استاد انصاریان در دومین سخنرانی خود در روز تاسوعای حسینی در حسینیه مرحوم آیت الله علوی با اشاره به اهمیت به فعلیت رسادن قوه انسان در راه کارهای خداپسندانه اظهار کرد: به تعبیری که حکما از قوه دارند، قوه به معنای استعداد است که امروز به آن انرژی و نیرو میگویند. تمام مخلوقات الهی از نیرو، انرژی و استعداد، برخوردارند. در عالم تکوین، یعنی در عالمی که موجودات اختیار ندارند، خود پروردگار عالم، استعداد موجودات را از باب رحمت و لطفش هدایت میکند تا به فعلیت برسند.
وی ادامه داد: اگر این یاری خداوند نبود و بنا بود موجودات، هم آفریده بشوند و هم در حال استعداد باقی میماندند، دیگر جهان هیچ سودی و منفعتی تولید نمیکرد. اگر بنا بود همه دانههای نباتی در حال دانه بودن بمانند، رزقی به وجود نمیآمد، این رزق در کره زمین که انبار روزی خداست براساس هدایت خدا به موجودات، به سوی به فعلیت رسیدن در حرکت است که یک دانه وسط پرتقال تبدیل به یک درخت میشود و در طول سالیان، چند هزار پرتقال به مردم میدهد ولی پروردگار مهربان عالم اینگونه انتخاب کرده که راه به فعلیت رسیدن استعدادی که به بشر داده است را در اختیار و در اراده او گذاشته است.
این استاد اخلاق حوزه علمیه قم با اشاره به ضرورت به فعلیت رسیدن استعداد توسط خود انسانها تأکید کرد: خداوند، انسان را مجبور نمیکند که این استعداد خدادادی را به فعلیت برساند بلکه فقط و فقط، هدایت و راه آن را بیان میکند و این مردم هستند که باید از هدایت پروردگار در قرآن و در زبان انبیا و ائمه(ع)، استفاده کنند و استعدادشان را غنیمت بشمارند و به فعلیت برسانند.
استاد انصاریان ادامه داد: خداوند در برابر استعدادی که خدا به انسان داده، وی را مسئول دانسته است. یک آیه قرآن در این باره، این است که وقتی روز قیامت میشود اجازه قدم از قدم برداشتن به هیچ کس نمیدهند، به فرشتگانی که کارگردان قیامت هستند خطاب میرسد که همه انسانها را نگه دارید و همه باید بازپرسی بشوند. یکی از مسائلی که بازپرسی میشود همین استعداد و انرژی و نیرو است که کجا بردی و چگونه صرف کردی؟ استعداد، یک سرمایه عظیم الهی است و مجذوب هر حقیقتی هم میشود؛ مثلاً مجذوب علم میشود و هنگامی که استعداد یک نفر مجذوب علم شد، وی تبدیل به یک دانشمند بزرگ میشود.
وی اظهار کرد: گاهی استعداد در وجود افراد به این امر گره میخورد که از این استعداد برای تولید و کار استفاده کنند. اگر انسان این استعداد را به کار گیرد، کار زیبایی را به وجود میآورد و پنجاه نفر دیگر را وارد کار میکند. این امر باعث تأمین رزق حلال برای تعدادی انسان میشود. گاهی استعداد یک انسان به یک کار درسی گره میخورد و یک مدرس فوق العاده میشود که تا عمر دارد، نیروی فکری و اندیشهای تربیت میکند. اینها هم در سودرسانی به مردم غوغا میکنند.
این مفسر برجسته قرآن کریم خاطرنشان کرد: اما گاهی اوقات، شخصی هم استعدادش را به طرف اعتیاد و گناه و حتی به طرف اختراع گناه، جهت میدهد. در قیامت یقیناً از این استعداد سؤال میشود. پیغمبر اسلام(ص) میفرماید: معطلی او در دادگاه قیامت به اندازه زدن برق ابر و صاعقه است، وقتی ابر صاعقه میزند چقدر زمان این برق در فضا باقی میماند؟ همان مقدار دادگاه آن آدم عاقل خردورزی که استعدادش را درست به کار گرفته طول میکشد و بعد هم از دادگاه قدم برمیدارد و وارد بهشت الهی میشود.
این استاد اخلاق حوزه علمیه قم با اشاره به اینکه این استعدادها میتوانند در وجود انسانها و در جامعه و برای دین و مملکت، کارهای عظیمی انجام دهند، گفت: گاهی یک نفر استعدادش را چنان زیبا به کار میگیرد که برای یک کشور تولید منفعت یا مادی و یا معنوی میکند. ما شخصیتهای عظیمی را در تاریخ خودمان داشتیم که خانوادههایشان، هم غیرمعروف بودند وهم پدر و مادرهایشان خیلی معمولی بودند اما تبدیل به انسانهای بزرگی شدند.
