لطفا منتظر باشید

عظمت و حقارت واقعى‏

  • تاریخ انتشار:   13 تير 1394
  • تعداد بازدید:   476

 

آيا ارزشى بالاتر از اين هست كه يك وجود مقدّس بى‏نهايت از موجودى ذليلِ و ضعيف و مسكين اظهار رضايت كند؟ يا مثلًا، مامور كوچكى در دربار فرعون باشد و هيچ كس او را حساب نكند، ولى با اتصال به مقام نبوت و كمك فكرش، تبديل به مؤمن آل فرعون بشود و آياتى از قرآن درباره او نازل بشود؟ 

ملكه كشور مصر (آسيه) فقط يك لحظه فكر كرد كه شوهرم چه مى‏گويد، درباريان چه مى‏گويند، و موسى چه مى‏گويد؟ آسيه دربار با آن عظمت و خزينه و مملكت را رها كرد و به موسى، عليه السلام، پيوست كه از زر و زيور دنيا بهره‏اى نداشت. چگونه همه اين شكوه و عظمت، كه حتى امروز هم ديدن اندكى از بقايايش موجب تحير ماست، نزد او صفر مى‏شود و يك چوپان گليم‏پوش چوب به دست در چشمش آن قدر عظمت مى‏يابد؟

كوچك شدن آن‏چه به چشم عظيم مى‏آمد و عظمت آن‏چه به نظر كوچك مى‏نمود به سبب انديشه بود. آسيه آشكارا به موسى، عليه‏السلام، ايمان آورد وگفت: شاه و دربار و زر و زينتش دروغى بيش نيست. اينها كه به چشم عظيم مى‏آيند، خيلى كوچك‏اند و به واقع چيزى نيستند.

از اين روست كه امير المؤمنين، عليه‏السلام، درباره متّقين مى‏فرمايد:

«عظم الخالق فى انفسهم فصغر ما دونه فى اعينهم ...».

تنها خداوند در نگاهشان بزرگ است، لذا هر چه غير خداست در نزد ايشان كوچك است.

موسى، عليه‏السلام، كه منبع حقايق الهى است، وقتى با چراغ فكر نگاه مى‏كند، حقيقت را مى‏بيند و در نتيجه، فرعون و درباريان او را خيلى كوچك مى‏بيند. براى سرانِ ارتش و نوكران دربار و حتى براى بعضى از مردم،. شاه خيلى بزرگ مى‏نمود. مى‏گفتند: او اعليحضرت است، نيروى زمينى. و هوايى و دريايى دارد، جِت دارد، آمريكا و شوروى را دارد و ...، ولى براى كسى كه فكرش فكر مستقيم و صحيح بود (مانند حضرت امام)، او كوچك بود. لذا، وقتى ايشان روى منبر از او ياد مى‏كرد مى‏فرمود: اين مردك را مى‏گويم! چرا امام از آمريكا و شاه نمى‏ترسيد؟ چون با فكر الهى نگاه مى‏كرد و مى‏يافت كه «العزه للّه لا لآمريكا».

به همين قياس، پول و زيبايى چيزى نيست كه چشم انسان را پر كند، بلكه بايد ديد عظمت واقعى از آنِ چه كسى و چه چيزى است و حقارت واقعى از آنِ چه كسى و چه چيزى است؟ اگر انسان با اين ديد ببيند، زندگى مستقيمى پيدا خواهد كرد.

خيلى از چهره‏هاى باعظمتى كه در عالم داريم، در ابتدا چيزى نبودند ولى با فكر همه چيز شدند. آسيه فكر كرد و حقيقت فرعون و فرعونيان را ديد. قرآن مجيد از فرعون ذى الاوتاد ياد مى‏كند.  چون هر مجرمى را كه نزد او مى‏آوردند، حكم مى‏كرد او را بخوابانند و به دست و پايش ميخ بكوبند.  او آسيه را نيز به همين مجازات تهديد كرد، اما آسيه نترسيد و گفت: هر كارى مى‏خواهى انجام بده، زيرا من حقيقت دو چيز را شناخته‏ام: كوچكى تو و بزرگى خدا را. و عاقل كسى است كه به دنبال عظمت مى‏رود و خود را پست نمى‏كند. براى همين، من خدا را با تو معامله نمى‏كنم.

 

 

منبع :
نظرات کاربران (0)
ارسال دیدگاه