فارسی
يكشنبه 02 دى 1403 - الاحد 19 جمادى الثاني 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 1
100% این مطلب را پسندیده اند

امام صادق (ع) را بهتر بشناسيم (2)

امام صادق (ع) را بهتر بشناسيم (2)



بخشش به نيازمندان
امام (ع) با آن همه تاكيد و تلاش در به دست آوردن روزى حلال، بسيار بخشنده و كريم بود. ياران و پيروان خود را به بخشش سفارش مى‌كرد و تاكيد مى‌فرمود ياور درماندگان و دستگير در راه ماندگان باشند. او خود نيز عملا چنين بود. پيوسته مى‌فرمود: «مال با صدقه كم نمى‌شود.» امام بى‌توجهى به مؤمنان نيازمند را كوچك شمردن آنان مى‌دانست و كوچك شمردن آنها را توهين به اهل بيت پيامبر (ص). حضرت صادق (ع) از راههاى مختلف به خويشان و ديگر مردم نيازمند كمك مى‌كرد. گاه نهانى صدقه مى‌داد و گاه آشكار; گاه توسط كسى مى‌فرستاد و گاه خود مى‌برد. گاهى نيز غذا مى‌پخت و افراد را به خوردن دعوت مى‌كرد. شبانگاه، كه تاريكى شب سايه مى‌گسترد و مردم مى‌خفتند، امام (ع) همچون پدرانش زنبيلهاى نان و گوشت‌بردوش مى‌گذارد، كيسه‌هاى درهم و دينار در دست مى‌گرفت، ناشناس به سراغ نيازمندان مى‌رفت و غذا و پول را ميان آنها تقسيم مى‌كرد. معلى، يكى از ارادتمندان امام صادق (ع) مى‌گويد: «امام (ع) در شبى كه باران نم‌نم مى‌باريد از خانه به قصد سقيفه بنى ساعده بيرون رفت. من پنهانى دنبالش رفتم. در ميان راه، ناگاه چيزى بر زمين افتاد. فرمود: «بسم الله، خدايا به من بازش گردان‌». جلو رفتم و سلام كردم، فرمود: معلى هستى؟ گفتم: آرى، فدايت‌شوم.
فرمود: «با دستانت جستجو كن، آنچه يافتى به من بده‌». جستجو كردم، نانهاى پراكنده‌اى يافتم. وقتى آنها را به امام (ع) مى‌دادم كيسه‌اى پر از نان بر دوشش ديدم. گفتم: اجازه بفرماييد من آن را بردارم. فرمود: من به حمل آن سزاوارترم، ولى با من بيا. سپس به سقيفه بنى ساعده رفتيم و مردمى را خفته يافتيم. امام (ع) كنار هر نفر يك يا دو نان گذاشت و برگشتيم.» علاوه بر آنچه امام خود شبانه به نيازمندان مى‌داد، گاه به واسطه ديگران نيز اموالى براى آنان مى‌فرستاد و مى‌گفت: «به گيرنده نگوييد من داده‌ام‌» بر صدقه پنهانى تاكيد مى‌كرد و آن را بسيار دوست داشت. فضل بن ابى قره مى‌گويد: «امام كيسه‌هاى پول را به كسى مى‌داد و مى‌فرمود: اينها را به فلانى و فلانى از بنى هاشم بده و بگو از عراق برايتان فرستاده‌اند.» آن شخص مى‌برد و باز مى‌گشت. امام مى‌پرسيد: چه گفتند؟ پاسخ مى‌داد: گفتند: به سبب نيكى‌ات به خويشان پيامبر (ص)، خداى پاداش نيكت دهد.» بخششهاى شبانه امام ادامه داشت و گيرندگان دهنده را نمى‌شناختند; تنها پس از در گذشت امام دريافتند كه ياور آنان كه بوده است. افزون بر اين، امام آشكارا نيز از مستمندان دستگيرى مى‌كرد. يك بار چهارصد درهم و يك انگشترى به ارزش ده‌هزار درهم به فقيرى بخشيد.
امام صادق -كه درود خدا و فرشتگانش بر او باد- در صدقه دادن روشى ويژه داشت; اگر گيرنده به آنچه مى‌گرفت قانع بود و خداى را سپاس مى‌گفت، امام بيشتر به او مى‌بخشيد; و اگر آن را كم مى‌دانست‌يا به جاى شكر خداى از امام تشكر مى‌كرد، ديگر چيزى به او نمى‌داد. مسمع بن عبد الملك گويد: «روزى خدمت امام صادق (ع) بوديم و انگور مى‌خورديم. نيازمندى آمد و چيزى خواست. امام (ع) خوشه‌اى انگور به وى داد. نيازمند گفت: نيازى به اين ندارم پول بدهيد! امام چيزى به او نداد و فرمود: خداى روزى ديگران را زياد كند. نيازمند رفت و دوباره باز آمد و گفت: همان خوشه انگور را بدهيد. امام چيزى به او نداد و فرمود: خداى روزى‌ات را زياد كند. سپس نيازمند ديگرى آمد. امام (ع) سه دانه انگور به وى داد. نيازمند گرفت و گفت: سپاس خداى را كه اين روزى‌ام كرد. امام فرمود: صبر كن، پس دو دست‌خود را پر از انگور كرده، به او داد.