بنى آدم موجوداتى با كرامت، صاحب عقل و خرد، و ذاتاً داراى آزادى و اختيار هستند.
اگر عقل را به كار گيرند، و به مطالعه حقايق تن دهند، و پس از درك و دريافت واقعيات معنوى، تسليم حوزه دين شده و قدم در عرصه پذيرش، سپس طاعت و بندگى نهند، آثار اين پذيرش عقلى، و اطاعت بر اساس حسن اختيار به صورت حيات طيبه در دنيا و بهشت و رضوان در آخرت به آنان باز مىگردد، و اگر اسير شهوات و نفس اماره شوند و تن به مكتب لذتگرائى جسمى دهند، و عقل را پس پرده جهل حبس كنند، و به خواسته هاى غير منطقى و نا مشروع تسليم گردند، و جز راه گناه و معصيت تا پايان عمر راهى نپيمايند، آثار اينگونه زندگى كه بر اثر سوء اختيار صورت گرفته به شكل زندگى حيوانى و پر از اضطراب و هيجان و ترس و نااميدى و ناامنى در دنيا و دوزخ و شكنجه و عذاب در آخرت به آنان ميرسد، آثار و نتايجى كه از آن راه گريز و فرار ندارند! لَها ما كَسَبَتْ وَ عَلَيْها مَا اكْتَسَبَتْ
لائم لها به معناى سود و منفعت و على بر سر ضميرها به معناى زيان و خسارت است، سود و نفع هر اعتقاد و عمل مثبتى براى نفس پاك، و زيان و خسارت هر اعتقاد باطل و عمل شيطانى براى نفس ناپاك است.
آثار اعمال در عرصه هستى محال است از بين برود و ممكن نيست از آن كاهيده شود، غير ممكن است اين آثار گم شود، آثار موجود است و صاحبش را كاملا مىشناسد و عاقبت به خود او بازمىگردد، لَها ما كَسَبَتْ وَ عَلَيْها مَا اكْتَسَبَتْ.
درخواست اهل ايمان از خدا
فراموشى نسبت به تكليف بر اثر كثرت مشغله و فراوانى كار دنيوى، و خطا و اشتباه در درك تكليف و هنگام انجام عمل دو عارضهاى است كه غير معصومان از آن در امان نيستند.
قطعا نسيان كه در اكثر اوقات مقدماتش را انسان به اختيار خود فراهم مىكند، و خطا و اشتباه كه معلول نداشتن علم به تكليف و نپرسيدن از متخصص امور دينى است از موانع راه انسانيت و رشد و كمال آدمى، و حجابى سخت ميان عبد و حق است، و مؤمن تا جائى كه امكان دارد كه قطعاً در هر شرايطى امكان وجود دارد بايد از افتادن در نسيان و دچار شدن به خطا خود را حفظ كند.
مؤمنان با توجه به حالت سَمِعْنا وَ أَطَعْنا ئى كه دارند خود را پاىبند به ترك گناه و فراهم نكردن مقدمات نسيان دانسته و مىكوشند كه در راه دين و طاعت و عبادت دچار اشتباه و خطا نشوند، ولى ممكن است به عللى به نسيان و خطا گرفتار آيند كه قطعاً در مقام جبرانش به شتاب سرعت برمىآيند و متواضعانه و با زارى و تضرع از حضرت حق درخواست مىكنند كه خدايا ما را به نسيان و خطائى كه عارضمان شده مؤاخذه مكن و عذاب و تلافى نسيان و خطا را از ما بردار، و وصل ما را به هجران تبديل مكن، و حبل متين و استوار ميان خودت و ما را با ارّه مؤاخذه مبر، و امور شاق و سخت و دست و پا گير، كه جريمه نسيان و خطاست بر ما چنان كه بر گذشتگان ما بخصوص يهود و نصارى تحميل كردى تحميل مكن، و چيزى كه واقعاً در طاقت و توانائى ما نيست بر دوش وجود ما مگذار، و ما را به تكاليف سخت و سنگين گرچه از عهدهى آن برآئيم به جريمه نسيان و خطا مكلف منما، و آسان گرفتن بر ما را از ما دريغ مدار.
درخواست اهل ايمان از خداوند براى چشمپوشى مؤاخذه و عذاب آنان چه در دنيا و چه در آخرت به علت نسيان و خطا، ناشى از حسن ظن آنان به حضرت دوست است، آنان اين گمان نيك را به حق دارند كه اگر از او بخواهند از مؤاخذه آنان صرف نظر كند بدون ترديد صرف نظر مىكند و از مؤاخذه آنان چشم مىپوشد، و اين حسن ظن آنان به پروردگار مهربان حالتى مثبت و بجا و مورد تاييد شارع مقدس و اصولًا امرى است كه از انسان خواسته شده است.
