آزمايش و امتحان بر دو صورت است: 1- آزمايش نسبت به كسى كه وضع و حالش و درستى و نادرستىاش براى آزمايش كننده مجهول و نامعلوم است، و آزمايش كننده مىخواهد با آزمايش و امتحان وضع و حال او و درستى و نادرستىاش را روشن كند، سپس تصميم لازم را براى او بگيرد، چنين آزمايش بر پروردگار عالم محال است، زيرا حضرت او آگاهى و عملش نسبت به همه موجودات و احوالاتشان، و ظاهر و باطنشان و آغاز و انجامشان، و حيات و مرگشان و عاقبت و پايان كارشان، و پاداش و كيفرشان ازلى و ابدى است و چيزى از حضرتش پنهان نيست.
2- آزمايش و امتحان به معناى ارائه تكاليف و مسئوليتها، به فرد مورد آزمايش، و قرار دادن او در معرض او امر و نواهى براى تحقق رشد و كمال او، و ظهور استعدادها و لياقتش و نيز آشكار شدن آنچه شايستگى در وجود اوست، تا مستحق الطاف و عنايات و فيوضات آزمايش كننده شود، و مردم به او به عنوان اسوه و سرمشق بنگرند، و به عقايد و اعمال و اخلاق او اقتدا نمايند، و چنين آزمايشى بر حضرت حق نسبت به بندگان رواست، و اين بندگان هستند كه يا به تكاليف و مسئوليتها و اوامر و نواهى عمل مىكنند، و نسبت به حقايق ارائه شده وفادارى نشان مىدهند، و با انجام تكاليف و اداى مسئوليتها و تحمل رنج و مشقت در اين زمينه استعدادها و لياقتهاى خود را ظهور مىدهند و به انسانى كامل و جامع و مقتداى مردم تبديل مىشوند، و يا خود را در عرصه برخى از
آزمايشات قرار مىدهند، و تا حدى كشتى حيات خويش را به ساحل نجات مىرسانند، و يا از همه آزمايشات و ابتلائات روى مىگردانند و از پذيرش تكاليف و مسئوليتها امتناع مىورزند، و خلاصه نسبت به حق و شئون حضرت او تكبر مىنمايند، و سفينه زندگى را در فساد و معصيت و گناه و طغيان غرق مىكنند و از استحقاق رحمت و لطف و عنايت الهى خارج مىگردند، و براى ابد هيزم جهنم مىشوند.
وَ قَطَّعْناهُمْ فِي الْأَرْضِ أُمَماً مِنْهُمُ الصَّالِحُونَ وَ مِنْهُمْ دُونَ ذلِكَ وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّيِّئاتِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ: «1»
و آنان را در زمين به صورت گروه گروه پراكنده كرديم، گروهى از آنان مردمى شايسته «كه صلاحيت و شايستگى آنان با انجام تكاليف و صبر بر عبادت و اجتناب از معاصى ظهور كرد» و گروهى از آنان غير صالحاند، ما آنان را با خوشىها و سختىها و رنجها آزموديم باشد كه به صلاح و درستى بازگردند.
آرى خوشىها كه محصول سلامت بدن، عقل، و مال و ثروت است زمينههاى تكاليف و مسئوليتها هستند، و مصائب و دردها، و تنگدستى و مضيقهمالى نيز زمينههاى نوعى ديگر از تكاليف، غير صالحان هنگامى كه تكاليف عقلى، بدنى، مالى، و تكاليف مربوط به سختىها را مشتاقانه انجام دهند، و با رغبت به پايان برسانند و در يك كلمه در اتمام عبادت رب و خدمت به خلق صبر و بردبارى نشان دهند، يقيناً به صف صالحان مىپيوندند و از شايستگان مىشوند و مستحق الطاف و عنايات حضرت حق مىگردند.
إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا: «2»
مسلماَ ما آنچه را «از معادن، درخت، نبات، حيوان، دريا، باغات، مرغزارها و ديگر آثار» روى زمين است آرايش و زينت زمين قرار داديم تا آنان را به اين همه نعمتها در معرض تكاليف و مسئوليتها قرار دهيم كه كدامشان نهايتاً از جهت عمل و اجراى تكاليف نيكوترين عمل كننده هستند.
لَتُبْلَوُنَّ فِي أَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ مِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا أَذىً كَثِيراً وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ: «3»
يقيناً در اموال و جانهايتان «با ارائه تكاليف و مسئوليتهاى مربوط به آنها» آزمايش خواهيد شد، و مسلماً از كسانى كه پيش از شما كتاب آسمانى به آنان داده شده و نيز از كسانى كه مشرك هستند سخنان رنجآور زيادى خواهيد شنيد و اگر در برابر آزار اين دو طايفه شكيبائى ورزيد و به اجراى تكاليف خود ادامه دهيد و از تجاوز از حدود الهى بپرهيزيد سزاوار شماست، اين امورى است كه ملازمت بر آن از واجبات است.
پرتوى از قرآن درباره امتحان و آزمايش ابراهيم مىنويسد:
با توجه به لغت ابتلاء، و در نظر آوردن سرزمين و محيطى كه ابراهيم در آن چشم گشوده است، و انديشهها و گفتار و رفتار و احتجاجها و مجاهدتهاى ابراهيم، شايد ابتلاء و حقيقتكلمات و اتمام آن را بتوان درك كرد.
معناى مطابقى ابتلاء گرفتارى است، چون گرفتارى آزمايشى دربردارد يا تكليفى مىآورد به معناى اختبار و امتحان و تكليف هم آمده، از اين جهت بيشتر مفسرين ابتلاء ابراهيم را به معناى امتحان و تكليف گرفتهاند.
مبتلا كسى است كه دچار و دست به گريبان با كشمكشهاى جواذب و عوامل مختلف باشد، مانند مبتلاى به بيمارى يا عشق كه جواذب مزاجى يا نفسانى او را به يكسو مىكشد و جواذب ديگر يا محيط و موانع به سوى ديگر، پس اگر جاذبى از خير و شر يا بيمارى و صحت يا وصل و انصراف، از جاذبههاى ديگر رها يا منصرف سازد، از بلا و ابتلاء جسته و آسوده مطمئن گشته.
ابراهيم در محيطى چشم گشود كه سراسر آفاق آن را اوهام بشرك و ستاره پرستى فرا گرفته بود.
بناهاى مجلل، هياكل بتان و ستارگان از هر سو به آسمان كشيده بود، و دانشمندان اختر شناسان و غيب پرداز كه با لباسهاى سپيد و چهرههاى مهيب پاسدارى اين معابد و هياكل را داشتند، و همه قلوب را مسخر خود ساخته بودند:
مردم آن سرزمين گرفتار اوهامى بودند كه با دانشهاى ويژه آن زمان در هم آميخته و به توارث و تقليد و تعظيم، درنفوس ريشه دوانيده بود، همه طبقات در برابر بتهائى كه صورت پيشوايان گذشته، و نقش ربوبيت و تدبير ستارگان را مينمايانيد سر تعظيم فرود ميآوردند و پيشانى نيايش به خاك ميسائيدند.
در چه خاطرى جز آنچه همه ميانديشيدند، انديشهاى راه مييافت و چه چشم عقلى جز آنچه همه ميديدند ميتوانست ببيند، و كدام نفس ميتوانست از بند آن اوهام رهائى يابد و بطلان آنها را دريابد، چه زبانى جرأت آن را داشت كه كلمه مخالفى گويد و چه ارادهاى مىتوانست در برابر آنها پا برجا بماند.
