فارسی
دوشنبه 28 آبان 1403 - الاثنين 15 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

بررسي امكان طول عمر از نظر ادله نقلي، عقلي،‌ علمي و عملي (2)

بررسي امكان طول عمر از نظر ادله نقلي، عقلي،‌ علمي و عملي (2)

 

نقطه مشترك كلام ابن تيميه و تفتازانى،‌ در اين بود كه با توجه به آن چه در جامعه اسلامى ديده مى‌شود،‌ عادتاً‌ عمر طولانى يك شخص به اين اندازه،‌ محال است.

آنها طول عمر را از نظر عادى محال مى‌دانند. در اين بخش ما با ذكر نمونه‌هايى،‌ ثابت مى‌نماييم علاوه بر اين‌كه از نظر عقلى و علمى عمر طولانى محال نيست، از نظر عادى هم هيچ محذوريتى ندارد و نمونه‌هايى فراوانى حتى در تاريخ اسلام وجود دارد كه بر خلاف ادعاى ابن تيميه فراتر از هفتاد و هشتاد سال عمر داشته‌اند.

گفتار اول: امكان طول عمر از نظر قرآن

طول عمر به دست خداوند است

با توجه به آيات قرآن، تمام عالم وجود، در حيطه قدرت بارى تعالى است، او است كه مى‌مراند و زنده مى‌كند، و نيز عمر طولانى و يا كوتاهى عمر همانند بسيارى از اتفاقات ديگر در اختيار خود انسان نيست و تنها خداوند است كه زمان دقيق اجل و مرگ را تعيين مى‌كند.

همان خداى كه انسان را از هيچ خلق كرده، مى‌تواند به او عمر طولانى داده و او را هزاران سال از نعمت‌هاى خود بهره‌مند سازد؛ چنانچه باريتعالى در سوره فاطر آيه 11 در اين باره مى‌فرمايد:

وَاللَّهُ خَلَقَكمُ مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ جَعَلَكمُ‌ْ أَزْوَاجًا وَمَا تحَْمِلُ مِنْ أُنثىَ‌ وَلَا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ وَمَا يُعَمَّرُ مِن مُّعَمَّرٍ وَلَا يُنقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فىِ كِتَابٍ إِنَّ ذَالِكَ عَلىَ اللَّهِ يَسِيرٌ. (فاطر/11.)

خداوند، شما را از خاك آفريد آن‌گاه از نطفه سپس شما را مرد و زن قرار داد و هيچ زنى باردار نمى‌شود و وضع حمل نمى‌كند جز به علم الهى و هيچ كس عمر طولانى نمى‌كند و يا از عمرش كاسته نمى‌گردد، مگر آن‌كه در كتاب علم خدا ثبت است، كه اين كار براى خداوند آسان است‌.

طبق اين آيه، كم و زياد شدن عمر به دست خداوند است و تنها او است كه از اين قضيه با خبر است و اين كار براى خداوند آسان است.

علامه طباطبايي(ره) در تفسير اين آيه مى‌نويسد:

وقوله: «وَما يُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَلا يُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِي كِتابٍ» أي وما يمد ويزاد في عمر أحد فيكون معمرا ولا ينقص من عمره أي عمر أحد إلا في كتاب.‌(1)

و قول خداوند كه فرموده: «و هيچ كس عمر طولانى نمى‌كند و از عمر كسى كم نمى‌شود مگر آن‌كه در كتاب ثبت شده است»؛ يعنى عمر كسى به درازا نمى‌كشد و زياد نمى‌شود تا معمر شود و از عمر كسى هم كم نمى‌شود مگر اين‌كه در كتاب، موجود است.
أزدى بلخى، از مفسران اهل سنت نيز به آيه يازدهم سوره فاطر و تعيين طول عمر انسان‌ها در لوح محفوظ اشاره كرده است:

ثم قال جل وعز: (وما يعمر من معمرٍ) يعني من قل عمره أو كثر فهو إلى أجله الذي كتب له، ثم قال جل وعز: (ولا ينقص من عمره) كل يوم حتى ينتهي إلى أجله (إلا في كتابٍ) اللوح المحفوظ مكتوب قبل إن يخلقه (إن ذلك على الله يسيرٌ، فاطر:11) الأجل حين كتبه الله جل وعز في اللوح المحفوظ.(2)

