شهيد بزرگوار مرحوم دستغيب از جناب سيد حسن بن سيد على اصفهانى نقل مىكند كه فرمود:
هنگام فوت پدرم در نجف اشرف مشغول تحصيل بودم و كارهاى پدرم بدست بعضى از برادرانم برگزار شده بود و مرا هيچ اطلاعى از گزارش آنها نبود. چون هفت ماه از فوت پدرم گذشت، مادرم در اصفهان درگذشت و جنازهاش را به نجف اشرف حمل كردند.
در آن اوقات، شبى پدرم را در خواب ديدم و گفتم: شما در اصفهان فوت كرديد، اكنون در نجف هستيد؟ فرمود: بلى، پس از فوت مرا اينجا جاى دادند.
پرسيدم: مادرم نزد شماست؟ فرمود: در نجف است اما در مكان ديگرى است، دانستم كه هم درجه پدرم نيست.
گفتم: پدر حال شما چگونه است؟ فرمود: در شدت و سختى بودم و الان بحمد اللّه راحتم.
تعجب كردم، گفتم: آيا مثل شما گرفتار بوديد؟ فرمود: آرى، حاج رضا پسر آقا بابا مشهور به نعلبند از من طلبى داشت و مطالبه مىكرد به آن خاطر حالم بد بود.
از ترس بيدار شدم و به برادرم كه وصى پدر بود صورت خواب را نوشتم و سفارش كردم تحقيق كند چنين شخصى از پدرم طلب داشته يا نه. در جواب نوشت: دفترها را تفتيش كردم، اسم حاج رضا جزء طلبكاران نبود.
دوباره نوشتم آن شخص را پيدا كن و از خودش سؤال نما آيا از پدرمطلبى داشته؟ در جواب نوشت: او را يافتم و از او پرسيدم، گفت: آرى، مبلغ هيجده تومان از پدر شما طلب داشتم و جز خداوند كسى را بر آن اطلاع نبود، پس از فوت آن مرحوم از شما سؤال كردم نام من جزء طلبكاران هست؟ شما گفتيد: نه، من هم سندى براى اثبات نداشتم از اين كه چرا نام مرا در دفتر ننوشته دلتنگ شدم.
خواستم هيجده تومان را به او بدهم قبول نكرد، گفت: پدر شما را از بدهىاى كه بمن داشت حلال كردم.
منبع : پایگاه عرفان