فارسی
دوشنبه 05 آذر 1403 - الاثنين 22 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

على را برايم توصيف كن‏

معاويه به ضرار گفت: على را برايم توصيف كن، ضرار گفت: مرا از اين برنامه معاف بدار، معاويه گفت: هيچ راهى جز توصيف على ندارى، ضرار گفت: اكنون كه ناچارم مى‌گويم:
به خدا قسم، شناخت على از درك عقل و انديشه ما بسيار دور بود. بر همه چيز توان داشت، گفتارش ميزان شناخت حق و باطل بود و جز به عدالت حكمى از حضرتش صادر نگشت.
از سراسر وجود او دانش و علم مى‌ريخت و تمامى نواحى هويّت و ماهيّتش گوياى حكمت بود.
از دنيا و شكوهش وحشت داشت و با تاريكى شب انسى عجيب برقرار مى‌كرد اشكش به خاطر ترس از عظمت حق، فراوان بود.
هميشه در انديشه و تفكّر به سر مى‌برد و لباس زبر و خشن را دوست داشت و غذايش را جز نان جوين و مواد بسيار عادى كه لذّتى در آن نبود چيزى تشكيل نمى‌داد.
به هنگامى كه بين ما بود با ما فرقى نمى‌كرد. از جواب هر خواسته مشروعى كه داشتيم‌ امتناع نداشت، وقتى از او دعوت مى‌كرديم اجابت مى‌فرمود.
به خدا قسم با اين كه به او نزديك بوديم و او هم با ما نزديك بود، ولى انگار از عظمت و بزرگى‌اش ياراى سخن گفتن با او را نداشتيم.
اهل دين را فوق العاده گرامى مى‌داشت و با افتادگان نشست و برخاست مى‌نمود.
در زمان حكومتش هيچ قدرتمندى از ترس عدالتش جرأت اعمال زور و سلطه‌اش را نداشت و هيچ ضعيفى از رسيدن به عدل على مأيوس نبود.
خدا را به شهادت مى‌طلبم كه شاهد شب‌هاى على بودم، زمانى كه پرده تاريك شب به رخسار جهان در مى‌افتاد و ستارگان در آسمان دنيا به جلوه‌گرى مى‌نشستند، او محاسن خود را به دست مى‌گرفت و چون آدم مار گزيده به خود مى‌پيچيد و چون انسان غصه‌دار اشك مى‌ريخت و مى‌گفت: دنيا برو غير مرا گول بزن. خود را به من عرضه مكن و براى جلب من، متوسّل به هفت قلم آرايش مشو. چه دور است، چه دور است كه بتوانى مرا فريب دهى، من تو را سه طلاقه كرده‌ام و جاى هيچ‌گونه رجوعى براى تو باقى نگذاشته‌ام مدّت تو بسيار كوتاه و خطرت براى فرزند آدم بزرگ است و عيش و خوشيت اندك.
آه كه توشه‌ام براى سفر آخرت كم است واى كه عبادتم براى دفع وحشت از راهى كه در پيش دارم اندك است.
ناگهان معاويه گريست و گفت: خدا رحمت كند ابوالحسن را؛ كه به خدا قسم اين چنين بود. سپس گفت: اى ضرار! حزن و اندوهت نسبت به او چگونه است؟ گفت: مانند كسى كه فرزندش را در لانه‌اش سر بريده و گريه گلوگير او شده و از غصه آرام نمى‌گيرد و اندوهش به پايان نمى‌رسد!!


منبع : پایگاه عرفان
  • ضرار
  • على علیه السلام
  • على را برايم توصيف كن‏
  • توصيف
  • 0
    0% (نفر 0)
     
    نظر شما در مورد این مطلب ؟
     
    امتیاز شما به این مطلب ؟
    اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

    آخرین مطالب

    يوسف زيباتر بود يا تو ؟
    شب اصحاب پيامبر
    حکایت پیرمرد آتش‌پرست با حضرت موسی(ع)
    نگاه انداختن به خانه همسایه
    حضرت ابراهيم عليه السلام و نماز
    حکایتی از خوف و محبّت نزد عارفان‏
    آتش احسان بر خان حضرت على اكبر عليه السلام‏
    حكايت روباه و گرگ‏
    داستان شگفت انگيز مرگ هارون
    داستانى آموزنده‏

    بیشترین بازدید این مجموعه

    دعاى نيمه شب زندانى
    يوسف زيباتر بود يا تو ؟
    حكايت گرگان و كرمان‏
    داستان عجيب سلمان و ابوذر
    گردنبند با برکت حضرت زهرا(س)
    داستان شگفت انگيز سعد بن معاذ
    آتش احسان بر خان حضرت على اكبر عليه السلام‏
    حکایت خدمت به پدر و مادر
    حکایت پیرمرد آتش‌پرست با حضرت موسی(ع)
    توبه یزید بن معاویه!

     
    نظرات کاربر

    پر بازدید ترین مطالب سال
    پر بازدید ترین مطالب ماه
    پر بازدید ترین مطالب روز



    گزارش خطا  

    ^