از رسول خدا (عليهما السلام) روايت شده:
«لا يموتن احدكم حتى يحسن ظنه بالله عزوجل فان حسن الظن بالله ثمن الجنة:» «1»
از شما فرد فرد امتم مىخواهم تا لحظهى مرگ به خداوند گمان نيك داشته باشد، زيرا گمان نيك به خداوند قيمت بهشت است.
از حضرت عسگرى از پدرانش روايت شده:
«سأل الصادق (ع) عن بعض اهل مجلسه؟ فقيل عليل، فقصده عائداً و جلس عند رأسه فوجدها دنفا فقال له احسن ظنك بالله فقال اما ظنى بالله فحسن:» «2»
حضرت صادق از شخصى كه از حضورش غيبت داشت پرسيد؟ به حضرت گفته شد بيمار است، حضرت به نيت عيادت نزد او رفت و بالاى سرش نشست و او را در بيمارى سختى يافت، به او فرمود به خداوند حسن ظن داشته باشى، عرض كرد گمان و ظنم به خداوند نيكوست.
شيخ مفيد در كتاب امالى نقل مىكند:
«مرض رجل من الانصار فاتاةالنبى (عليهما السلام) و سلم يعوده، فوافقه و هو فى الموت فقال كيف تجدك؟ قال: اجدنى ارجو رحمة ربى، و اتخوف من ذنوبى فقال النبى (عليهما السلام) و سلم ما اجتمعتا فى قلب عبد فى مثل هذا الموطن الا اعطاه الله رجاءه و آمنه مما يخافه:» «3»
مردى از انصار بيمار شد، پيامبر به عيادتش آمد، او را در حال مرگ ديد، فرمود تو را در چه حالى بيابم؟ گفت: در حالى كه به رحمت پروردگارم اميدوارم، و از گناهانم مىترسم، پيامبر فرمود در چنين حالى در قلب مؤمن اين واقعيت جمع نمىشود، مگر اين كه خداوند برابر با اميد عبد به او عطا مىكند، و او را از آنچه مىترسد امان مىدهد.
حضرت صادق (ع) مىفرمايد:
«حسن الظن بالله ان لا ترجو الا الله و لا تخاف الا ذنبك:» «4»
حسن ظن به خدا اين است كه جز به او اميد نبندى و جز از گناهت نترسى.
تو اميد منى درگاه و بيگاه كنون از كردهها استغفر الله
تو اميد منى در عين طاعت مرا بخشا ز نور خود سعادت
تو اميد منى اندر قيامت ندارم گرچه جز درد ندامت
تو اميد منى اندر صراطم به فضل خويشتن بخشى نجاتم
تو اميد منى در پاى ميزان به لطف خويش بخشى جرم و عصيان
مرا اين نفس سركش خوار كردست شب و روزم به غم افكار كردست
دوائى چاره كن زين درد ما را ز لطف خود مگردان طرد ما را
چهار خواسته اهل معرفت از خدا
نهايتاً اهل ايمان از خداوند بزرگ چهار حقيقت را كه در حيات دنيا و آخرت آنان جنبه كار بردى و اثرات قابل توجه دارد درخواست مىكنند و اميد قاطعانه دارند كه دعاى مؤمن مستجاب و حاجاتش در پيشگاه قاضى الحاجات برآورده مىشود. چرا كه دعا محبوب خداست و دعا كننده مورد محبت اوست و دعا عبادتى است كه حضرت حق نسبت به آن فرمان داده و دعا كردن فرمان بردن از خداست.
حضرت باقر (ع) مىفرمايد:
«و افضل العبادة الدعاء:» «5»
و برترين عبادت در پيشگاه حق دعاست.
سدير كه از روايان روايات اهل بيت است مىگويد:
به حضرت باقر (ع) عرضه داشتم:
«اى العبادة افضل؟ فقال ما شيئ افضل عند الله عزوجل من ان يسأل و يطلب ما عنده، و ما احد ابغض الى الله تعالى ممن يستكبر عن عبادته و لا يسأل ما عنده:» «6»
كدام عبادت برتر است؟ فرمود چيزى نزد خدا برتر از اين نيست كه از او بخواهند، و عنايات و الطافش را بطلبند و كسى نزد خدا مبغوضتر از بندهاى نيست كه از عبادت كردن تكبر ورزد و رحمت و لطف خدا را درخواست نكند.
امام صادق (ع) فرمود: اميرمؤمنان فرموده است.
«احب الاعمال الى الله تعالى فى الارض الدعا و افضل العبادة العفاف، قال و كان اميرالمؤمنين (ع) رجلًا دعاء:» «7»
محبوبترين اعمال در زمين نزد خدا دعاست و برترين عبادت عفاف است، آنگاه حضرت صادق فرمود: اميرالمؤمنين مردى بود بسيار بسيار اهل دعا.
