همين ديروز بود كه جهان بىبند و بار، دو دوره هولناك براى بشر پيش آورد.
عدم توجه به خداى متعال بود كه آن ابر مرگبار دو جنگ جهانى اول و دوم را در تمام دنيا بر فراز مناطق بزرگ و كوچك قرار داد، كه از نتيجه شوم جنگ بينالملل اول 10 ميليون كشته، 25 الى 30 ميليون زخمى، كه عاقبت بيمارستانها را با عضو ناقص ترك گفتند، و در حدود 600 ميليارد فرانك كه هر فرانك سويس مساوى با 75/ 17 ريال است مصرف آن كشتار وحشيانه شد. در جنگ بينالملل دوم كه جهان، به اصطلاح تمدن بيشترى داشت و محاسبه، دقيقتر انجام مىگرفت، 35 مليون كشته، 20 ميليون معلول و ناقص عضو، 17 ميليون ليتر خون خالص از بشر بىپناه به زمين ريخت، 12 ميليون ضايعه سقط جنين، 13 هزار دبيرستان و دبستان، 6000 هزار دانشگاه، 8000 هزار لابراتوار منهدم و ويران گشت، و 39 هزار ميليارد گلوله منفجر شد.
اين جنايات وحشتناك باورنكردنى، محصول تمدن جديدى است كه خود را از فروغ ايمان بىنصيب ساخته، آيا اين ضربات شديد را جز از ضرر بىدينى آنهم آنگونه خطرناك، از برنامه كليسا نمىدانيد؟ اگر آنچنان با علم و معرفت مبارزه نمىكردند، چنين پيشآمدهايى براى بشر رخ نمىداد. افسوس كه بعضى از بىخبرانى كه از اصول عاليه اسلامى اطلاع ندارند، و فقط اسماً خود را مسلمان مىنامند؛ از روى تقليد كوركورانه، خيال مىكنند دين مانع پيشرفت زندگى انسان است. در صورتى كه دين مبين اسلام، اجازه كندن نهال نورسى را از روى زمين نمىدهد، اينان چنين جناياتى را چگونه توجيه مىكنند؟
با آن همه برنامههاى وحشتناك جنگ جهانى اول و دوم، مگر بشر بيدار شد؟
ضرر نداشتن يك عقيده واقعى، كار او را به جايى رسانده كه امروز در جهان، پس از آن همه مصايب، طبق آمار دقيق، 160 هزار بمب بيست مگا تنى در انبارها موجود است كه قدرت يكى از آنها برابر با هزار هواپيماى بمبافكن جنگ جهانى دوم است كه به مدت 14 سال هر روز و شب پشت سر هم بمب فرو بريزند.
در دنياى كنونى، هزينه ساختن يك هواپيماى بمبافكن «پرتوتيپ» با لوازم آن، مساوى با مزد 250 هزار آموزگار در يك سال، ساختن سى دانشكده علوم كه هر كدام 1000 دانشجو داشته باشد، 75 بيمارستان 10 تختخوابى با تمام تجهيزات و 5000 هزار تراكتور است.
اين همه بدبختى مولود اين است كه مدنيت قائم به علم تنها، نتوانسته جنبه روحى و اخلاقى بشر را اصلاح كند. تمدن فعلى، تمام قدرت خود را در ترقى و تعالى جنبه مادى صرف نموده، و هر قدر اين جنبه تقويت شود، انحطاط اخلاق و ضعف روحى بشر بيشتر خواهد شد.
احدى منكر نيست كه براى آبادى جهان، ماديات نيز ضرورت دارد؛ ولى ضرورى بودن امور مادى ايجاب نمىكند كه از تقويت جنبه اخلاقى غفلت نمود. اين را بايد دانست كه مدنيت صحيح و مفيد آن است كه رمز حيات را آشكار سازد، و تنها قوهاى كه مىتواند رمز واقعى حيات انسانى را آشكار كند «اسلام» است؛ دينى كه دستوراتش با فطرت هر بشرى سازگار و او را بسوى خالق جهان راهنمايى مىكند.