خداوند مى‌فرمايد: «و هيچ كس عمر طولانى نمى‌كند» يعنى كسى كه كم عمر كرده يا كسى كه عمر طولانى دارد، اين‌ها همان مدتى است كه در كتاب براى‌شان معين شده است، سپس مى‌فرمايد: «از عمر كسى كم نمى‌شود» حتى يك روز، تا موقعى كه منتهى مى‌شود به مرگش، «مگر آن‌كه در كتاب» يا لوح محفوظ ثبت شده است قبل از آن‌كه او خلق شود و «اين براى خداوند آسان است»، مرگ، هنگامى كه خداوند آن‌را در لوح محفوظ ثبت كرد، تعيين شده‌است.
در كتاب جامع البيان محمد بن جرير طبرى، به عالم بودن خداوند به مدت عمر و ثبت بودن طول عمر در كتاب قبل از به وجود آمدن فرد، اشاره دارد:

وقوله (وما يعمر من معمر ولا ينقص من عمره إلا في كتاب) اختلف أهل التأويل في تأويل ذلك فقال بعضهم معناه وما يعمر من معمر فيطول عمره ولا ينقص من عمر آخر غيره عن عمر هذا الذي عمر عمرا طويلا إلا في كتاب عنده مكتوب قبل أن تحمل به أمه و قبل أن تضعه قد أحصى ذلك كله و علمه قبل أن يخلقه لا يزاد فيما كتب له و لا ينقص.(3)

خداوند مى‌فرمايد: «و هيچ كس عمر طولانى نمى‌كند و از عمر كسى كم نمى‌شود مگر آن‌كه در كتاب ثبت شده است»، اهل تأويل در بيان معناى آيه اختلاف كرده‌اند، عده‌اى از آنان گفته‌اند كه معناى ‌آيه چنين مى‌شود:

«كسى عمرش طولانى نمى‌شود و از عمر شخص ديگرى غير از خودش، كم نمى‌شود مگر آن‌كه در كتاب نزد خداوند ثبت است، قبل از آن‌كه مادرش به او حامله شود و قبل از آن‌كه او را به دنيا آورد، همه اين‌ها براى او معين است و خداوند به آن‌ها آگاه است قبل از آن‌كه او خلق شود و در آن‌چه براى او معين شده نه زياد مى‌شود و نه كم.

فخررازى نيز در بيان معناى اين آيه به نفوذ اراده و قدرت خداوند و آسان بودن انجام هر فعلى براى خداوند، اشاره مى‌كند.

ثم بين نفوذ إرادته بقوله: (وَما يُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَلا يُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِي كِتابٍ) فبين أنه هو القادر العالم المريد والأصنام لا قدرة لها ولا علم ولا إرادة، فكيف يستحق شي‌ء منها العبادة، وقوله: (إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ) أي الخلق من التراب ويحتمل أن يكون المراد التعمير والنقصان على اللّه يسير، ويحتمل أن يكون المراد أن العلم بما تحمله الأنثى يسير والكل على اللّه يسير.(4)

سپس خداوند نفوذ اراده خود را، با توجه به آيه بيان مى‌كند، «و هيچ كس عمر طولانى نمى‌كند و از عمر كسى كم نمى‌شود مگر آن‌كه در كتاب ثبت شده است»؛ پس روشن مى‌كند كه خداوند عالم، قادر و صاحب اراده است و بت‌ها نه قدرتى دارند، نه علمى و نه ارده‌اى، پس چگونه آن بت‌ها مى‌توانند مستحق عبادت باشند؟

و اين سخن خداوند كه مى‌فرمايد: «اين‌ها براى خداوند آسان است»، يعنى خلق كردن انسان از خاك؛ و يا احتمال دارد كه بگوييم مراد، اعطاى عمر طولانى و يا كم كردن عمر بر خداوند آسان است و احتمال دارد اين‌كه منظور، علم داشتن خداوند به آن‌چه زن حمل مى‌كند، باشد كه براى خداوند آسان است...

