دارالعرفان/ محقق، مفسر و پژوهشگر قرآنی گفت: مؤمن خواستِ پروردگار را بر خواست خود در آنچه مربوط به امور دنیاست، مقدم دانسته و ترجیح میدهد؛ پروردگار هم در برابر چنین انسان مؤمنی پنج قسم یاد نموده و به او عزت و جلال می دهد.
به گزارش روابط عمومی و امور بین الملل مؤسسه علمی فرهنگی دارالعرفان، استاد حسین انصاریان در سخنرانی خود در مسجد اعظم قم، به عنایت، لطف، رحمت و چند وعده بسیار مهم پروردگار عالم به بنده خود، اشاره و اظهار کرد: راوی این نکات، شخصاً وجود مبارک حضرت باقر العلوم(ع) است که معلوم میشود قلب مقدس امام باقر با عالم غیب در ارتباط بوده و باطن مبارکشان گیرندهٔ حقایق ملکوتی و آسمانی بوده است. روایت در جلد دوم اصول کافی توسط عالم بزرگ، محدث باکرامت و وجود پرمنفعت مرحوم کلینی(ره) نقل شده است. مطلب نقلشده از نخبهٔ روایات اهلبیت(ع) است. هدایتگری این روایت بهشدت قوی است و معنویت روایت فوقالعاده بالاست، حضرت باقر(ع) در ابتدای روایت، پنج سوگند از پروردگار عالم نقل میکنند. بیشترین سوگندی که پروردگار پیدرپی دارد، یازده سوگند است که در قرآن مجید، در سورهٔ مبارکهٔ شمس ذکر شده است.
مؤمن واقعی آلوده به شک نیست
وی ادامه داد: قسم، آن هم از سوی پروردگار بر این دلالت دارد که مطلبی که میخواهد بعد از قسم بگوید، بسیار مهم است. در روایاتی که قسم یاد شده، گاهی یک قسم و گاهی دو قسم است، ولی در این روایت پنج سوگند پشت سر هم است. نمیخواهد با این پنج قسم به بندهاش یقین بدهد که در مطالبی که میخواهم بگویم، شک نکن؛ آن که عبد است، آن که اهل ایمان است، آن که اهل معرفت است، هیچ شکی در کلام پروردگارش و در وعدهٔ پروردگارش ندارد. مؤمن واقعی آلودهٔ به شک نیست و آلودهٔ به شک هم نمیشود. وقتی که ایمان واقعی در قلبش تجلی کند و حالت خورشید را داشته باشد، جای شک برای مؤمن نمیماند و همهٔ حقایق را در تلألو خورشید ایمان میبیند، پس چه جایی برای شک است؟ چه راهی برای شک است؟!
نور ایمان در وجود مؤمن همانند نور خورشید است
استاد انصاریان به آیه ای در سورهٔ مبارکهٔ حجرات اشاره و تصریح کرد: خداوند می فرماید: «انما المؤمنون الذین آمنوا بالله و رسوله ثم لم یرتابوا» روشن است هرکسی شک و در حقیقت تردید دارد، مؤمن نیست. «انما» در ابتدای آیه یعنی کسانی که ایمان به خدا و پیغمبر(ص) دارند، از پیِ ایمانشان به خدا و پیغمبر شک ندارند؛ ایمان در وجود مؤمن خورشید است و تا غیب عالم میتابد و غیب عالم را با چشم دل میبیند.
وی ادامه داد: وقتی «حبهٔ عرنی» به امیرالمؤمنین(ع) عرض کرد: خدایی را که عبادت میکنی، دیدهای؟ امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: ندیده را چگونه عبادت میکنم؟ اما بهنظرت نیاید که من با این دو چشم سر که دو ساختمان از پیه است، خدا را میبینم؛ این دو پیه چه لیاقتی دارد که به حریم غیب راه پیدا کند؟! من وجود مقدس او را با چشم دل میبینم. این دلیلِ بر همین ایمان خورشیدوار است که نور این ایمان همهٔ پردهها را شکافته و تمام حجابهای ظلمانی و نورانی را رد کرده، به حقیقت غیب رسیده و آن حقیقت الحقایق را به دارندهٔ چشمِ دل نشان میدهد که این حضرت ربالارباب است لذا شکی باقی نمی ماند.