تكرار ربنا در آيات شريفه در زمينه درخواستهاى گوناگون به اميد برانگيختن نسيم رحمت الهى، و اظهار بندگى از جانب مربوب ضعيف و مملوك ناتوان است، در اين نام به وقت دعا خصوصيتى است كه در ديگر نامها نيست، لذا انبياء الهى و اولياء حق، و عاشقان جمال و متحيران در كمال در دعاها به ويژه در حالت انقطاع از ما سوى الله و اتصال به حق از اين نام كمك مىگرفتند.
عفو: از نظر لغت به معناى نابود كردن اثر شيئ است و مراد از اين كلمه در آيات و رويات محو كردن آثار معاصى و گناهان است، آثارى كه بر قلب و نفس نقش بسته و حجاب ميان ربّ و مربوب است.
غفران: به معناى پرده پوشى است. و در آيات و روايات بمعنى چشم پوشى از گناه و اسقاط حق عقوبت و عذاب است.
رحمت: مهربانى و مهرى است كه از جانب حق به صورت لطف و احسان و نعمت بخشى و گره گشائى و در قيامت به صورت بهشت و جنت النعيم جلوهگر مىشود و نسبت به ظاهر و باطن و همه شئون انسان در دنيا و آخرت فراگير است.
فرشتگان عرش و اطراف عرش يكى از دعاهايشان درباره مؤمنان تائب، تائبانى كه در صراط مستقيم درآمده و در چرخه بندگى و طاعت قرار گرفتهاند، و بناى بازگشت به گناه و آلودگى را ندارند و رابطه خود را با گناه و گناهكار قطع كردهاند اين است:
وَ قِهِمُ السَّيِّئاتِ وَ مَنْ تَقِ السَّيِّئاتِ يَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ وَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ: «8»
و آنان را از عقوبتها حفظ كن و كسى را كه در قيامت از عقوبتها حفظ كنى جداً به او رحمت آوردهاى و حفظ از عقوبت همان پيروزى و فوز عظيم است.
مؤمنان به پيشگاه حضرت حق پس از آراسته شدنشان به ايمان به خدا و فرشتگان و كتب آسمانى و رسولان الهى و اعلام به اين كه ما با همه وجود اوامر و نواهى و احكام تو و پيامبرت را پذيرفتيم و به عرصه عبادت و طاعت در آمديم و از تو مىخواهيم از بابت نسيان و خطا ما را مؤاخذه مكن و جريمه سنگين بر دوش ما مگذار و مشقت و رنج و عذاب به ما تحميل مكن، با كمال تضرع و زارى و تواضع و فروتنى دست به دعا برداشته به حضرت حق عرضه مىدارند:
پروردگارا آثار گناه و معاصى را از وجود ما محو كن وَ اعْفُ عَنَّا و بر گناهام ما پرده پوشى فرما و حق عقوبت را از ما اسقاط كن و رحمتت را در همه امور شامل حال ما فرما، و در راه نشر اسلام و دعوت انسانها به حق، و اعلاى كلمه توحيد و برافراشتن پرچم قرآن و زمينهسازى براى تحقق عدالت بر كافران نصرت و پيروزىى ده.
اين است ادب دعا در پيشگاه غنى بالذات و آن وجود مقدسى كه لطف و احسانش نسبت به همه موجودات درياوار جارى است، و ملك و ملكوت و تمام موجودات ارضى و سمائى از سفره فيضش بهره ميبرند و پيوسته روى اميد به سوى او دارند، مهربانى كه خواهندهاى از درگاهش دست خالى برنمىگردد، و اميدوارى در پيشگاهش به خاك نااميدى نمىافتد.
بىترديد يارى و نصرت خداوند در هر عصرى و در هر روزگارى در روياروئى با دشمن در دو ميدان فرهنگى و نظامى به مؤمنان مىرسد، زيرا يارى رساندن از شئون ولايت حق بر مؤمنان است و ولايت حضرت او اقتضاء مىكند كه به مؤمنان در مصاف با دشمنان يارى برساند و پيروزى را نصيب آنان كند: أَنْتَ مَوْلانا فَانْصُرْناا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرِينَ.
آرى ولايتش بر مؤمنان سيطره دارد و قدرتش بىنهايت است، و تجربه روزگاران نشان داده كه مؤمنان را در هر صفى و هر موقعيتى يارى مىدهد و نصرت ويژهاش را به آنان ميرساند.
هيچ مؤمنى از دولت ولايت و يارى او بىنصيب نيست و هيچ دشمنى روزنه فرار از حكومت او نمىيابد.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- معالم الزلفى ج 1 ص 324.
(2)- عيون اخبار الرضا ج 2 ص 3.
(3)- امالى مفيد ص 138.
(4)- كافى ج 2، 58.
(5)- كافى ج 2، ص 338.
(6)- كافى ج 2، ص 338.
(7)- معالم الزلفى ج 1، ص 166.
(8)- مؤمن 9.
مطالب فوق برگرفته شده از:
کتاب : تفسير حكيم جلد هفتم
نوشته : استاد انصاریان
منبع : پایگاه عرفان