تهيدست انگورها را گرفت و گفت: سپاس خدايى را كه اين روزى‌ام كرد. امام صادق (ع) فرمود: بمان. سپس پولى كه حدود بيست درهم بود، به او داد. نيازمند گرفت و گفت: خدايا، تو را سپاس. اين تنها از طرف تو است. امام فرمود: بمان. سپس پيراهن خود را به او بخشيد و فرمود: اين را بپوش! مرد تهيدست پيراهن را گرفت، پوشيد و گفت: سپاس خدايى كه مرا پوشاند... . اى ابا عبد الله، خدايت پاداش نيك دهد. جز اين براى امام دعاى ديگرى نكرد و ما گمان كرديم كه اگر امام را دعا نمى‌كرد همچنان به او چيز مى‌بخشيد.» امام (ع) همچنين از محصول باغهاى خود نيز به نيازمندان، رهگذران و همسايگان مى‌بخشيد.
امام باغى به نام چشمه «ابى زياد» داشت كه سالانه چهار هزار دينار درآمد داشت. آن قدر از آن مى‌بخشيد كه تنها چهارصد دينار باقى مى‌ماند. اين باغ ماجرايى شگفت دارد. يكى از ياران امام (ع) به وى گفت: «شنيده‌ام در باغ چشمه ابى زياد كارى شگفت مى‌كنى، دوست دارم از زبان شما بشنوم.» امام فرمود: «آرى، چون خرماها مى‌رسد، فرمان مى‌دهيم ديوارهاى باغ را سوراخ كنند تا مردم وارد شوند و از ميوه آن بخورند;» و نيز فرمان مى‌دهم «ده ظرف خرما، كه بر سر هر يك ده نفر مى‌توانند بنشينند، آماده كنند و چون ده نفر بخورند، ده تن ديگر بيايند و هر نفر يك مد خرما مى‌خورند.» سپس فرمان مى‌دهم به تمام همسايگان باغ، از پيرمرد و پيرزن و مريض و كودك و زن و همه كسانى كه توانايى آمدن نداشته‌اند، يك مد خرما بدهند. سپس مزد باغبانان و كارگران و سرپرستان باغ را مى‌دهم و باقيمانده محصول را به مدينه مى‌آورم و بين نيازمندان و آبرومندان به اندازه نيازشان تقسيم مى‌كنم; و در پايان از چهارهزار دينار، چهارصد دينار برايم باقى مى‌ماند. امام صادق (ع)، افزون بر اين بخششها، بسيار ميهمانى مى‌داد. شاگردان، پيروان خويشاوندان، غريبان و رهگذران را به ميهمانى مى‌خواند و اطعام مى‌كرد. خانه‌اش منزلگاه غريبان و مسافران بود. ميهمانى دادن را بسيار دوست داشت. اطعام را از آزاد كردن بنده بهتر مى‌دانست. او به پيروانش سفارش مى‌كرد كه خويشان و همسايگان و دوستان خويش را اطعام كنند. امام (ع) به اندازه‌اى ميهمانى مى‌داد كه مى‌توان گفت، بيشتر اوقات ميهمان داشت. مردم مى‌گفتند: «جعفر بن محمد به اندازه‌اى مردم را اطعام مى‌كند كه براى خانواده‌اش چيزى باقى نمى‌ماند.» امام صادق (ع) وقتى نمى‌خواست كسى را به خانه ببرد، تعارف نمى‌كرد.
چون ميهمانان بر سر سفره مى‌نشستند، تعارف مى‌كرد كه بيشتر بخورند و هر چه بيشتر مى‌خوردند، شادمان‌تر مى‌شد. گاه خود از ميهمانان پذيرايى مى‌كرد. و كارهاى آنها را انجام مى‌داد، سر سفره گوشتها را جدا مى‌كرد و در برابر ميهمانان مى‌گذاشت. خود براى ميهمانان غذا مى‌نهاد و حتى به دست‌خود براى آنها لقمه مى‌گرفت. بسيار اتفاق مى‌افتاد كه وقتى مجلس درس و مناظره تمام مى‌شد، موقع غذا خوردن بود. شاگردان و حاضران در محفل را نگه مى‌داشت و با آنها غذا مى‌خورد. در مقابل ميهمانان بسيار خوشرو و خوشرفتار بود. و فقير و غنى را باهم دعوت مى‌كرد. گاه به ميهمانان غذاى بسيار لذيذ مى‌داد و گاه غذاى ساده و معمولى. در پاسخ يكى از ياران در اين مورد، فرمود: من به اندازه توانم غذا مى‌دهم. چون خداى روزى زياد برساند، طعام نيكو مى‌دهم; و چون روزى كم برسد، با غذاى معمولى اطعام مى‌كنم. چون ميهمانى مى‌داد غذايش هم خوب بود و هم زياد. ميهمانان را بزرگ مى‌داشت و از حضور آنها اظهار شادمانى مى‌كرد. به هنگام آمدن ميهمانان، به آنها خوش آمد مى‌گفت و در باز كردن و وانهادن بارشان به آنها كمك مى‌كرد. هنگام رفتن ميهمانان، در بستن بار و بنه به آنها كمك نمى‌كرد و خدمتكارانش را نيز از كمك كردن به آنها باز مى‌داشت. چون سبب را مى‌پرسيدند مى‌ فرمود: ما خاندانى هستيم كه ميهمانان را بر رفتن از منزلمان يارى نمى‌دهيم.