و نهايتاً مى‌گويد: همه اين چيز‌ها براى خداوند آسان است.

جلال الدين سيوطى با اشاره به آيه شصت و يكم سوره نحل، دلالت آيه يازده سوره فاطر را بر مساله طول عمر و معين بودن عمر در كتاب را بيان مى‌كند.

قال كعب: لو دعا الله عُمْرَ لأخَّر في أجله فقيل له: أليس قد قال الله (فإذا جاء أجلهم لا يستأخرون ساعة ولا يستقدمون) نحل: 61. فقال كعب: وقد قال الله (وما يعمر من معمر ولا ينقص من عمره إلا في كتاب)، فاطر- الآية: 11. قال الزهري: وليس أحد إلا له عمر مكتوب فرأى أنه ما لم يحضر أجله فإن الله يؤخر ما شاء وينقص (فإذا جاء أجلهم لا يستأخرون ساعة ولا يستقدمون).(5)

كعب گفت: اگر كسى از خدا عمر بخواهد، در مرگش تأخير خواهد افتاد؛ به كعب گفته شد: آيا خداوند چنين نفرموده: «زمانى كه أجل‌شان برسد لحظه‌اى به عقب يا جلو نمى‌افتد». كعب گفت: خداوند فرموده: «و هيچ كس عمر طولانى نمى‌كند و از عمر كسى كم نمى‌شود مگر آن‌كه در كتاب ثبت شده است»؛ زهرى گفته: كسى نيست مگر اين‌كه برايش عمر معين شده، پس ديده مى‌شود كسى أجلش نمى‌رسد و خداوند أجل را به تأخير مى‌اندازد هر مقدار كه بخواهد و يا عمر را كوتاه مى‌كند؛ «زمانى كه أجل‌شان برسد لحظه‌اى به عقب يا جلو نمى‌افتد».

شوكانى از علماى اهل سنت در فتح القدير به احاطه قدرت و علم خداوند بر همه چيز اشاره مى‌كند و منظور از كتاب كه در آيه ذكر شده را، لوح محفوظ مى‌داند.

فلا يخرج شي‌ء عن علمه و تدبيره «وَما يُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَلا يُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِي كِتابٍ» أي: ما يطول عمر أحد، ولا ينقص من عمره إلا في كتاب، أي: في اللوح المحفوظ.(6)

پس چيزى از علم و تدبير خداوند خارج نيست و كسى عمر طولانى نمى‌كند و از عمرش كم نمى‌شود مگر آن‌كه در كتاب، معين شده؛ يعنى عمر كسى طولانى نمى‌شود و از عمر كسى كم نمى‌شود مگر آن‌كه در كتاب آمده، منظور از كتاب، لوح محفوظ است.

همانطوريكه در سخنان علماى كه ذكر شد، مشاهده مى‌شود كه همه امت اسلامى، بر امكان طول عمر يك انسان عقيده دارند و اين مسأله را ممكن مى‌دانند و از نظر هيچ كسى يك امر محالى نيست؛ چرا كه اعطاى عمر و تعيين آن، و كم يا زياد شدن مدت عمر در اختيار خداوند است و هيچ كس ديگرى اختيارى در آن ندارد. براين اساس خداوند براى هركسى كه مصلحت بداند عمر طولانى را مقدر مى‌فرمايد.

با توجه به اين آيات شيعيان، عمر طولانى امام زمان عليه السلام را يك امر مقدور در حيطه قدرت خداوند متعال مى‌داند و بر اساس رواياتى كه در منابع معبتر شيعه آمده، معتقد به وجود امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف و زنده بودن ايشان مى‌باشند و بر اين باور اند كه آن حضرت داراى عمرى طولانى است و در آخر الزمان، هنگامى‌كه خداوند اذن دهد ظهور مى‌كند، مردم را از ظلمِ ظالمان نجات داده و مردمان حكومت تشكيل خواهند داد.