آياتى از قرآن مجيد از هر جهت ابراهيم و ابتلائات او را روشن مىنمايد «و سرافراز بيرون آمدن او را از امتحانات نشان مىدهد، و او را در قلهاداى تكليف و مسئوليت آنهم به نحو كامل و شايسته مىنماياند فَأَتَمَّهُنَ»
حاصل مضمون آيه 76 سوره انعام اين است: پس از آن كه كلمه حق در وجودش طلوع كرد با پدر خواندهاش آذر به احتجاج مىنشيند، اوهام و شرك را طرد و محكوم مىكند، قدرت ملكوت آسمانها و زمين برايش نمودار مىگردد تا به مرحله يقين مىرسد، آنگاه از آن محيط شركزا خود را بيرون مىكشد، در خلوتگاه خود به بررسى طلوع و غروب و تابش اختران مىانديشد، پس از نمايان شدن ملكوت و ظهور قدرت ربوبى، توحيد قدرت را درمىيابد.
آنچه روى مردم آن محيط و عموم مردم را از مبدأ آفرينش گردانيده بود، شرك در ربوبيت و اتخاذ ارباب بود نه شرك در مبدأ و صانع.
ابراهيم با بررسى طلوع و غروب اختران و مسخر بودن آنان، غبار انديشههاى مردم درباره روحانيت و تدبير و ربوبيت اختران كه از اوهام محيط برخاسته بود از برابر وجودش و چشم قلبش زايل مىشود، آنگاه تجلى اين حقيقت و گردانيدن روى خود را به سوى آن اعلام نمود وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ و خاطرش از اضطراب و ترس بياسود و به امنيت گرائيد، از پس آن ديگر از تهديد به خشم خدايان ساخته و اربابان بىاثر نهراسيد.
اين آيات مىنماياند كه چگونه كلمه ربوبيت اذ ابْتَلى إِبْراهِيمَ رَبُّهُ ابراهيم را از محيط شرك تا مقام رؤيت ملكوت و توجيه و آرامش خاطر پيش برد و آن حضرت با همه وجود اين كلمه و به عبارت ديگر اين آزمايش و مسئوليت اعتقادى را تكيمل نمود، و كلمه رحمت او را براى رهائى خلق از بندهائى كه بر عقولشان بسته و به عرصه عبادت و بندگى غير خدا در آورده بود، از آسايشگاه امن و آرامش برانگيخت تا با زبان دعوت واحتجاج بپا خاست و در ميان آن گمراهان به راه افتاد.
سوره انبياء از آيه 53- ابراهيم را با رشد ويژهاش مىنماياند: در برابر پدر خواندهاش و ديگران بپا خواسته و آنان را به سرزنش گرفته: چرا و با كدام دليل و برهان با زبونى و پستى در پاىبتها معتكف شدهاند؟ آنان به روش پدران گذشته خود استناد مىكنند، او گمراهى گذشتگان را اعلام مىنمايد، آنان نمىخواهند باور كنند كه ابراهيم با عقيده راسخ و تصميم قاطع سخن مىگويد، او آنان را به ربوبيت پروردگار و پديد آوردنده آسمانها و زمين دعوت مىنمايد، و تصميم خود را براى درهم شكستن بتها بىپروا آشكار مىكند.
از مجموعه آيات و روايات، بتشكنى ابراهيم چنين تصوير مىشود:
گويا در شبى بوده كه مردم به بتكدهها روى آورده بودند و گروه گروه پيرامون آنها نيايش و پايكوبى داشتند تا توجه خاطرشان را جلب كنند، هر طبقهاى نياز خود را از رب النوع همان نيازمندى مىطلبيدند، همين كه به خانههاى خود بازگشتند، و آسوده خاطر چشم بربستند، ابراهيم با تبرى كه با خود داشت از كمين بيرون جست وهمه را جز بت بزرگ را كه براى اتمام حجت تبر را در برابر او گذارده بود درهم شكست.
مردم پس از شكسته شدن بتها براى يافتن و دستگير كردن ابراهيم از يكديگر نام و نشان او را مىپرسيدند تا دستگيرش كردند و به محاكمه عمومىاش كشانيدند.
