عدهاى از مردم، مردمى بودند كه با پروردگار، انبيا، نعمتها و خودشان، با خطا برخورد كردند؛ چون برخورد آنها برخورد خطايى بوده است، سرمايهاى در اختيار آنها نيست و دست آنها خالى است. اينها وقتى گذشته و آينده خود را مىبينند، همانجا زبان التماس باز مىكنند. لازم نيست كه لب آنها تكان بخورد؛ چون ما خيلى وقتها با لب حرف نمىزنيم، بلكه با دل حرف مىزنيم.
در حرم حضرت رضا عليه السلام، مكه، حرم پيغمبر صلى الله عليه و آله، گاهى افراد گوشهاى نشستهاند و در حال خاصى هستند. آنها دارند با دل حرف مىزنند. همه جا لازم نيست با لب حرف بزند. آن كسى كه چند لحظه مانده تا از دنيا بيرون برود، هيچ نيازى نيست با لب حرف بزند كه ما بگوييم: كسى كه بالاى سرش نشسته است بشنود كه اين شخص، بىدين، مشروبخوار و بىنماز بوده است.
حرف زدن با لب، هيچ نيازى نيست. مگر خدا در قرآن نمىگويد: در قيامت، زمين از اعمال شما خبر مىدهد؟ مگر زمين لب دارد؟
«يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها»
يا مگر در سوره «يس» نمىفرمايد:
«الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلى أَفْواهِهِمْ وَ تُكَلِّمُنا أَيْدِيهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ»
لبها را مىبندند تا دست و پا حرف بزنند. مگر اينها لب دارند؟ چه كسى گفته است كه حرف زدن، لب مىخواهد و اگر نباشد، حرفى وجود ندارد.
منبع : پایگاه عرفان