در پايان دلائل قرآنى،‌ بيان زيباى حضرت آيت الله العظمى سبحانى را كه در پاسخ افرادى كه بر عمر طولانى امام زمان عليه السلام اشكال كرده اند مرور كنيم:

وأما الحل: فأن السؤال عن إمكان طول العمر، يعرب عن عدم التعرف على سعة قدرة الله سبحانه: (وما قدروا الله حق قدره)، فإنه إذا كانت حياته وغيبته وسائر شؤونه، برعاية الله سبحانه، فأي مشكلة في أن يمد الله سبحانه في عمره ما شاء، ويدفع عنه عوادي المرض ويرزقه عيش الهناء. وبعبارة أخرى: إن الحياة الطويلة إما ممكنة في حد ذاتها أو ممتنعة، والثاني لم يقل به أحد، فتعين الأول، فلا مانع من أن يقوم سبحانه بمد عمر وليه، لتحقيق غرض من أغراض التشريع.(7)

جواب حلى اين است:‌ كسانى كه از مى‌پرسند آيا عمر طولانى امام زمان عليه السلام امكان دارد يانه؟، شناختى از وسعت قدرت خداوند متعال ندارند كه فرموده: «قدر خدا را چنان كه در خور اوست نشناختند»؛ چرا كه اگر حيات و غيبت و ساير شؤون آن حضرت به عنايت خداوند است،‌ چه مشكلى وجود دارد در اين‌كه عمر او را هرچه بخواهد طولانى سازد و از وجود او مرض ها را دور سازد و زندگى گوارايى برايش فراهم سازد. به ديگر سخن:‌ زندگى طولانى فى نفسه يا ممكن است يا محال. دومى را هيچ كسى قائل نشده است، پس اولى معين است. بنابراين، هيچ مانعى وجود ندارد از اين‌كه خداوند براى تحقق تشريعى، عمر وليش را طولانى گرداند.

گفتار دوم: طول از نظر امكان عقلي:

از نظر عقل و قواعد عقلى نيز، طولانى شدن عمر شخصى حتى تا هزاران سال هيچ محذورى نداشته و محال نيست. اين امرى است كه همه عقلاء آن را تصديق خواهند كرد؛ زيرا هيچ دليلى بر محال بودن وجود ندارد.

عمر بيش از حد طبيعي، از تفضلات و اعطاي خداوند است:

فخررازى از مفسران شهير اهل سنت، مى‌گويد: با در نظر گرفتن تركيب بدنى انسان، عقل با عمر بيش از حد طبيعى موافق است. آنهايى كه عمر بيش از120 سال را محال و غير ممكن مى‌دانند،‌ سخن شان خلاف حكم عقل است. و اگر منظور شان اين است كه عمر بيش از اين حد طبيعى نيست در اين سخن با آنها موافقيم ولى ما معتقديم كه عمر بيشتر از آن از تفضلات و اعطاى الهى است و نمونه‌هاى آن در تاريخ و جود داشته است:

والعقل يوافقها فإن البقاء على التركيب الذي في الإنسان ممكن لذاته، وإلا لما بقي، ودوام تأثير المؤثر فيه ممكن لأن المؤثر فيه إن كان واجب الوجود فظاهر الدوام وإن كان غيره فله مؤثر، وينتهي إلى الواجب وهو دائم، فتأثيره يجوز أن يكون دائماً فأذن البقاء ممكن في ذاته، فإن لم يكن فلعارض لكن العارض ممكن العدم وإلا لما بقي هذا المقدار لوجوب وجود العارض المانع.

فظهر أن كلامهم على خلاف العقل والنقل(ثم نقول) لا نزاع بيننا وبينهم لأنهم يقولون العمر الطبيعي لا يكون أكثر من مائة وعشرين سنة ونحن نقول هذا العمر ليس طبيعياً بل هو عطاء إلهي، وأما العمر الطبيعي فلا يدوم عندنا ولا لحظة، فضلاً عن مائة أو أكثر.(8)