ابراهيم در بازپرسى گويا به بت بزرگ كه نشانه و آلت جرم با او بود، يا ديگر بتهاى سر پا مانده اشاره مىكند: اگر اينان زبان و قدرت دفاع دارند از خودشان بپرسيد؟
ابراهيم گويا خود چنين محاكمه عمومى را طالب بود، تا چنان كه بتهاى منصوب در بتكدهها را درهم شكسته، لانه اوهام بت تراش را نيز درهم شكند و تكانى به خردها دهد.
اين سئوال و جواب خواه ناخواه افكار خفتهاى را بيدار مىنمايد، و اشخاص مستعدى، به خود مىآيند، و سرهائى فرود مىآيد و آثار بهت و شرم در قيافههائى نمايان مىشود.
ابراهيم ضربه محكم و صريح ديگرى بر انديشههاى آنان مىزند: اين چه انديشهاى است؟ چيزهائى را مىپرستيد كه سود و زيانى نمىرسانند، از خود هم قدرت دفاع ندارند!
پاسداران و متوليان بتان از قدرت منطق و گفتار بتشكن ابراهيم هراسناك مىشوند، و براى حفظ اين آئين كه با همه گونه منافع نامشروعشان در ارتباط است، احساسات عمومى را براى خاموش نگاه داشتن افكار، به عنوان قيام براى يارى دادن به خدايان برمىانگيزند تا ابراهيم را به مرگ با آتش محكوم مىكنند و آتشى را به دست همه براى سوزانيدن ابراهيم برمىافروزند و دستور مىدهند تا او را به وسيله منجيق و در برابر انبوه تماشاگران و مدافعان بتها در ميان شعلههاى آتش بيندازند!!
اراده و خواست حضرت حق و روح حقپرستى ابراهيم آتش را براى او برد و سلام مىگرداند، و نقش آتش افروزى دشمنان به باد مىرود.
سروه مريم از آيه 42، ابراهيم را آنچنان به صدق و پيامبرى و تصديق به حق مىستايد كه در برابر پدرخواندهاش كه بسى براى ابراهيم زحمت كشيده بود مىايستد: چرا مجسمههاى نابينا و ناشنوا و بىاثر را مىپرستد؟! او را به پيروى از خود دعوت مىكند و عبادت بتها را عبادت شيطان و وهم و خيال مىخواند و پدرخواندهاش را از عذاب خداوند بر حذر مىدارد، پدرخوانده هم او را با خشم از خود ميراند، او با ادب خشم پدر را فرو مىنشاند، و خود از محيط اوهام دورى مىجويد.
در سورهى شعرا از آيه 70، ابراهيم را مىنماياند كه با قوم خود به احتجاج برخاسته است، بتپرستى آنان را سرزنش مىكند، مىكوشد تا مگر چشم آن مردم را به تدبير و تصرف خداوند يكتا باز كند، مىگويد: همان پروردگارى است كه مرا آفريده و هدايت كرده، سير و سيرابم مىكند، شفايم مىبخشد، حياتم داده و مىميراند، چشم آمرزش به او دارم، آنگاه از حضرت حق مىخواهد كه به وى حكمت و حكومت كامل ايمان و تشخيص حق و باطل عنايت فرمايد و ملحق شدن به صالحان را از پيشگاه حضرت ربالعزه مىطلبد، چشم به آينده دارد تا زبان صدق و حقش در ميان آيندگان چون حجت باقى بماند و وارث فردوس برين گردد، آمرزش پدر خود نه پدرخواندهاش را كه بر بتسازى و بتپرستى تا پايان عمرش اصرار ورزيد از خدا مىخواهد، و سرفرازى روز رستاخيز را براى خود درخواست مىنمايد.
سورهى بقره آيه 258، ابراهيم بتشكن را در برابر پادشاه مستبد و مورد پرستش قوم نادان بابل نشان مىدهد كه در مقابل آن متكبر جبار ايستاده با وى محاجه مىكند و با برهان حيات و تسخير و تصرف، پروردگار را مىنماياند تا باد غرور خدائىاش را مىخواباند و مبهوت و محكومش مىسازد.
