كافران از يهود و نصارى و بتپرستان با ظهور اسلام و طلوع قرآن و جلوهگر شدن خورشيد رسالت و نبوت پيامبر خاتم، آرزوهاى خود را بر باد رفته مىديدند، و قدرت شيطانى خود را كه به وسيله آن مردم را به بردگى مىكشيدند رو به افول مشاهده مىكردند، و زمينه غارتگرى خويش را نسبت به اموال و دسترنج مردم نابود شده مىپنداشتند و در يك كلمه با توجه به پيشرفت اسلام، و نفوذ قرآن در قلوب، و محبوبيت پيامبر در اعماق دلها عمر حليهگرى، و دسيسه بازى، و دست اندازى به عقل و انديشه مردم را پايان يافته حس مىكردند، از اين جهت در مرحله اول نسبت به پيامبر عزيز اسلام و در مرحله بعد نسبت به اهل ايمان ظرف وجودشان پر از كينه و عداوت شد، و به دنبال اين كينه و عداوت كه رشته خطرناكى از حسادت است به اعمالى غير معقول، و امورى غير منطقى بر ضد مؤمنان روى آوردند، تا شايد به خيال خود از رسيدن خير كه عبارت از هر خير دنيائى و آخرتى از جمله نزول وحى است جلوگيرى كنند، و به گمان خود نگذارند اهل ايمان با دريافت وحى و شريعت الهى از طريق نبوت پيامبر به رشد و كمال عقلى برسند، و به عقايد حقه آراسته گردند، و متخلق به اخلاق حسنه شوند، و در فضاى پاك انجام اعمال صالحه و كردار شايسته قرار گيرند!!
اين بىخردان از قدرت مطلقه حق غافل و بىخبر بودند كه حضرت ربالعزه كه مقام ربوبيتش توجه به رشد و تربيت و كمال مملوكش را دارد، اراده حتميه و مشيت قطعيهاش اقتضا كرده كه بر بنده ويژهاش وجود مقدس محمد صلىاللهعليهوآله قرآن را نازل كند و از افق قلب پاكش حكمت و علم جامع طلوع دهد تا زمينه هدايت بندگان به سوى توحيد، و باور كردن معاد، و رسيدن به حيات طيبه، و مزين شدن نفوسشان به حسنات اخلاقى، و منور شدن اعضا و جوارحشان به اعمال صالحه فراهم گردد، و از بركت قرآن و رسالت حضرت رحمة للعالمين امتى بيدار، ملتى بينا، جامعهاى رشيد و آزاد، قومى عالم و آگاه قدم به عرصه وجود گذارد، و حجت حق بر ساير ملل گردد.
اين كينهورزان خيالباف كه به غلط فكر مىكردند اگر با پيامبر مؤمنان به خصومت برخيزند، و با عداوت و دشمنى با اهل خدا معامله كنند رياست چند روزه، و اندك مالى كه با حيلهگرى از مظلومان به چنگ آوردهاند براى آنان باقى مىماند، ولى بر خلاف انتظارشان رياست پوشالى آنان و بخشى از اموالشان با روى آوردن مردم به اسلام از دستشان رفت، و گروهى از آنان در جنگ با مؤمنان كشته شدند و سر از عذاب ابد در آوردند، و باقىماندهها هم به زندگى نكبتبار و ذليلانهاى دچار شدند، در صورتى كه اگر مانند ديگران با قلبى پاك و دلى صاف به محضر ملكوتى پيامبر مىآمدند، و به دست آن چهره آسمانى و فرستاده الهى به قرآن و مفاهيمش ايمان مىآوردند، و پيشانى بندگى بر درگاه حضرت حق به خاك مىسائيدند، و درون را از رذائل اخلاقى پاك مىكردند، و منبعى از اعمال صالحه مىشدند مانند ديگر مؤمنان به خير دنيا و آخرت مىرسيدند و گوى سعادت و سلامت ابدى را از ميدان زندگى ميبردند و از رحمت ويژه حضرت حق بهرهمند مىگشتند چنان كه در آيه شريفه به اين حقيقت اشاره شده است: وَ اللَّهُ يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ.
اينان به جاى كينه و عداوت و دشمنى و حسد مىتوانستند با دلى نرم و قلبى با محبت پذيراى اسلام و شريعت حقه شوند و خود را ويژه دريافت رحمت واسعه الهى كنند و از فضل عظيم خداى مهربان بهرهمند گردند، ولى به خاطر تعصب بيجا و غرور و كبرشان براى حفظ چند روزهى رياستشان بر مشتى عوام، و دلخوش بودنشان به متاع اندك و بسيار ناچيز دنيا، آخرتشان را از دست دادند، و خود را به هلاكت ابدى و شقاوت سرمدى دچار نمودند!