عقل با عمر (بيش از صد و بيست سال) موافقت دارد، چون بنا بر خصوصياتى كه انسان دارد، بقاء براى ذات انسان ممكن است، و گرنه انسان داراى بقاء نيست؛ دوامِ اثرِِ آن چيزى كه در ذات ممكن مؤثر است، امكان دارد، چون اگر مؤثر در ممكن الوجود، واجب الوجود باشد، دوام ممكن الوجود واضح است (به تأثير واجب الوجود) و اگر مؤثر غير واجب الوجود باشد، باز هم واجب الوجود با واسطه مؤثر است و تأثير منتهى به واجب الوجود مى‌شود كه تأثيرش دائم است. تأثير واجب الوجود به صورت دائم مجاز است تا هنگامى كه بقا در ذات ممكن الوجود، امكان داشته باشد و اگر تصور اين باشد كه عمر بيش از صد و بيست سال نيست، به خاطر عارضى است كه آن عارض امكان عدم مى‌باشد؛ اگر عارضى هم براى امكان عدم نباشد، بيش از صد و بيست سال نمى‌توان عمر كرد، به خاطر حتمى بودن وجود مانعى كه بر انسان در قبل از اين سن عارض مى‌شود.

فخر رازى مى‌گويد: روشن است كه كلام آن‌ها خلاف عقل و نيز نقل‌هايى كه وجود دارد، است.

بعد مى‌گويد: معتقديم كه نزاعى بين ما و آن‌ها نيست، چون آن‌ها مى‌گويند عمر طبيعى بيش از صد و بيست سال نيست و ما مى‌گوييم عمر بيش از صد و بيست سال طبيعى نيست بلكه عطاى الهى است، عمر طبيعى در نزد ما نيز بيش از صد يا صد و بيست سال نمى‌باشد.

خلاصه كلام فخررازى اين است كه عمر بيش از صد و بيست سال عقلاً امكان دارد، اگر چه بگوييم بيش از اين اندازه، طبيعى نيست و تفضل و عطايى از جانب خداوند باشد؛ مصاديق اين تفضلات در خارج وجود داشته و دارد.

هزار سال يا عمر دائمي براي انسان طبيعي و ممكن است:

إبن عربى در كتاب فتوحات المكية،‌ مى‌گويد:‌ انسان با اندازه اطلاعى كه از طبعيت دارد،‌ عمر طبيعى انسان را 120 سال مى‌داند، ولى اگر كسى يك سال يا بيشتر از اين عمر طبيعى عمر نمايد،‌ عمر هزاران سال و يا عمر دائمى را برايش ممكن خواهد بود؛‌ چرا كه اين هم همان عمر طبيعى است،‌ لكن در محدوده قوت علمى انسان نمى‌گنجد:

وإن الناس ما عرفوا من أمر الطبيعة إلا قدر ما أطلعهم الحق عليه من ذلك مما ظهر لهم في مدد حركات الأفلاك والكواكب السبعة ولهذا جعلوا العمر الطبيعيّ مائة وعشرين سنة الذي اقتضاه هذا الحكم فإذا زاد الإنسان على هذه المدّة وقع في العمر المجهول وإن كان من الطبيعة ولم يخرج عنها ولكن ليس في قوّة علمه أن يقطع عليه بوقت مخصوص فكما زاد على العمر الطبيعيّ سنة وأكثر جاز أن يزيد على ذلك آلافاً من السنين وجاز أن يمتد عمره دائماً ولولا أن الشرع عرّف بانقضاء مدة هذه الدار وإن كل نفس ذائقة الموت وعرّف بالإعادة وعرّف بالدار الآخرة وعرّف بأنّ الإقامة فيها في النشأة الآخرة إلى غير نهاية ما عرفنا ذلك(9)

همانا مردم از امر طبيعت (مانند امتداد حركات افلاك و كواكب هفتگانه) تنها به اندازه اطلاع شان از جانب حق چيزهاى مى‌دانند به اين جهت و به مقتضاى اين حكم، عمر طبيعى را صد و بيست سال قرار داده‌اند. پس اگر انسانى بيش از صد و بيست سال عمر كرد، در عمر مجهول واقع مى‌شود، اگر چه اين عمر طبيعى است و از دايره طبيعى بودن خارج نمى‌شود، لكن در قدرت علم مردم يا خود آن شخص نيست كه مطمئن در وقت مخصوصى براى عمر او باشند، چنان‌كه اگر شخصى يك سال يا بيشتر از يك سال، زيادتر از عمر طبيعى عمر كرد، امكان دارد كه بتواند چندين هزار سال عمر كند و همين‌طور ممكن است كه عمر دائمى داشته باشد؛ اگر چه درباره اين دنيا زمانى براى پايان در نظر گرفته شده است و هر نفْسى طعم مرگ را مى‌چشد.

