غرور و تكبّر داده بود. قدرت فكرى بشر كه بايد معطوف مسائل معنوى مىشد صرف تردستى و خدعه شده و عقل وسيله ابتكار و اختراع جنايات و ايجاد وسايل شهوترانى شده بود .
در چنين دنياى عجيبى، رسول بزرگ اسلام مأموريت يافت تا براى نجات نوع بشر به پا خيزد، و يك تنه كشتى طوفانزده بشريت را به ساحل نجات باز گرداند.
او مأموريت يافت تا روح آدميان را از آن همه آلودگى برهاند، و عقول انسانها را از پس پرده اوهام ظاهر كند، و آدميان را از خواب سنگين غفلت بيدار كرده و با دميدن نسيم وحى، همه را از مستى به هشيارى بازگرداند.
نبى بزرگ اسلام صلى الله عليه و آله به فرمان خداى متعال به وسيله مقررات عالى اسلامى، سازنده زندگى برتر و بهتر انسان بود، روح انسانيت را از آلودگىها نجات داد، و تمام دشمنىها و كينهتوزىها و قتل و غارتگرىها را مبدل به دوستى، صلح و صفا نمود.
بنيان اسلام بر پايه برنامههايى استوار بود كه توانست، عالم تاريك را به جهانى نورانى مبدل كند و بشر مرده را زنده نمايد. بديهى است كه اين سازندگى مخصوص به زمان معين و مكان مشخصى نيست؛ بلكه در تمام ادوار و اعصار، اسلام روشنگر محيط و سازنده انسانهاست.
منبع : پایگاه عرفان