همين عامل قوى است كه مىتواند سعادت انسان را تأمين نمايد، و مدنيتى به وجود آورد كه متكى بر فضايل اخلاقى باشد. بشر در زندگى مدنى خود محتاج علم، اخلاق، عدل، انصاف، برابرى، برادرى، درستى، راستى، عفت، رحم، مروت، امنيت، شجاعت، غيرت و حقيقت است، تا در سايه اين عوامل بتواند به سوى كمال مطلوب خود پيش رود. اين عوامل كه در رأس آن علم است، جز در تعاليم اسلام يافت نمىشود، علمى كه توأم با ايمان صحيح بشر، داراى منافع غير قابل توصيفى خواهد بود.
اين است كه رهبر گرامى اسلام، رسول اكرم صلى الله عليه و آله علم و فراگيرى دانش را در حدّ واجب دانسته؛ اما نه براى هركس؛ بلكه براى افرادى كه ابتدا از قوّه ايمان برخوردارند و گر نه علم اگر در دست نا اهل قرار گيرد همان است كه در صفحات قبل مطالعه كرديد. حضرتش مىفرمايد:
طَلَبُ الْعِلْمِ فَريْضَةٌ عَلى كُلِّ مُسْلمٍ .
حضرت در اين روايت مىفرمايد: طلب علم بر هر مسلمانى فريضه است نه بر همه مردم؛ يعنى كسى كه از ايمان بهره دارد، و الا چو دزدى با چراغ آيد گزيدهتر برد كالا.
از اين رو اسلام را دين انديشه، عقل و دين دانش مىناميم. قرآن براى دانش مقامى بس ارجمند قائل است و دانشمندان را در سوره آل عمران در شمار خدا و فرشتگان ياد كرده است. خدا به يكتايى خود گواهى مىدهد كه جز ذات پاك او نيست و فرشتگان و دانشمندان نيز بر اين مطلب گواهند. چون اسلام آيين دانش است از متابعت گمان نهى كرده و اساس ايمان را فقط دليل و قاطعيت منطق شمرده است.
در نكوهش تقليد، و مذمّت اين كه مردم بدون استدلال و فكر به متابعت از پيشينيان خود بپردازند آيات بسيارى وارد شده است. مردمى كه از پدران، عقايد و افكارى به ارث بردهاند، گويا چنين مىپندارند كه سابقه ممتد زمانى، لباس حرمت و استدلال بر خط مشى آنان پوشيده است؛ لذا بدون تأمل آنها را بر عهده مىگيرند و امتياز انسانى كه تحقيق و كاوش است را، از وجود خود دور مىكنند.
جمود بر عقايد و انديشه غلط پيشينيان، جنايت بر فطرت بشر، سلب مزيت عقلانى و تمسك به چيزى است كه نزد خدا ارزش ندارد.
مسلمانان در پرتو تعاليم اسلام، مىانديشيدند، بحث و كاوش مىكردند و نيروى عقل را به كار برده و در هر امرى دليل مىطلبيدند و از اين رو سرور ملتها شدند.
بى خردانى كه خيال مىكنند منظور قرآن از علم، فقط علم به چند قسمت از برنامههاى دينى است، و ديگر نبايد در معارف واقعى قدم نهاد، بيهوده فكر مىكنند. قرآن درباره تحقيق و دانش، به طور اطلاق سخن گفته و هرگز علوم يا مباحث مخصوصى را به ميان نكشيده است، تعليمِ هرگونه علمى كه مملكت محتاج است آن را واجب كفايى دانسته، و فرزندان اسلام را موظف مىكند تا به طلب هرگونه دانش مفيدى بروند. اين اطلاق، ما را به اين مطلب ارشاد مىكند كه دانش در نظر قرآن، تنها به شناختن شرايع و معارف دينى نيست؛ بلكه مقصود، هر علمى است كه انسان را در راه تحقيق در هدف آفرينش برانگيزد.
بنابراين، درك مطالبى كه باعث اصلاح، رشد و بارورشدن گياهان مىشود علم است علم طبيعى. و درك مطالبى كه مربوط به زندگى حيوانات بوده و استمرار نسل و تهيه خوراكشان را تأمين كند علم است، علم طبيعى. و درك راههاى مشروع براى به دست آوردن ثروت و شناختن نحوه تنظيم آن نيز علم است علم اقتصاد. و درك منابع صنعت و توسعه آن علم است علم مكانيك- فيزيك، معدنشناسى، درك بيمارىها و علل و چگونگى آن علم است، علم طب و داروسازى. و شناختن وسائل دفاعى براى حفظ ميهن و ارعاب دشمن علم است، علم سياست.
منبع : پایگاه عرفان