مطلب بالا بيانگر اين است كه عقلاً امكان طول عمر بيش از صد و بيست سال وجود دارد، چه در نظر فخر رازى كه قائل به عطاى الهى بودن عمر بالاتر از صد و بيست سال است و آن‌را طبيعى نمى‌داند و يا در نظر إبن عربى كه كلاً عمر را به هر مقدار باشد طبيعى مى‌داند؛ اگر چه عمر، چه بيش از صد و بيست سال و چه كمتر از صد و بيست سال باشد، غير از خداوند، كسى زمان پايان عمر را نمى‌داند و كسى نمى‌تواند در به پايان رسيدن عمر خود يا ديگران وقت قرار دهد.

طول عمر انسان به هزاران سال از نظر منطقي ممكن است:

آيت الله شهيد محمد باقر صدر رحمة الله عليه در كتاب «بحث حول المهدى عليه السلام» در مورد عمر طولانى امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف و امكان داشتن اين قضيه را با عنوان امكان منطقى يا فلسفى بحث كرده‌اند:

وأقصد بالإمكان المنطقي أو الفلسفي: أن لا يوجد لدى العقل وفق ما يدركه من قوانين قبلية - أي سابقة على التجربة - ما يبرر رفض الشئ والحكم باستحالته....

ولا شك في أن امتداد عمر الإنسان آلاف السنين ممكن منطقيا، لأن ذلك ليس مستحيلا من وجهة نظر عقلية تجريدية، ولا يوجد في افتراض من هذا القبيل أي تناقض، لأن الحياة كمفهوم لا تستبطن الموت السريع، ولا نقاش في ذلك. كما لا شك أيضا ولا نقاش في أن هذا العمر الطويل ليس ممكنا إمكانا عمليا، على نحو الإمكانات العملية للنزول إلى قاع البحر أو الصعود إلى القمر، ذلك لأن العلم بوسائله وأدواته الحاضرة فعلا، والمتاحة من خلال التجربة البشرية المعاصرة، لا تستطيع أن تمدد عمر الإنسان مئات السنين، ولهذا نجد أن أكثر الناس حرصا على الحياة وقدرة على تسخير إمكانات العلم، لا يتاح لهم من العمر إلا بقدر ما هو مألوف. وأما الإمكان العلمي فلا يوجد علميا اليوم ما يبرر رفض ذلك من الناحية النظرية.(10)

منظور از امكان منطقى يا فلسفى اين است كه بر خلاف مدركات عقل از قوانين قبلى،‌ چيزى كه باعث ترك مدركات و يا استحاله مدركات عقل شود، نباشد....

بدون شك،‌ طول عمر انسان به مدت هزاران سال،‌ امكان منطيقى وجود دارد؛ چرا كه اين مسأله از ديد عقلى صرف محال نيست و در فرض آن نيز هيچ كدام تناقضى هم وجود ندارد؛‌ زيرا حيات مفهومى است كه مردن سريع را در شكم خود ندارد و در اين هيچ مناقشه اى نيست. همانگونه كه هيچ ترديد و مناقشه ى نيست در اين که اين عمر طولاني، قابل دسترسي به صورت طبيعي نيست. به اين صورت که مثلا با رفتن به عمق دريا يا رفتن به ماه عمر يک انسان طولاني شود؛ زيرا علم با وسائل و لوازم فعلي خود، و آنچه طبق تجربه بشري به دست آورده است، نمي تواند عمر يک انسان را چند صد سال طولاني سازد؛ و به همين دليل مي بينيم که بيشتر مردم، ميل فراوان به زندگي دارند اما قدرت بر تسخير امکانات علم، جز به مقدار عادي به آنها اجازه زندگي نمي دهد.

اما از جهت علمي، هيچ دليلي وجود ندارد که بتواند از ناحيه نظري، امکان علمي اين مطلب را رد کند.

نتيجه:

طول عمر انسان از نظر منطقى نيز ممكن و از حد طبيعى خارج نبوده و از تفضلات و اعطاى خداوند است.

