اتهام اهدای انگشتر به شاه را پیش مادرم فاطمه (س) حل خواهم کرد
شبکه اجتهاد: «شمع همیشه فروزان» عنوان کتابی است که اخیرا منتشر شده است و ابعاد و اسنادی ناگفته دربارهی مرحوم آیتالله خویی (ره) را ارائه میکند. این کتاب به کوشش و نگارش«محمدتقی انصاریان خوانساری و توسط انتشارات انصاریان به چاپ رسیده است.
بنابراین گزارش، در صفحات ۴۱۱-۴۱۳ این کتاب استاد حسین انصاریان (از خطبای معروف) به نقل خاطرهای دربارهی دیدار آیتالله خویی با فرح پهلوی و شایعهی اهدای انگشتر به شاه پرداخته است.
متن خاطره به این شرح است: شاه قبل از انقلاب برای نجات خودش به تکاپو افتاده بود و برای فرونشاندن موج انقلاب، نمایندگانی نزد برخی مراجع و حتی خود امام در نجف فرستاد که هیچگاه امام حاضر به ملاقات با نماینده شاه نشد. شاه که اوضاع کشور را نابسامان میدید، همسرش فرح را با چادر به نجف فرستاد تا طی ملاقات با مراجع، کاری کند که حکومت حفظ شود.
مرحوم آیتالله خویی که از مراجع بزرگ و قطب فقاهت شیعه محسوب میگردید، بنای ملاقات با فرح را نداشتند، ولی بدون اینکه ایشان اطلاعی داشته باشند، فرح یک روز صبح به کوفه میرود و به بیت ایشان وارد میشود، در میزند و به داخل میورد و میگوید من زن شاه هستم.
اینکه چه مسائلی بین ایشان رد و بدل شده است، خبری ندارم اما یکی از آقایان محترم به خاطر این ملاقات تلگراف تندی به آیتالله خویی فرستادند و این آیه را نوشتند که:
«أذهبتم طیباتکم فی حیاتکم الدنیا» نعمتهای دلپذیر خود را که میتوانست سبب آبادی آخرتتان گردد در زندگی دنیایی خود مصرف کرده، از آن بهرهمند شدید[۱]. ([۱] شنیدم بعد از این تلگراف، آقای محترمی که از اعاظم بود در مقابل این تلگراف، جوابی به آن آقای محترم اولی داده بود تحت این عنوان که: «اظهرتم خبث طینتکم»، سودالله وجهکم. (مولف کتاب))
به نظر من این تلگراف نسبت به ایشان خیلی تند و خارج از انصاف بود این کار آن آقای محترم مایه تعجب فراوانی شد. مضمون این تلگراف هم در سراسر ایران پخش شد ولی به نظرم اگر تحقیق میشد که حقیقت ماجرا چه بوده و آیا به خواست خود مرحوم آیتالله خویی بوده یا ایشان را در مقابل کار انجام شده قرار دادند، چنین فضایی علیه این مرجع بزرگ ایجاد نمیشد.
آن ملاقات بدون خواست و اطلاع مرحوم آیتالله خویی بود، ولکن آنچه یک مرجع مسلم تقلید مثل ایشان که حق بزرگی بر فقه حوزهها داشتند بر اساس مصالح و شرایط انجام میدهد، نباید مورد بیاحترامی واقع شود و همواره باید حرمت مراجع محفوظ بماند.
پس از انقلاب، امام یک سخنرانی به آخوندهای متحجر انجام دادند، همانان که عدهای از آنها را میشناختیم که به شدت با انقلاب و امام و حرکت انقلابی مراجع مخالف بودند. این افراد معتقد بودند که مشت با درفش نمیتواند بسازد و مشت با سندان آهنگری نمیتواند کاری بکند. میگفتند بالاخره شاه نیرو دارد و این انقلاب، فایدهای ندارد، با این همه زخمی و شهید هم به جایی نمیرسد.
مرحوم امام در واقع خطاب به این آخوندها صحبت میکردند که گفتند: حتی کار به جایی رسید که برای شاه انگشتر فرستادند که شاه را از خشم شما مردم انقلابی و شهید داده حفظ کند.
ناگهان این سخنان در جامعه پخش شد و براساس آن ذهنیتی که در جامعه نسبت به ملاقات همسر شاه با مرحوم آیتالله خویی در نجف وجود داشت، چنین گمان کردند که این انگشتر را هم آیتالله خویی به شاه داده است.
اما این تصورات به دور از واقعیت بود و من به دلیل اینکه کاملا در جریانات قبل از انقلاب بودم و چنین آخوندهایی را که درک درستی از زمانه خود نداشتند، میشناختم؛ میدانستم که این انگشتر را پیشنمازی که با دربار شاه در تهران مرتبط بود، برای شاه فرستاد. در آن زمان نامهای به خط خود مرحوم آیتالله خویی دیدم که به شاگرد محترمش آیتالله سید محمدمهدی خلخالی نوشته بودند.
آقای خلخالی به من زنگ زدند و گفتند: لطفا تشریف بیاورید منزل، با شما کاری دارم. وقتی رفتم، ایشان گفت نامهای از آیتالله خویی آمده است، دلم میخواهد شما هم این نامه را بخوانید. ایشان چون بنده را چهرهای مبارز میدانستند فکر میکردند شاید من هم تحت تاثیر آن جریانات واقع شوم، لذا گفت: بیا و ببین.
دیدم آیتالله خویی چنین نوشتهاند: مسئله انگشتر را قیامت در پیشگاه مادرم فاطمه (سلامالله علیها) حل خواهم کرد.
خلاصه اینکه حقیر نه تنها تحت جوسازی برخی کوته فکران آن زمان نبودم، بلکه از اول حفظ حریم مرجعیت را واجب میدانستم و مقید به رعایت این حرمت بودم.
مطلب دیگر اینکه مطلع شدم آیتالله خویی در مکالمه تلفنی با آیتالله حاج شیخ ابولقاسم آشتیانی به اجباری بودن این دیدار تصریح داشتند و از تهمتهای ناروا نسبت به خودشان بسیار اظهار تاسف کرده بودند.
منبع : شفقنا