در آيه 263، ابراهيم را با زبان الحاح و تضرع از پروردگار مىنماياند كه براى آرامش قلبش سر حيات و راز معاد را به وى نشان دهد، پروردگارش براى ديدن اين حقيقت، به او مسئله چهار پرنده را پيشنهاد مىنمايد.
سوره صافات از آيه 82، ابراهيم را با قلب سليم و احتجاج با پدر و قومش، در نظر گرفتن اختران و سلب معبوديت از آنان، روى گرداندن از خلق، خطاب مسخره آميزش با بتها، دستگيرىاش، محكوم شدنش به آتش، رسيدن بشارت به او دربارهى فرزندى بردبار و صالح نشان مىدهد مىگويد: چون فرزند ابراهيم بالغ و نيرومند شد، چنان كه مىتوانست با پدرش همكار و كوشا باشد ابراهيم به او گفت: من در خواب همى مىبينم كه تو را ذبح مىكنم بنگر چه مىبينى، فرزند گفت پدر جان مأموريت خود را انجام ده من را انشاءالله از صابران خواهى يافت، همين كه هر دو تسليم شدند و پيشانى فرزند را بر خاك نهاد ندا داديم كه اى ابراهيم خوابت را تحقق دادى اين خود ابتلاء آشكارا بود.
در هر صورت با توجه به آيات قرآن مجيد و روايات و نظر مفسران محقق و متخصص منظور از كلمات كه ابراهيم به آنها آزمايش شده و به عبارت ديگر در عرصه تكاليف سخت و مشقتها و مسئوليتهاى سنگين قرار گرفته و نسبت به آنها مورد امر و نهى بوده و از عهده همه آنها به خوبى و به طور كامل برآمده عبارت است از:
نماز با خشوع، اعراض از همه امور و كارهاى بيهوده، زكات، حفظ تمايلات از انحرافات، امانتدارى، وفاى به عهد، محافظت بر عبادت به ويژه نماز، حالت تسليم، ايمان، فروتنى در برابر حق، صدق، صبر، خشوع قلبى، صدقات، روزه، پاكدامنى، ذكر، توبه و رجوع به حق، بندگى خالصانه، حمد الهى، ركوع، سجود، امر به معروف، نهى از منكر، پاسداشت حدود و مقررات الهى، برخورد با پرستش كنندگان ستاره و ماه و خورشيد، ذبح اولاد، افتادن در آتش، هجرت و دورى از وطن، نبوت پيامبر و امامت امامان، يقين بردن هاجر و اسماعيل به بيابان بىآب و گياه مكه و رها كردن آنان، معرفت به توحيد، شجاعت، بتشكنى، حلم و بردبارى، مقاومت در برابر دشمنان، مهماندارى، عزلت از عشيره، دفع بدى به كارهاى پسنديده، توكّل، اينها كلماتى بود كه ابراهيم پيش از نبوت و پس از نبوت چنان كه از آيات و روايات استفاده مىشود به آنها امتحان شد و نسبت به آنها مورد تكليف و مسئوليت قرار گرفت و از همه آنها سرفراز و قبول بيرون آمد، و همه را به طور كامل و جامع به انجام رسانيد فَأَتَمَّهُنَ و پس از مقام نبوت «چنانچه از آيه شريفه كه ابراهيم را مورد خطاب قرار داده: قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ و خطاب حق به او دليل بر داشتن مقام نبوت در زمان خطاب است» به مقام با عظمت امامت و رهبرى و پيشوائى نسبت به همه انسانها در جهت نفع آنان انتخاب شد و براى ابد در ايمان و عمل و اخلاق و امتحان و ابتلا و انجام تكاليف به صورت كامل و تمام اسوه و سرمشق جهانيان و حتى پيامبران پس از خودش شد.
قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْراهِيمَ وَ الَّذِينَ مَعَهُ ..... «4»
قطعاً براى شما در همه امور ظاهرى و باطنى ابراهيم و كسانى كه در ايمان و اخلاق و عمل با او هستند سرمشقى نيكوست.
اگر يهوديان و نصرانىها كه مدعى هستند ابراهيم از آنان است و برخى از آنان ادعا مىكنند كه از فرزندان و نسل او هستند، ابراهيم را به حقيقت سرمشق خود قرار مىدادند و از او پيروى مىكردند به اسلام واقعى كه در نبوت حضرت محمد و آيات قرآن مجيد تجلى دارد مؤمن مىشدند و سبب ايمان آوردن ديگران هم مىشدند، و از اين طريق به همه شرور و مفاسد خاتمه داده مىشد، و كره زمين و ساكنان روى آن در همه قارهها از امنيت و سلامت نفس برخوردار مىشدند، و زندگى مردم رنگ و بوى بهشت الهى را مىگرفت، و خوشبختى و سعادت فرد فرد بشر براى ابد تامين مىشد.
اما دروغگوئى و نفاق اين دو طايفه كه از زمان موسى و مسيح با وجودشان عجين شده، آنان را از آئين ابراهيمى كه موسى و مسيح و پيامبر ميان آن دو مبلغش بوند دور نگاه داشت و به دين و آئين دست ساخته خودشان كه محصول زيانبارى از هواى نفس و شهوات انحرافى است گرويدند و هر دو طايفه پيش از بعثت پيامبر اسلام در گوشه و كنار آسيا و آفريقا و پس از بعثت رسول الهى در جوامعى كه مىزيستند به ويژه در مدينه منشأ انواع مفاسد، معاصى، گناهان و شرور شده و خود و ديگران را در لجنزار ضلالت نگاه داشتند و در برابر پيشرفت اسلام سدى آهنين شدند.
و امروز هم اين دو طايفه در آسيا به ويژه در خاورميانه، و آفريقا و اروپا و آمريكا از ايجاد هيچ فسادى و اخلالى در زندگى مردم دنيا امتناع ندارند و مىكوشند كه فرهنگ مثبت ملتها و به ويژه مسلمانان را نابود كنند، يا مسخ نمايند و فرهنگ شيطانى خود را بر همه تحميل نمايند، و زمين و زمينيان را از توحيد و عبادت حق و گرايش به حق دور سازند.
روايات ابتلا و امتحان
انسان نسبت به همه نعمتها، و حوادث و پيشآمدها در معرض امتحان و آزمايش و به عبارت ديگر يك سلسله تكاليف عبادى و اخلاقى قرار مىگيرد، كه اگر به آن عبادات، يا حالات اخلاقى مانند صبر و استقامت و توكل قيام كند در حقيقت از عهده امتحان بر آمده و شايسته الطاف و فيوضات الهيه و مقامات معنوى، و پاداش دنيائى و اخروى خواهد شد، و اگر از انجام تكاليف عبادى، و تحقق حالات اخلاق امتناع ورزد، و اعراض نمايد، و سستى و تنبلى و فرار از مسئوليت نشان دهد، از درك فيوضات محروم، و از رحمت الهيه مطرود، و در امور زندگى دچار شكست مىشود، و از دريافت پاداشهاى حضرت حق در قيامت بازمانده، و دسترسى به مقامات معنوى را از دست خواهد داد.
بر مؤمن و مدعى بندگى لازم است فرصت عظيم امتحانان الهيه را غنيمت شمارد، و از اين كلاس مفيد و پرفايده تا جائى كه امكان دارد استفاده كند، و تلخى و سختى و رنج و مشقت آزمايشات را بخاطر نتايج شيرينش تحمل نمايد، و با هزينه كردن توان و قدرت و تمكن خدادادىاش از محصولات پر قيمت دنيائى و آخرتى امتحان بهرهمند گردد.