شجاعت
امام صادق (ع) از نسل على بود و در شجاعت‌بى‌نظير. او شجاعت و پايدارى را از پدران خود به ارث برده بود. در مقابل زورمندان و اميران از گفتن حق پروا نداشت. روزى منصور، خليفه عباسى، از مگسى درمانده شد و از وى پرسيد: چرا خداوند مگس را آفريد؟ امام (ع) پاسخ داد: «تا جباران را خوار كند.» وقتى «داوود بن على، فرماندار مدينه، معلى بن خنيس را كشت، شمشير برگرفته به كاخ امارت رفت; حقش را مطالبه كرد; قاتل «معلى‌» را به قصاص كشت. ماموران حكومت‌خانه‌اش را به آتش كشيدند، در ميان شعله‌هاى آتش قدم مى‌زد و مى‌فرمود: «من فرزند ابراهيم خليلم‌» وقتى كه فرماندار اموى مدينه در حضور بنى هاشم و در خطبه‌هاى نماز على (ع) را دشنام داد و همه بنى هاشم سكوت كردند، امام (ع) چنان پاسخ كوبنده‌اى به او داد كه فرماندار بى‌آنكه خطبه را تمام كند راه خانه پيش گرفت.
مهابت، گذشت و بردبارى
امام (ع) مهابتى خدادادى داشت، چهره‌اش نورانى بود و نگاهش نافذ. عبادت بسيار سبب شده بود ابهتش دلها را جذب كند. عظمت و مهابت وى چنان بود كه ابو حنيفه بر منصور وارد شد و امام (ع) حضور داشت، به گفته خودش چنان تحت تاثير هيبت امام (ع) قرار گرفت كه مهابت منصور با آن همه خدم و حشم در برابر آن هيچ بود. يكى از دانشمندان علم كلام، كه بسيار بر خود مى‌باليد و خود را براى مناظره با آن حضرت آماده كرده بود، چون چشمش به امام افتاد چنان تحت تاثير قرار گرفت كه حيران ماند و زبانش بند آمد. امام با وجود شجاعت و مهابت و قوت قلبى كه داشت، در برخورد با مردم و خدمتكارانش بسيار بردبار و با گذشت‌بود و بدى را با نيكى پاسخ مى‌داد. رفتارش با ديگران، حتى خدمتكاران بسيار ملايم و مهربانانه بود. خوشرو و خوش‌رفتار بود و ملايمت و نرمى معيار رفتارش شمرده مى‌شد. روزى غلامش، كه در پى كارى رفته بود، دير كرد. امام (ع) در پى‌اش گشت و او را خوابيده يافت. نه تنها با او درشتى نكرد، بلكه كنارش نشست و او را باد زد تا بيدار شد. آنگاه به او فرمود: «تو را نشايد هم شب بخوابى هم روز، شب بخواب و روز كار كن.» گاه حتى بيش از اين گذشت نشان مى‌داد، به نماز مى‌ايستاد و براى بدكننده از خدا آمرزش مى‌طلبيد. روزى شخصى كه، امام را نمى‌شناخت، او را به دزدى متهم كرد. امام (ع) وى را به خانه برد و هزار درهم به او داد. چون شخص شرمنده و عذرخواه باز گشت و درهمها را پس آورد، امام آن را نپذيرفت.
صبر
امام صادق (ع) در برابر سختيها و مصيبتها بسيار پايدار بود. در برابر سختيهايى كه حكومت‌برايش ايجاد مى‌كرد و گاه حتى شبانه به منزلش مى‌ريختند و به مرگ تهديدش مى‌كردند، استوار بود. او در غم از دست دادن فرزندان بسيار صبور بود. روزى با ميهمانانش بر سر سفره بود كه خبر در گذشت پسر بزرگش اسماعيل را آوردند. با آنكه اسماعيل را بسيار دوست داشت نه تنها بى‌تابى نكرد، بلكه با ميهمانان نشست، لبخند زد، پيش ميهمانان غذا گذاشت و آنها را به خوردن تشويق كرد و از روزهاى ديگر بهتر غذا خورد. ميهمانان از اين كه او را غمگين نديدند تعجب كردند و سبب را پرسيدند. حضرت فرمود: «چرا چنين نباشم، راستگوترين راستگويان به من خبر داده است كه من و شما خواهيم مرد.» چون كودكش مريض شده بود، غمگين بود و چون كودك درگذشت، اندوه را به كنارى نهاد و به جمع ياران پيوست. پرسيدند: «تا كودك بيمار بود، غمگين بودى و چون درگذشت، غم از چهره زدودى‌»؟ فرمود: «ماخاندانى هستيم كه پيش از وقوع مصيبت اندوهگين مى‌شويم و چون فرمان حق در رسد به قضا رضا مى‌دهيم و تسليم فرمان حق هستيم. در فراق از دست دادن ياران و خويشاوندان اشك مى‌ريخت، ولى پيوسته راست قامت‌بود. در شهادت عمويش «زيد بن على بن الحسين (ع)» گريست. در گرفتارى، شكنجه‌ها و شهادت عموزادگانش گريست، ولى همچنان پايدار ايستاد.