وی با اشاره به زندگی شیخ محمدحسن ممقانی عنوان کرد: وی بچه چوپانی در آذربایجان شرقی بود که پدرش حدود پنجاه رأس دام داشت که به این بچه میداد به صحرا ببرد و بچراند و یک کلاه نمدی هم به این بچه میداد تا سرش بگذارد، یک روز به پدرش گفت من خیلی علاقهمند هستم درس دینی بخوانم،، پدر بزرگوار وی گفت من خرجی تو را نمیتوانم بدهم، وی گفت پول نمیخواهم؛ چراکه روزی من را که شما نمیدهید بلکه ما نانخور یکی دیگر هستیم و به او تکیه میکنیم. او به مدرسه دینی رفت و بعد به یکی از بزرگترین مراجع شیعه در نجف تبدیل شد که در روزگار شیخ انصاری و مرحوم آیت الله العظمی آقا سید حسین کوه کمرهای، ایشان خیلی شخصیت بالایی داشت.
استاد انصاریان در ادامه با اشاره به زندگی ملاصدرا، عنوان کرد: در شیراز در قرن دهم و یازدهم، شخصی مغازه جواهرفروشی داشته که مغازهاش در شیراز نمونه نداشته است. خدا به وی یک پسر میدهد که اسم فرزندش را ابراهیم میگذارد. چون این مرد در بوشهر و بصره هم نمایندگی جواهرات داشته، ابراهیم را در چهارده یا پانزده سالگی به بوشهر میفرستد. این پسر، یک سال در جواهرات و طلا و نقره و لؤلؤ و مرجان میغلتیده اما فهمید که استعدادی که خدا به وی داده را نباید خرج این کار کند؛ بنابراین به شیراز برگشت و به پدرش گفت: من برای خودم به شما یک پیشنهاد دارم، شما پدر خردمندی هستی، پدرش گفت چه پیشنهادی؟ گفت من میخواهم بروم طلبه بشوم. وی پس از چند سال به اصفهان رفت و در آنجا از محضر سه استاد کم نظیر شیعه یعنی میرداماد، میرفندرسکی و شیخ بهایی استفاده کرد تا در نهایت با بکارگیری استعداد خود، تبدیل به حکیم ملاصدرای شیرازی شد.
این استاد اخلاق حوزه علمیه قم تأکید کرد: ما اگر خودمان هم نمیتوانیم حرکت مثبتی برای کسی یا برای شهری انجام بدهیم باید زبان تشویق داشته باشیم. زیباترین امر به معروف این است که عالمان، آدم کارآفرین و مستعد را تشویق کنند و تا نمردهایم، کاری برای این مردم و این مملکت انجام دهیم. خداوند میفرماید: از تمام مرد و زن، در مورد آنچه که انجام دادند بازپرسی میکنم. اگر آدم اینها را باور کند که سرش به عرش میرسد.
استاد انصاریان با اشاره به آیهای از قرآن کریم درباره اهمیت استفاده از استعداد اظهار کرد: خداوند در قرآن میفرماید: «إِنَّ اَلسَّمْعَ وَ اَلْبَصَرَ وَ اَلْفُؤٰادَ كُلُّ أُولٰئِكَ كٰانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً» ﴿الإسراء، 36﴾ یعنی گوش و چشم شما را به دادگاه میکشم. امیرالمؤمنین علی(ع) جمله زیبایی درباره گوش دارد که میگوید: عاشقان خدا «وقفوا اسمائهم علی العلم النافع لهم»، یعنی عاشقان خدا، گوش را وقف دانش مفید کردند.
استاد انصاریان در پایان با اشاره به زندگی خانواده امام حسین(ع) در روزهای پس از واقعه عاشورا عنوان کرد: در روزهای بعد از واقعه عاشورا، قافله کربلا، آرام آرام به طرف مدینه رفتند که زینب کبری(س) از دور، دیوارهای مدینه را که دید، صدا زد «مدینة جدنا لا تقبلینا»، مدینه ما را راه نده، مدینه دروازههایت را باز نکن. امام زین العابدین کنار مرکب عمه بود که سرش را از محمل بیرون کرد و فرمود: عمه جان اگر ناراحت هستید وارد مدینه شوید پیاده شوید تا من بشیر را بفرستم خبر آمدن ما را بدهد، گفت آره عمه جان این کار را انجام بده. پیاده شدند، فرمود یک خیمه برای من بزنید و یک خیمه برای عمه زینب؛ به بشیر فرمود: پدرت، شاعر و آدم خوبی بود، برو خبر ما را بده. بشیر آمد مدینه از دروازه که وارد شد تا دم حرم پیغمبر فقط میخواند «یا اهل الیثرب لا مقام لکم بها»، یعنی مدینه دیگر مدینه نمان.
منبع : پایگاه عرفان