حضرت صادق (ع) از پدرانش از رسول خدا روايت مىكند كه آن حضرت فرمود:
«ان الاسلام بدء غريبا و سيعود غريبا كما بدء فطوبى للغرباء فقيل: و من هم يا رسول الله قال: الذين يصلحون اذا فسد الناس، انه لا وحشة و لا غربة على مؤمن و مامن مؤمن يموت فى غربته الا بكت عليه الملائكة رحمة له حيث قلت بواكيه و فسح له فى قبره بنور تلألأ من حيث دفن الى مسقط رأسه:» «5»
بىترديد ظهور اسلام در فضاى غربت بود، و دوباره به فضاى غربت باز مىگردد، نهايتاً خوشا به حال غريبان، به حضرت گفته شد غريبان چه كسانى هستند؟ حضرت فرمود:
آنان كه پيوسته در همه امورشان به سوى صلاح و درستى حركت مىكنند، زمانى كه مردم به خاطر جاذبههاى شيطانى در همه جهات زندگى خويش به جانب فساد و معصيت و گناه و لذتهاى نامشروع قدم برميدارند.
براى مؤمن در هيچ زمانى و در ميان هيچ جامعهاى وحشت و غربت نيست، مؤمنى در غربت نمىميرد مگر اينكه فرشتگان بخاطر مهر و محبت نسبت به او برايش گريه مىكنند آنجا كه گريه كننده بر مومن اندك است، برزخش را به نورى وسعت و گشايش مىدهند كه آن نور در سراسر محيط برزخش درخشش دارد.
حضرت باقر (ع) در ضمن توضيح مسئله امتحان و آزمايش فرمود:
«ان المؤمن يبتلى بكل بلية و يموت بكل ميتة الا انه لا يقتل نفسه:» «6»
مؤمن به هر امتحان، امتحان مىشود، و به هر نوع مرگى از دنيا مىرود، ولى مؤمن دست به خودكشى نمىزند.
امام صادق (ع) مىفرمايد:
«ان عظيم الاجر لمع عظيم البلاء و ما احب الله قوماً الا ابتلاهم:» «7»
يقيناً پاداش عظيم در كنار امتحان شديد و سنگين است، نشانه محبت خدا به يك جمعيت و قوم، قراردادشان در معرض امتحان است.
و نيز از آن حضرت روايت شده كه به سدير فرمود:
«ان الله اذا احب عبداً غته بالبلاء غتا و انا و اياكم يا سدير لنصبح به و نمسى:» «8»
هر گاه خدا بندهاى را دوست داشته باشد او را در امتحان شديد و سخت فرو مىبرد، و ما اهل بيت و شما شيعيانمان اى سدير شب و روزمان غرق چنين امتحانات سخت و ابتلائات شديد است.
حضرت صادق (ع) از پيامبر اسلام روايت مىكند:
«ان عظيم البلاء يكافأ به عظيم الجزاء، فاذا احب الله عبداً ابتلاه الله بعظيم البلاء، فمن رضى فله عند الله الرضا و من سخط البلاء فله عند الله السخط:» «9»
بىترديد امتحان سنگين، با پاداش بزرگ تلافى مىشود، هر گاه خدا بندهاى را دوست داشته باشد او را به آزمايش سنگين و امتحان سخت امتحان مىكند، كسى كه به امتحان الهى رضايت دهد خدا از او راضى خواهد بود، و هر كس نسبت به امتحان ناراضى باشد، خدا از او ناراضى خواهد بود.
امام صادق (ع) مىفرمايد:
«انما يبتلى المؤمن فى الدنيا على قدر دينه او قال على حسب دينه:» «10»
مومن در دنيا به اندازه دينش به آزمايش سپرده مىشود.
امام ششم در روايتى مىفرمايد:
«ان فى الجنة منزلة لا يبلغها عبد الا بالابتلاء فى جسده:» «11»
بىترديد در بهشت مقامى است كه عبد جز به امتحان در بدنش به آن نمىرسد.