دل، حرم پروردگار است
استاد انصاریان با بیان اینکه دل، حرم پروردگار است و «القلب حرم الله فلا تسکن فی حرم الله غیرالله» زحمات انبیاء و ائمهٔ طاهرین(ع) و وحی الله چنین خورشیدی را در این حرم طلوع داده، گفت: «انما المؤمنون»، آیهٔ فوقالعادهای است و هزار نکتهٔ باریکتر ز مو در این آیه است؛ «الذین آمنوا بالله»، یعنی به وجودی که مستجمع جمیع صفات کمال است و کامل میبیند و روی آن سایه نیست؛ نه اینکه بخشی را ببیند و بخشی را نبیند؛ عین حقیقت را هم در حق و هم در رسول میبیند.
وی افزود: شخصی به یک انسان با معرفتی گفت: ابوجهل چندسال پیغمبر(ص) را میدید؟ گفت: چهلسال! چون پیغمبر که بهدنیا آمد، ابوجهل بود. وجود مبارک رسول خدا 53 سال در مکه بود، حال دهسال کودکی یا سیزدهسال کودکی به کنار، اما چهلسال این ظرف همهٔ ارزشها را میدید، پس چرا به او ایمان نیاورد؟ گفت: برای اینکه او پیغمبر را نمیدید، اگر پیغمبر را میدید که به او ایمان میآورد؛ او یتیم عبدالله را میدید و نه پیغمبر را؛ او با چشم سرش کار میکرد و دلی نداشت تا چشم دل داشته باشد. آن که پیغمبر را بیمعجزه پیغمبر دید، ابوذر دهاتیِ بیابانگرد ربذه و سلمان بود. اینها وقتی که حضرت را دیدند، یتیم عبدالله ندیدند و پیغمبر را دیدند، درجا هم مؤمن شدند و ایمانشان هم ایمان مستقر و استوار شد. در تاریخ دیدید که تا بعد از رحلت پیغمبر(ص) و برخورد با انواع حوادث تلخ، ایمانشان به خدا و پیغمبر سرِ جایش بود و تردیدی برایشان نیامد؛ با اینکه جریانات اجتماعی خیلی از انسانها را مردد میکند که نهایتاً حق با علی(ع) است یا با کسی دیگر، اما اینها نه، همیشه در حقایق الهیه ثابتقدم بودند.
پنج سوگند پروردگار به بنده مؤمن
استاد انصاریان با بیان اینکه مؤمن اهل تردید و شک نیست، گفت: خداوند پنج سوگند یاد کرد تا نشان دهد مسائلی که برای بنده خود تدارک دیده، اهمیت بسیاری دارد؛ خداوند می فرماید: «و عزتی»، به قدرت شکست ناپذیرم سوگند؛ امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: این سوگندِ به عزت، اگر از عبد صادر شود در مشکلی از مشکلات - مثل اینکه در دعای کمیل از وجود مقدس خودش صادر شده است: «فبعزتک یا سیدی و مولای» - در حالی که با خلوص دل و بدون اینکه بین او و پروردگار حجابی مثل حرامخوری و گناهان کبیره باشد، استجابت دعایش یقینی و قطعی است؛ چون این سوگند در پیشگاه مقدس او بسیار با ارزش است.