تواضع
امام (ع)، با همه شرافت نسب و جلالت قدر و برترى دانشى كه داشت، بسيار متواضع بود و در ميان مردم چون يكى از آنان بود. به دست‌خويش خرما وزن مى‌كرد. باغ خود را بيل مى‌زد; آبيارى مى‌كرد. چهارپا سوار مى‌شد. و اجازه نمى‌داد حمام را برايش قرق كنند. چون بندگان بر زمين مى‌نشست و غذا مى‌خورد. و خود از ميهمانانش پذيرايى مى‌كرد. روزى براى دلجويى و ديدار به منزل يكى از بنى‌هاشم مى‌رفت كه كفشش پاره شد. كفش پاره را به دست گرفت و با يك پاى برهنه تا مقصد رفت. يتيمان را نوازش و سرپرستى مى‌كرد.
صله رحم
برخورد خوب در برابر رفتار بد و مهربانى در مقابل خشونت، معيار رفتارش بود. او مى‌كوشيد كينه‌ها را از دلها بشويد و پيوندهاى بريده را دو باره برقرار سازد. از جمله سجاياى اخلاقى امام (ع) اين بود كه از خطاكار در مى‌گذشت و پيوندش را با كسى كه از او بريده بود، بر قرار مى‌كرد. آنگاه كه بين آن حضرت و «عبد الله بن الحسن‌» نوه امام حسن (ع) مشاجره‌اى در گرفت; عبد الله با آن حضرت درشتى كرد. وقتى دوباره يكديگر را ديدند، امام حال عبد الله را پرسيد. وى خشمگينانه گفت: «خوبم‌». امام فرمود: «آيا نشنيده‌اى كه صله رحم حسابرسى قيامت را سبك مى‌كند.» به گاه مرگ وصيت كرد تا به «حسن افطس‌»، پسر عموى آن حضرت كه به قصد كشتن امام (ع) به ايشان حمله كرده بود، هفتاد دينار بدهند.
كمك مالى براى برقرارى صلح و آرامش
او تنها براى بر قرارى پيوند و محبت‌بين خود و خويشاوندانش تلاش و از خود گذشتگى نمى‌كرد، بلكه براى برقرارى دوستى بين ديگر مردم، بويژه شيعيانش، نيز مى‌كوشيد. از مال خويش مبلغى به يارانش داده بود تا هرگاه پيروانش با هم به نزاع برخيزند به آنها بدهند و بينشان آشتى برقرار سازند.
همدردى با مردم
نه تنها خود را در غم و شادى نزديكان و ياران و پيروانش شريك مى‌دانست، بلكه با تمام مردم همدردى مى‌كرد. وقتى در مدينه نرخها بالا رفته بود به وكيل خرجش فرمان داد تا مواد غذايى موجود را بفروشد و مانند ساير مردم روزانه غذا تهيه كند. «معتب‌» مى‌گويد: چون در مدينه نرخها بالا رفت، امام به من فرمود: چقدر مواد غذايى داريم؟ گفتم: «چند ماهى را كفايت مى‌كند. فرمود: آنها را بفروش. گفتم: مواد غذايى در مدينه ناياب است. فرمود: آن را بفروش و بعد مانند مردم هر روز مواد غذايى خريدارى كن. اى معتب، نيمى از خوراك خانواده‌ام را گندم قرار بده و نيمى را جو; خدا مى‌داند من مى‌توانم به آنها نان گندم بدهم ولى دوست دارم خداوند ببيند كه براى اداره زندگى‌ام خوب برنامه‌ريزى كرده‌ام. نه تنها دستگير خويشاوندان، شيعيان و عموم مسلمانان بود; بلكه نيازمندان غير مسلمان را نيز كمك مى‌كرد. «معتب‌» مى‌گويد: بين مكه و مدينه همراه امام بودم. به مردى برخورديم كه خود را زير درختى انداخته بود، امام فرمود: «به طرف او برويم، مى‌ترسم تشنگى وى را از پاى درآورده باشد.» راهمان را كج كرديم و به سوى او رفتيم; مردى مسيحى بود با موهاى بلند. امام (ع) از او پرسيد: «تشنه‌اى؟» گفت: «آرى‌» امام فرمود: اى مصادف، آبش بده. من پياده شدم و سيرابش كردم. سپس سوار شديم و رفتيم. من گفتم: اين مرد مسيحى بود، آيا به مسيحى هم كمك مى‌كنى؟! فرمود: در چنين حالتى آرى. به هنگام فتنه از مدينه خارج مى‌شد و به يكى از باغهايش مى‌رفت و چون شورش فرو مى‌نشست و آرامش برقرار مى‌شد، به مدينه باز مى‌گشت.