و در روايت ديگر مىفرمايد:
«يا عبد الله لو يعلم المؤمن ماله من الجزاء فى المصائب لتمنى انه قرض بالمقاريض:» «12»
اى بنده خدا اگر مؤمن بداند كه در پيشآمدهائى كه براى او مىشود چه پاداشى قرار دارد، هر آينه آرزو مىكند كه بدنش با قيچىها قطعه قطعه شود!
رسول خدا از خداى عزوجل روايت مىكند:
«لو لا انى استحى من عبدى المؤمن ما تركت عليه خرقة يتوارى بها، و اذ اكملت له الايمان ابتليته بضعف فى قوته و قله فى رزقه، فان هو حرج اعدت اليه فان صبر باهيت به ملائكتى الا و قد جعلت عليا علما للناس فمن تبعه كان هاديا و من تركه كان ضالا، لا يحبه الا مؤمن، و لا يبغضه الا منافق:» «13»
اگر از بنده مؤمنم شرم نداشتم، پوششى كه خود را با آن بپوشاند برايش نمىگذاشتم، و زمانى كه ايمانش را كامل كنم او را به كم كردن قدرتش، و اندك شدن رزقش امتحان مىكنم اگر بر آن صبر نكند و نسبت به امتحان من دلتنگ شود، گرفته از او را به او باز مىگردانم، و اگر استقامت ورزد به وجودش به فرشتگانم مباهات مىكنم.
بدانيد كه على (ع) را براى مردم پرچم هدايت قرار دادهام، كسى كه از او پيروى كند اهل هدايت شده، و هر كس او را رها كند به گمراهى دچار گشته، على را جز مؤمن دوست ندارد، و كسى جز منافق با او دشمنى نمىورزد.
اميرمؤمنان مىفرمايد:
«ما من الشيعة عبد يقارف امراً نهيناه عنه فيموت حتى يبتلى ببلية تمحص بها ذنوبه، اما فى مال و اما فى ولد و اما فى نفسه حتى يلقى الله عزوجل و ماله ذنب و انه ليبقى عليه الشيئ من ذنوبه فيشدد به عليه عند موته:» «14»
كسى از شيعيان ما نيست كه مرتكب گناهى شود، كه ما از آن نهى كردهايم، مگر اين كه تا زمان مرگش مبتلاى به امتحاناتى شود كه بوسيله آن از گناه پاك شود، يا امتحان در مال، يا در اولاد، يا در وجود خودش، و اگر گناهى بر او بماند، با سخت گرفتن در جان دادنش از گناه پاك مىگردد.
و نيز از آن حضرت روايت شده:
«ان البلاء للظالم ادب، و للمؤمن امتحان، و للانبياء درجه، و للاولياء كرامة:» «15»
بىترديد پيش آمدها براى ستمگر مايه ادب، و براى مؤمن امتحان، و براى پيامبران درجه و براى اولياء كرامت است.
روايات باب امتحان و ابتلاء بسيار زياد است، اگر بخواهيد از همه آنها آگاه شويد به جلد دوم اصول كافى و جلد 67 بحار الانوار مرحوم علامه مجلسى مراجعه كنيد.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- اعراف 168.
(2)- كهف 7.
(3)- آل عمران 186.
(4)- ممتحنه 4.
(5)- بحار ج 67 ص 200 ح 2.
(6)- كافى ج 2 ص 254.
(7)- كافى ج 2، ص 252- 253.
(8)- كافى ج 2، ص 252- 253.
(9)- كافى ج 2، ص 253.
(10)- كافى ج 2، ص 253.
(11)- كافى ج 2، ص 255.
(12)- كافى ج 2، ص 255.
(13)- بحار ج 67، ص 226، ج 35.
(14)- خصال ج 2، ص 169.
(15)- بحار ج 67، ص 235.
منبع : پایگاه عرفان