وی به دومین سوگند یا قسم پروردگار اشاره و بیان کرد: «و جلالی»، به تمام صفات قهاریّتم قسم - یکسری صفات هست که صفات جمال و یکسری صفات جلال است - به جلالم قسم و به همهٔ اوصاف جلالم قسم؛ «وعظمتی»، به بزرگیام قسم! - بزرگی در وجود مقدس او مثل عزت و جلال نهایت ندارد و بزرگی او را هم نمیشود با هیچچیزی مقایسه کرد؛ چون در برابر وجود مقدس او برای هیچکس بزرگی وجود ندارد، چنانکه در مناجات مسجد کوفه به پروردگار عرضه میکند: «انت الحی و انا المیّت»، اصلاً در کنار حیات تو، من حیاتی ندارم و میت هستم؛ «انت المالک و انا المملوک، انت العزیز و انا الذلیل»، هیچ کسی هیچ چیزی از خودش ندارد و مقایسهٔ عظمتی با عظمت پروردگار یک مقایسهٔ ابلیسی است.
استاد انصاریان در پاسخ به اینکه چهچیزی را میتوان با وجود مقدس پروردگار مقایسه کرد؟ گفت: «و بهائی» به آن زیبایی بینهایت و ارزش بینهایتم سوگند! «و علوّ ارتفاعی»، به مکانت و مقام بلندم سوگند که همای عقل احدی به آن مقام نمیرسد! جملات اول خطبهٔ نهجالبلاغه در این زمینه راهگشاست، توحیدی که در جملات اول نهجالبلاغه بیان کرده است. در بین انبیاء و ائمه(ع)، نوبت این بیان را خدا به امیرالمؤمنین(ع) داده است. آنها با این حقیقت آمیخته بودند و اظهار نوبت او به امیرالمؤمنین(ع) رسید. دهان هیچ فیلسوفی، حکیمی و عارفی به بیان چنین توحیدی نرسیده و نمیرسد. فلاسفهٔ عالم اسلامی و غیراسلامی از سههزار سال قبل از میلاد مسیح تا همین امروز در دانشگاهها و حوزههای علمیه، جنگشان بین اصالت وجود و اصالت ماهیت خاتمه پیدا نکرد؛ اول راه توحید را در جنگ هستند، چه برسد به وسط و آخر راه لذا در قرآن مجید فرمود: آنچه مخلَصین دربارهٔ من میگویند، درست است و غیر مخلَصین هرچه میگویند، نارسا، کوتاه، بیمایه و غلط است. شما دو جنگ بین «اصالتالوجود» و «اصالتالماهیه» را نتوانستید به جایی برسانید، هنوز در میدان جنگ هستید و شمشیر زبان و قلم، علیه یکدیگر میکشید، شما میتوانید توحید را برای ما بیان کنید؟ توحید را آنکسی باید بیان کند که خورشید ایمانش تمام پردهها را شکافته و رفته و دیده، حال آمده و مشاهدات خود را میگوید و قرآن هم مشاهدات او را امضا میکند.
وی به معنای آیه «الا عباد الله المخلصین» اشاره کرد و افزود: این آیه بدین معناست که «آنچه اینان میگویند، درست و آنچه غیر اینان در حق من میگویند، نادرست است» اگر به توحید قرآن پرداخته نشود و آدم به سراغ توحید غیر برود، دائم در همین جنگ گرفتار است که بالاخره اصلْ وجود است یا ماهیت؟ آدم هشتاد-نود سال در تحیّر است و تنها کسی که میتواند انسان را از این جنگ و حیرت نجات دهد، فقط انبیاء و ائمهٔ طاهرین(ع) هستند.
استاد انصاریان در پاسخ به اینکه پنج سوگند خداوند «و عزتی، و جلالی، و بهائی، و عظمتی، و علوّ ارتفاعی» برای چیست؟ گفت: لبهٔ تیز روایت همین جاست؛ «لا یؤثر عبد مؤمن»، یعنی من این «لا یؤثر غیرمؤمن» را قبول ندارم! انجام هم دهد، قبول ندارم و بیارزش است. این کار را باید مؤمن انجام دهد، چون مؤمن در پیشگاه او «اعظم حرمة من الکعبه» است و او باید انجام دهد. به فرموده حضرت رضا(ع)، مؤمن «افضل من ملک مقرب» است؛ مؤمن به فرمودهٔ امام عسکری(ع)، کل عالم را یک لقمه کنم و در دهانش بگذارم، میترسم حقش را ادا نکرده باشم؛ اما مؤمنی که سورهٔ حجرات فرمود: «لم یرتابوا»، اگر در شک و در مُریب و در تردید است، هنوز مؤمن نشده و لنگ است، هنوز به مقصد نرسیده و کم دارد.
