استاد انصاریان در جمعی از دوستداران اهل بیت(ع) حسینیه حضرت قاسم(ع) تهران در دهه اول محرم 95 با بیان اینکه از زمان آدم تا الآن، انسانها دو نوع ارث بردند، اظهار کرد: علت فقهیِ ارث بردن، یا نَسَب است، مثل فرزندانی که از پدران خود ارث میبرند؛ یا سبب است که کسی به علتی، به شخصی انتساب پیدا میکند که به خاطر این علتِ انتساب، برای ارث بردن شایسته میشود.
وی ادامه داد: ارثهای مادی، نوعاً ازبین میرود و تمام میشود. قرآن مجید میفرماید: «ما عندکم ینفد»، تمام این مال و اموال و زمین و ملک و پول و طلا و نقرهای که در اختیار شما قرار میگیرد؛ یا از طریق کسب یا هبه یا ارث، پایان میپذیرد. مارک ماندگاری از ازل به آن نخورده است، مگر اینکه کسی، ارث مادی را برابر با آیات قرآن و راهنماییهای ائمه(ع) به یک کار آخرتیِ الهی تبدیل کند که چنین آدمی، ارث را از پایان گرفتن، به زلفِ بقا و دوام گره زده است.
این مفسر برجسته قرآن کریم با اشاره به آیه «ثُمَّ أَوْرَثْنَا اَلْکتابَ اَلَّذِینَ اِصْطَفَینا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیراتِ» (فاطر، 32) اظهار کرد: این لغتِ مقتصد و اقتصاد در سورۀ فاطر و در این آیه به کار گرفته شده است، پروردگار میفرماید: من قرآن را مجانی به بندگانم عطا کردم و بندگانم در کنار این قرآن سه دسته شدند: یک دستهای اصلاً با این کتاب و عمل به این کتاب رابطه برقرار نکردند و ظلم به خود کردند؛ چون با این کتاب میتوانستند خیر دنیا و آخرت به دست بیاورند، اما نیاوردند و هم دنیای آلودۀ بدی پیدا کردند و هم آخرتی که با عذاب خواهد بود.
استاد انصاریان افزود: یک گروه از بندگان من هم کنار قرآن، مقتصد شدند، یعنی به آدمهایی دیندار و میانهرو، نه آدمهای افراطی تبدیل شدند، چون خدا از افراط متنفر است، انبیا و ائمۀ طاهرین هم از افراط متنفر هستند. حضرت علی(ع) افراطی نبود و جلوی افراطیها را هم در جلسهاش میگرفت. اهل تفریط هم نبود، یعنی هیچ وقت از دینداری کم نگذاشت، به طور کامل بیت المال را مطابق با قرآن هزینه میکرد؛ نه اهل افراط بود و نه تفریط و این معنای اقتصاد است.
وی ادامه داد: خداوند متعال در آیۀ 180 سورۀ آل عمران و اوایل سورۀ توبه، بخیل را اهل دوزخ دانسته - که برای سورۀ توبه خیلی شدید است - و آیات سنگینِ عذاب را هم خدا بیان میکند که کل ثروتِ ثروتمند را در قیامت به فلز گداخته شده با آتش دوزخ تبدیل میکنند و به رو و به پشت و به پهلویش میچسبانم و این فلز گداخته شده تا ابد در سه جای بدن میماند.
این استاد اخلاق حوزه علمیه قم عنوان کرد: پیغمبر(ص) میخواستند امیرالمؤمنین(ع) را برای تبلیغ به یک کشور دیگر مثلاً یمن بفرستند. رسول خدا تا بیرون از مدینه برای بدرقه آمدند و به امیرالمؤمنین فرمودند: «لأن یهدی الله بک رجلاً خیرٌ لک مما طلعت علیه الشمس او غربت» یعنی اگر یک نفر به دست تو هدایت شود، ثوابش در پروندۀ تو از آنچه خورشید بر او میتابد و غروب میکند، بهتر است.