در هر صورت آيه شريفه با بيان اين معنى كه كافران از يهود و مشركان دوست ندارند هيچ خيرى از جانب خدا به شما برسد به همه مؤمنان و گرويدگان به اسلام و امت پيامبر عظيمالشأن هشدار جدى مىدهد، كه دست دوستى در هيچ زمانى به سوى اين دشمنان قسم خورده دراز نكنيد، و هرگز ميل قلبى به آنان نداشته باشيد، و فريب خوشزبانى و وسوسههاى آنان را براى ايجاد ارتباط با خود نخوريد، و به خواستههاى آنان كه براى شما جز زيان خسارت ندارد گوش ندهيد، و حتى از پذيرش آنچه براى شما از متاع دنيا مىآورند بپرهيزيد، زيرا تعصب جاهلى آنان و نژادپرستى و حسگرائى اين نابكاران و كينه و حقد و حسدشان نسبت به شما پايان ندارد و پيوسته در مقام وارد آوردن ضربههاى مادى و معنوى به شمايند.
كافران از اهل كتاب و مشركان در صدر اول اسلام و پس از آن بخصوص در اين زمان كه اين فقير مشغول نوشتن اين شرح و توضيح است در دشمنى با مؤمنان و امت اسلامى اصرار و پافشارى دارند، و جداً نمىخواهند اهل قرآن از كرامت و شرف و عزت و سربلندى و داشتن هر نوع خير و خوبى برخوردار باشند، و وجود اين معاندان لجباز و دنياپرستان خائن و ستمگران بىرحم در همه جاى دنيا براى امت پيامبر اسلام همچون آفتى خطرناك و به راستى مانند ميكرب جذام هستند كه اگر مسلمانان براى ورود به زندگى خود به آنان راه دهند، يقيناً به تخريب همه جوانب حيات آنان برمىخيزند، و كمترين رحم و شفقتى بآنان روا نخواهند داشت، و براى فرو ريختن بنيان زندگى امت به غارت عقل و فرهنگ و زبان و معادن و ارزشهاى دينى آنان دست خواهند زد، چنان كه بارها به اين نوع جنايات اقدام كرده و مسلمانان پس از بيدارى طردشان كردهاند.
آنان ايمان مسلمانان و ارزشهاى اخلاقى آنان و روىكردشان را به قرآن و معارف الهيه مانع هواها و شهوات و تمايلات و ستمگرىهاى خود مىدانند و به همين خاطر فعاليت همه جانبه مىكنند تا پايههاى ارزشى امت اسلام را به وسيله رواج فحشا و منكرات و از طريق رسانهها و روزنامهها و مجلات و ايجاد مجالس عيش و عشرت در هم فرو ريزند، و روى هم رفته راه و روزنه هر خير دنيائى و آخرتى را به روى امت مسدود كنند چنان كه قرآن مىفرمايد: ما يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ وَ لَا الْمُشْرِكِينَ أَنْ يُنَزَّلَ عَلَيْكُمْ مِنْ خَيْرٍ ....
در پاورقى تفسير پرتوى از قرآن جلد اول صفحه 260 آمده:
«روز طلوع اسلام آئين مسيح را مسيحيان وسيله به بردگى كشيدن مردم، و دولت مقتدر رم آن را وسيله استعمار ملل گرفته بودند، و يهوديان كيش موسى را وسيله برترى و قوميت اسرائيل ساخته بودند بدين جهت با دعوت اسلام كه دعوت تسليم به خداى همه خلق است (نه خداى اسرائيل و نه خدائى كه يگانه فرزندش مسيح است و نه خداى حامى ستمگران) به دشمنى برخاستند.
امروز هم سرّ دشمنى آنان با اصول و فروع متقن و فطرى اسلام همين است، با آن كه اينان به چشم خود مىبينند هشيارانى كه به وضع استعمارگران و همدستى آنان با دستگاههاى مسيحيت آشنا هستند مىگويند: بيشتر اين دستگاهها دانسته يا ندانسته عامل استعمارند، اينان زير چهره نمايندگى مسيح صلحجو و ناجى بشريت، در ميان ملل راه مىيابند تا به اوضاع نفسانى و منابع طبيعى آنان آشنا گردند، تا پسران و دختران بىسرپرست و سرخورده و آرزومند و بىپناهى را در پناه خود گيرند و در قيافه رسالت الهى و عواطف بشرى، آنان را وسيله كار خود و دول خود گردانند، با آن كه بررسىهاى چندين ساله ثابت كرده و در گزارشهائى كه دادهاند ثبت شده كه با آن همه كوششها و مصارف همراه با دعا و سرود و سرپرستى بيماران و وسائل ديگر جز چند تن از مسلمانهاى غافل را در سراسر كشورهاى اسلامى نتوانستند مسيحى پابرجا گردانند و غسل تعميدشان دهند، پس اين كوشش روز افزون براى چيست؟ از بعضى اعترافات و نتيجه مشهود كارشان معلوم است كه علاقه و اميدى به مسيحى شدن مسلمانان ندارند، تنها هدفشان اين است كه سدّهاى مقاومت عقايد اسلامى را فرو ريزند، چنان كه همين كه گروه گروه مردم در كشورهائى كه قرنها در زير سلطهى كنائس بوده از آئين مسيح بيرون مىروند، و دستگاههاى مسيحيت را به باد مسخره مىگيرند، چرا تا اين اندازه نيروهاى گوناگون تبليغاتى و عواطف بىشائبه!! انسانى و مسيحى خود را به ديگران معطوف مىدارند؟! با آن همه حسابگرى در اقتصاد و حساسيت و پافشارى درباره آن كه منشأ اين همه جنگها شده، اين بودجههاى سنگين براى اعزام مبشرين با تجهيزات كامل به خارج براى چيست؟ اينها مىخواهند حضرت مسيحى را به دنيا و مسلمانان بشناسانند كه خود او را نشناخته و نمىتوانند معرفى نمايند و به اصول و فروع دعوت او پاىبند نيستند. مگر مسلمانان، مسيح و دعوت او را با بيان رساى قرآن بهتر و عقلانىتر از آنچه در انجيل است نمىشناسند؟ از قرآن محكمتر و مثبتتر براى شخصيت مسيح چيست؟ چرا مسيحيان در برابر مسلمانان با يهوديان كه هر تهمتى را به مسيح روا داشته و آن مرد حق پيامبر خدا را به گفته خود با دزدان و رهزنان به كشتن دادند همكارى مىكنند؟!
