انسان با آفرينش معجزه آسايى كه دارد، بدون تماميت بهرههاى جسمى و روحى، هرگز خوشبخت نمىگردد، اسلام همه اين خوشبختىها را در ضمن عقايد و آداب و قوانينش گنجانده و بر ماديت محض قلم بطلان كشيده است.
اسلام بر روحانيت محض نيز، همين خط ابطال را گذارده است، پس اسلام مكتبى است مركب از آراستگى مادى و روحانى، و از نظر اصلاح شخصيت مستقل فرد، مطالب بسيارى آورده است و به شخصيت اجتماعى نيز كمال توجه را مبذول داشته است. بدين لحاظ نيز دستور داده كه حقوق و وظايفى ميان فرد و اجتماع متبادل گردد، ديگر فرق نمىكند كه آن اجتماع يك اجتماع كوچكى چون خانواده و محيط كار باشد و يا اجتماع بزرگتر و وسيعترى چون وطن و جامعه كل بشريت. در اين باره، عدل و مساوات، همكارى و رعايت حقوق همگان، و بردبارى بايد منظور گردد چرا كه اجتماع در برابر فرد و فرد در پيشگاه اجتماع مسئوليتهايى دارند «1».
البته اجراى اين برنامهها به دست حاكمان عادل اسلامى است.
بنابراين، ميزان حكومت در اسلام، بر پايه حفظ آراستگى در تمام زمينههاى زندگى مادى و روحانى انسان است. از اين جهت وقتى اصول حكومت در اسلام را مطالعه مىكنيم، مىبينيم: اسلام بنيانگذار يك حكومت عادل و آگاه جهانى است تا در سايه آن تمام بشر از حقوق محفوظ خود، حداكثر بهره را ببرند.
در اين حكومت، قانون اساسى، قرآن و كلمات پيغمبر و ائمه طاهرين، و ضامن اجراى قوانين، ايمان مردم مسلمان است؛ ولى پس از رحلت رسول خدا، با كمال تأسف، افرادى كه به عنوان حاكم تعيين شدند، اسلام بعد از آن حضرت را در عمل كنار زدند، زمام اين حكومت را به دست گرفتند و بر اثر هوىپرستى، غرور، حسد، تكبر و ضعف ايمان، علاوه بر اين كه نتوانستند از اصول عاليه حكومت اسلامى نفعى به مردم مسلمان برسانند، اسباب ذلّت و نگونسارى جامعه اسلامى را فراهم، و به تدريج حكومتهاى غير عادلِ دورانهاى تاريخ اسلامى، كه زيربنايشان همان ديوار كج حكومت اوليه بعد از پيغمبر بود، تا امروز، روز روشن ملت اسلام را به شب تاريك مبدل كردند.
در هر صورت مسئله حكومت در اسلام، با نيرنگهاى قبلى، بعد از رسول گرامى و عاليقدر اسلام، راه انحراف پيمود؛ به طورى كه از همان اول، ملت اسلام دچار خسارات فراوانى شد؛ آنچنان كه تا امروز دامنه آن، همه جوامع اسلامى را گرفته است.
منبع : پایگاه عرفان