استاد انصاریان ادامه داد: امیرالمؤمنین میفرمایند: در قیامت ارثگذار را میآورند، میگویند یکی اینکه ثروتمند بخیلی بودی و باید بروی جهنم؛ یکی ثروت را برای اولاد بیدین گذاشتی، برابر گناهان او هم باید عذاب بکشی. این سخنان در نهج البلاغه است. اما یک ارث، ارث معنوی است که این ارث معنوی، خود ارث ماندگار در دنیاست و آثارش هم در آخرت ماندگار است. خود ارث و خود ارثبرنده دارد ارث ماندگاری را به ارث میبرد و نوع این ارث در عالم کم بوده است که مردم بیایند و وارث ارزشهای انبیا، ائمه و وارث ارزشهای اولیا شوند؛ اما در ارثبَرانِ معنوی، مسابقه را ابی عبدالله از کل جهانیان برد.
این مفسر برجسته قرآن کریم با بیان اینکه امام حسین(ع)، همه ارزشهای آدم، نوح و ابراهیم را به ارث برد، اظهار کرد: از این جهت وارث است و از پروردگار زندۀ ابدی هم ارث برده؛ به خاطر اینکه با خدا رابطۀ نسبی دارد و نه حَسَبی، نسب یعنی انتسابی. امام حسین(ع)، ارث ماندگاری را از انبیای اولواالعزم و آدم برد و یک ارث هم از خدا به خاطر نسبش با خدا است.
وی با بیان اینکه امام حسین(ع) هشت رشته انتساب به پروردگار دارد، اظهار کرد: ایشان از طریق ایمان، نماز، زکات، پاکدامنی، متعهد بودن، امین بودن در امانات و حفظ تمام شرایط نماز و زکات، به خدا منتسب شده است.
این استاد اخلاق حوزه علمیه قم ادامه داد: سوره نحل، هفت ویژگی برای ابراهیم(ع) بیان میکند که تمام آن را ابی عبدالله به صورت اتمّ و اکمل به ارث بردند. «قانتا لله»، یک ویژگی ابراهیم در بندگی این بود که بندگیاش تا لحظۀ آخر عمر ادامه پیدا کرد و قطع نشد. مردم گاهی در جریانات تلخ و شیرین از بندگی خدا میبُرّند، قطع میشوند و میگویند: ما این همه نماز خواندیم، روزه گرفتیم، جلسه رفتیم، گریه کردیم، چرا حالا باید به این همه مشکلات اقتصادی و خانوادگی برخورد کنیم؟ پس از دین میبُرّند اما برای ابراهیم که کلی جریانات تلخ و شیرین پیش آمد، عبادتش قطع نشد.
وی افزود: این قانت بعد لله، در عبادت خالص بود؛ یعنی حتی در عبادتش، نگاه به بهشت و جهنم هم نداشت؛ یعنی اگر خدا اعلام میکرد که من دیگر بهشت و جهنم ندارم و هر دو را جمع کردم، در ابراهیم اثر نمیگذاشت و همان بندگی را ادامه میداد؛ اما اگر به من اعلام کند که دیگر بهشت و جهنم ندارم، میگویم راحت شدم، دیگر صبحها تا هشت میخوابم، مغرب و عشا هم که دیگر نماز نمیخوانم، روزه هم دیگر نمیگیرم؛ چون نه جهنمی هست و نه بهشتی، اما ابراهیم(ع) این گونه نبود.
استاد انصاریان یادآور شد: ابی عبدالله(ع) وقتی با حرّ بحث کرد، طول کشید و نزدیک اذان ظهر شد، امام فرمودند: من بحثم را قطع میکنم، با این 72 نفرم نماز جماعت میخوانم، شما هم با هزار نفر نماز جماعت بخوان، حرّ گفت: حسین جان، با بودن تو، من بروم جلو بایستم و بر امام پیشی بگیرم؟ درست است من کارمند حکومت هستم، ولی نمازم را به شما اقتدا میکنم. نماز ظهر تمام شد، بحث ادامه پیدا کرد. حرّ در مأموریتِ زشت خودش پافشاری کرد، ابی عبدالله هم برگشت، گفت: مُرده بودی و مادر به عزایت گریه میکرد، بهتر از این بود که با من درگیر بشوی، حرّ سرش را پایین انداخت، و بعد سرش را بلند کرد، گفت: حسین جان، هر کسی اسم مادر من را برده بود، جوابش این شمشیر بود؛ اما مادر تو فاطمۀ زهراست. صبح عاشورا به پسرش علی گفت: بابا بیا این لشکر را رها کنیم و به طرف ابیعبدالله(ع) برویم.
منبع : پایگاه عرفان