گفتار سوم: طول عمراز نظر امكان علمي

منظور از امكان علمى، اين نيست كه بشر امروز مى‌تواند امكان عمر طولانى، حتى تا هزاران سال را ثابت كند؛ بلكه مقصود عدم محال بودن آن است.

توضيح مطلب: در عالم چيزهايى وجود دارد كه امروزه هيچ كسى نمى‌تواند به صورت عملى آن‌ها را انجام دهد؛ اما از نظر علمى محال بودن آن كار ثابت نشده و دليل قطعى در اختيار دانشمندان نيست كه محال بودن آن را ثابت كند؛ مثل صعود به سياره زهره. هر چند كه امروزه بشر تنها به سياره ماه توانسته صعود كند؛ اما با پيشرفت دانش بشرى قطعا مى‌تواند به ساير سيارات نيز صعود كند؛ پس از نظر علمى صعود به زهره و يا هر سياره ديگرى محال نيست؛ هر چند كه امروزه از نظر عملى براى بشر امكان پذير نيست.

مرحوم مظفر رضوان الله تعالى عليه در اين باره نوشته‌اند:

وأقصد بالإمكان العلمي: أن هناك أشياء قد لا يكون بالإمكان عمليا لي أو لك، أن نمارسها فعلا بوسائل المدنية المعاصرة، و لكن لا يوجد لدى العلم و لا تشير اتجاهاته المتحركة إلى ما يبرر رفض إمكان هذه الأشياء و وقوعها وفقا لظروف و وسائل خاصة، فصعود الإنسان إلى كوكب الزهرة لا يوجد في العلم ما يرفض وقوعه، بل إن اتجاهاته القائمة فعلا تشير إلى إمكان ذلك، و إن لم يكن الصعود فعلا ميسورا لي أو لك، لأن الفارق بين الصعود إلى الزهرة و الصعود إلى القمر ليس إلا فارق درجة، و لا يمثل الصعود إلى الزهرة إلا مرحلة تذليل الصعاب الإضافية التي تنشأ من كون المسافة أبعد، فالصعود إلى الزهرة ممكن علميا و إن لم يكن ممكنا عمليا فعلا.(11)

منظور از امكان علمي: اين است که انجام دادن چيزي عملا براى من و تو با وسائل امروزي شهر نشيني امکان پذير نباشد؛ در حالى كه علم و آنچه هميشه در حال پيشرفت است، هيچ دليلي ندارد که امکان يا وقوع آن را در ظروف و حالات خاصي رد کند. در مورد رفتن انسان به ستاره زهره، در علم چيزى نيست كه امکان آن را باطل بداند، بلكه استدلال‌ها و مباحث موجود اشاره به امكان آن دارد، اگر چه اين صعود فعلا براى من يا تو ممكن نباشد؛ زيرا آن‌چه باعث تفاوت ميان رفتن به زهره و رفتن به ماه است چيزى نيست جز يک طبقه فاصله؛ و هيچ فرق بين آن دونيست، مگر اين‌كه سخت‌تر است و زحمتش بيشتر است و آن هم به خاطر دور‌تر بودن زهره نسبت به ماه است، پس صعود به زهره از نظر علمى ممكن است اگر چه در عمل، در حال حاضر، ممكن نيست.
عمر طولانى؛ حتى بيش از هزاران سال آن، هر چند كه ممكن است از نظر عملى فعلا ميسور نباشد؛ اما هيچ دانشمندى نمى‌تواند ادعا كند كه از نظر علمى محال است، كسى نمى‌تواند براى پايان عمر بشر و حتى براى پايان عمر طبيعى، زمان دقيقى را معين كند و ادعا كند كه عمر بيش از آن زمان، محال است. اين مطلب واضح و روشن است.