دول استعمارى با ترويج فحشا كوشيدهاند تا سدهاى اخلاقى مسلمانان را بشكنند و راه خيانت و جاسوسى را باز كنند و در راهى كه براى رسيدن به اين مقصود پيش گرفتهاند بسى توفيق يافتهاند.»
اين است نتيجه شوم كينه و عناد كافران از اهل كتاب و مشركان، كافران و مشركانى كه هيچ گونه خيرى را براى امت اسلام نمىپسندند، اين گمراهان شيطان صفت تا برپا شدن حكومت عدل جهانى به وسيله مهدى اهل بيت دست از سر امت اسلامى برنمىدارند، و پيوسته آتش كينه و عنادشان بر ضد مؤمنان شعلهور است، و با همه وجود مىكوشند تا مكتب شرك را براى تخريب اساس توحيد بر آنان تحميل كنند، و عقايد پاك و صحيح را به انحراف بكشند، و زمينه پياده شدن خواستهها و احكام حق را در زندگى مسلمانان نابود سازند.
رحمت و احسان و فضل عظيم حق بر شايستگان
اينكه حضرت حق مىفرمايد: رحمتش را به هر كس بخواهد اختصاص مىدهد، و به عبارت ديگر معدود بندگانى هستند كه از رحمت ويژه او بهرهمند مىشوند نه بخاطر اين است كه در آن حريم مقدس و مبارك و در آن پيشگاه با كرامت بخلى وجود دارد كه به سبب آن ديگران از دسترسى به آن رحمت محروماند، كه جمله
وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ
نشان دهنده اين معناست كه رحمت او كه عين ذات است، و احسان و فضلش بىنهايت است و به هر صورتى كه هزينه كند كمبودى در آن پيدا نمىشود، بلكه اختصاص رحمت به تعدادى خاص فقط و فقط بخاطر لياقت و شايستگى آنان است، كه با تكيه بر عقل و انديشه و ادب در رفتار و متانت در منش و انجام عمل صالح و پاىبندى به حقايق، و آراسته بودن به صدق و درستى به دست آوردهاند، و از اين طريق خود را به جايگاهى رسانيدهاند كه مطلع الفجر طلوع رحمت خاص حضرت الله شدند و مقام رسالت و نبوت و پيشوائى و رهبرى بر جميع مردم، و مايه جذب خير مطلق، در دنيا و آخرت را كسب كردند.
به راستى چه زيباست كه انسان مدتى محدود براى ظهور لياقت و شايستگى بكوشد، و با انتظارى به حق و اميدى مثبت براى به دست آوردن رحمت خاص حضرت رب حوصله بخرج دهد، تا بر اساس وعده غير قابل تخلفى كه خداى رحمان داده، رحمتش در خيمه حيات انسان تجلى كند و براى ابد از آن سفره بىنهايت و فضل و احسان نامحدود استفاده نمايد.
رسيدن رحمت خاص حضرت محبوب به شايستگان مسئلهاى قطعى و حقيقتى حتمى است كه عناد معاندان، و حسد حاسدان، و دشمنى دشمنان، و كينه ستيزهجويان و قدرت اهريمنان هرگز نمىتواند مانع آن شود، خدا هر شايستهاى را كه بخواهد مورد رحمت خاصش قرار مىدهد كه احسان و فضلش بىنهايت و لطفش قديم و رحمتش عميم است.
دست حاجت چو برى پيش خداوندى بر
كه كريم است و رحيم است و غفور است و ودود
كرمش نامتناهى نعمش بىپايان
هيچ خواهنده نرفت از در او بىمقصود
منبع : پایگاه عرفان