مؤمن واقعی خواسته خود را بر خواسته پروردگار مقدم نمی دارد
وی ادامه داد: «لا یؤثر عبد مؤمن هوای علی هواه فی شیء من امر الدنیا»، مؤمن خواستِ من را بر خواست خودش در آنچه مربوط به امور دنیاست، پیش نمیاندازد، مقدم نمیکند و ترجیح نمیدهد، مگر اینکه من سه کار برای او انجام دهم و این با عظمتترین میدان جهاد است. این همانی است که مرحوم آیتالله العظمی بروجردی(ره) در جلد یازدهم «وسائل» بیست جلدیِ زنده شده توسط او نقل میکند: پیغمبر(ص) بر روی مَرکب و پس از بازگشت از جنگی، با صدای رسا فرمودند: «رجعنا من الجهاد الاصغر و بقی علینا الجهاد الاکبر»، رفتیم و کشتیم، شهید دادیم، دست و پا قطع شد، تیر به چشم خورد و کور کرد، زن بیوه و بچه یتیم شد و خون به روی زمین ریخت، کل آن جهاد اصغر است؛ آنچه که برعهدهٔ ما باقیمانده، جهاد بزرگتر و جهاد اکبر است.
جهاد اکبر: جنگ با شیاطین درونی و بیرونی
استاد انصاریان در پاسخ به اینکه جهاد اکبر، کدام است؟ گفت: جهاد اکبر «قال جهاد النفس» است یعنی اینکه با خودت وارد میدان جنگ شوی و در این جنگ با شیاطین درونت و با شیاطین برون درگیر شوی، با شیاطین درونت حرص، بخل، کبر، کینه، ریا و شرک را نابود کنی تا درون پاکسازی شود، بیرون هم به هر چه شیطان با هر قدرتی، می گوید، نه بگویی؛ دلم میخواهد را رها کنی و بگویی آنچه خدا میخواهد، جهاد اکبر است.
وی به وعده خداوند به بنده مطیع اشاره و اظهار کرد: برای بندهٔ مؤمنم که تمام خواستههای من را بر خواستههای خودش ترجیح داده است؛ اولین کاری که میکنم «جعلت غناه فی نفسه»، او را پیش خودش به یک انسان بینیاز تبدیل میکنم. با یک سر و گردن، با اینکه نان شب ندارد، راه برود، زندگی کند، با سیلی صورتش را سرخ نگه دارد، نیازش را به مخلوق قیچی میکنم و تنها متوجه من است و نیازش به سوی من جهت دارد. اقدام دوم اینکه غنای او را در وجود خودش قرار میدهم؛ «و همته فی آخرته»، او را به معمار آخرت ساز تبدیل میکنم؛ هر قدمی که برمیدارد، همت، رأی و نظر او این است که با آن قدمْ آخرت را بسازد و آباد کند، «و ضمنت له السماوات و الارض رزقه»، به کل آسمانها و زمین میگویم که ضامن روزی بندهام تا وقتی باشید که از دنیا میرود و کل عالم را ضامن پشت سرش قرار میدهم. «و کنت له وراء تجارة کل تاجر»، اگر در آن شهر دویست تاجر میخواهند به بندهٔ من منفعت برسانند، پیشاپیش خودم تاجرِ تجارتکنندهٔ سود دهنده برای بندهام هستم، او که خزانهٔ بینهایت دارد.
استاد انصاریان در پایان گفت: این متن روایت هست که ناقل آن کلینی(ره) است، راوی وجود مبارک امام باقر(ع) و صادرکنندهٔ متن هم پروردگار مهربان عالم است.
انتهای پیام/
منبع : پایگاه عرفان