محمد الله اكبرى


منبع : پایگاه حوزه
  • حلال خواری
  • امام صادق
  • امام صادق ع
  • امام صادق عليه السلام‏
  • صفات امام ششم
  • 0
    100% (نفر 1)
     
    نظر شما در مورد این مطلب ؟
     
    امتیاز شما به این مطلب ؟
    اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

    آخرین مطالب

    عاشورا و سقیفه
    آزادی حقیقی در فرهنگ حسینی
    هرتـیـر کـه بـر مشک و تـنـت می کـارنـد از عباس ...
    حر بن یزید ریاحی آزاد مرد کربلا
    نهضت کربلا؛ ماندگاري و گسترش دائمي(3)
    فصاحت و بلاغت زينب (س )
    شرایط صدقه دادن
    فرداهایی که هیچ وقت نمی آیند
    همه چیز حلال است مگر خلافش ثابت شود
    قدرت و فرمانروائى مطلقه حق بر ظاهر و باطن هستى‏

    بیشترین بازدید این مجموعه

    توحید نظری و توحید عملی
    هفت نمونه‌ از احیای مردگان در کلام قرآن
    حدیث عبادت زهرا(س)
    روز زن و مادر
    آثار ایمان به خدا در زندگی
    گذری بر فضایل حضرت زهرا سلام الله علیها
    سوره ای از قران جهت عشق و محبت
    القاب پنجاه‌گانه حضرت زینب (سلام الله علیها)
    کرامات و معجزات حضرت فاطمه زهرا (س) (2)
    متن دعای معراج + ترجمه

     
    نظرات کاربر

    پر بازدید ترین مطالب سال
    پر بازدید ترین مطالب ماه
    پر بازدید ترین مطالب روز



    گزارش خطا  

    ^