نظام الدين نيشابورى، از مفسران نامدار اهل سنت، از قول بعضى از أطباء نقل كرده است كه: «عمر طبيعى براى انسان صد و بيست سال است» سپس به آن پاسخ مى‌دهد كه عمر نوح و كسانى همانند او اين قاعده را نقض مى‌كند:

قال بعض الأطباء: العمر الطبيعي للإِنسان مائة و عشرون سنة. فاعترضوا عليهم بعمر نوح عليه السلام و غيره, و ذلك أن المفسرين قالوا: عمر نوح الفاً و خمسين سنة بعث على رأس أربعين, و لبث في قومه تسعمائة و خمسين, و عاش بعد الطوفان ستين. و عن وهب أنه عاش ألفاً و اربعمائة سنة. و يمكن أن يقال: إنهم ارادوا بالطبيعي ما كان أكثرياً في أعصارهم. و لا ينافي هذا كون بعض الأعمار زائداً على هذا القدر بطريق خرق العادة على أن العادة قد تختلف باختلاف الأعصار و الأدوار, و لهذا قال صلى الله عليه وسلم أعمار أمتي ما بين الستين والسبعين.(12)

بعضى از أطباء گفته‌اند: عمر طبيعى براى انسان صد و بيست سال است. با بيان عمر حضرت نوح عليه السلام و عده‌اى ديگر، به اين قول اعتراض كرده‌اند، بنابر آن‌كه مفسرين قائلند حضرت نوح عليه السلام ‌هزار و پنجاه سال عمر كرد، در سن چهل سالگى به نبوت مبعوث شد و در ميان قوم خود نهصد و پنجاه سال بود و بعد از طوفان شصت سال زندگى كرد. و از وهب نقل شده كه هزار و چهارصد سال زندگى كرده است. ممكن است گفته شود: أطباء از عمر طبيعى، آن عمرى مورد نظر‌شان است كه بيشترين و طولانى‌ترين در زمان‌هاى خود باشند. لكن اين مسأله با بعضى از عمر‌هايى كه بيش از اين مقدار، از جهت خارق العاده بودن و اين‌كه اين طول عمر با اختلاف زمان‌ها و دوره‌ها مختلف است، باشد منافاتى ندارد، براى همين رسول الله صلى الله عليه وآله فرمودند: عمر‌هاى امت من بين شصت و هفتاد سال است.

حتى امروزه نيز افرادى وجود دارد كه بيش از120 سال سن دارند؛ بنابراين، از نظر علمى نمى‌توان براى انسان، زمان دقيقى را مشخص كرد و ادعا نمود كه طولانى‌تر از آن محال است.

حضرت آيت الله سبحانى مى‌گويد:

أضف إلى ذلك ما ثبت في علم الحياة، من إمكان طول عمر الإنسان إذا كان مراعيا لقواعد حفظ الصحة، وأن موت الإنسان في فترة متدنية، ليس لقصور الاقتضاء، بل لعوارض تمنع عن استمرار الحياة، ولو أمكن تحصين الإنسان منها بالأدوية والمعالجات الخاصة لطال عمره ما شاء.(13)

علاوه بر اين، آنچه در علوم تجربي ثابت شده است؛ که اگر انسان قواعد حفظ سلامتي را مراعات کند، امکان طول عمر براي او وجود دارد؛ و مرگ انسان در زماني زودرس، به خاطر نبودن مقتضي نيست، بلکه به خاطر موانعي است که جلوي استمرار زندگي را مي گيرد. و اگر مي شد انسان را با داروها و معالجات خاص، حفظ کرد، عمر او تا جايي که مي خواست طولاني مي شد.

ادامه دارد....

پی نوشت:
(1) الميزان فى تفسير القرآن‌، ج17، ص26.

(2) تفسير مقاتل بن سليمان، ج3، ص74.

(3) جامع البيان عن تأويل آي القرآن، ج22، ص122.

(4) التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، ج26، ص10.

(5) الدر المنثور، ج3، ص448.

(6) فتح القدير الجامع بين فني الرواية والدراية من علم التفسير، ج4، ص342.

(7) الأئمة الإثني عشر، دراسة موجزة عن شخصيتهم وحياتهم، ص228.

(8) التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، ج25، ص38.

(9) الفتوحات المكية في معرفة الاسرار الملكية، ج1، ص389.

(10) البحث حول المهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف، ص66.

(11) البحث حول المهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف، ص66.

(12) تفسير غرائب القرآن ورغائب الفرقان، ج5، ص374.

(13) الأئمة الإثني عشر، ص228.

 


منبع : www.lamia.blogsky.com
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه


 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^