طي چند ماهه اخير كتبي از جناب محمدعلي طاهري در رابطه با مباحث عرفاني از قبيل انسان معرفت، انسان از منظري ديگر، موجودات غير ارگانيك، بينش انسان و مجموعه مقالات به دستم رسيده و مطالعه نمودهام. اطلاعاتي نيز از دوره هايي كه به عنوان عرفان حلقه با همين محوريت برگزار ميشود، به دستم رسيد. مطالب دور از ذهن نبوده و با نگاهي به وقايع و مسائلي مانند بهبود بيمارِيهاي صعب العلاج بيماران با روحيه يا دعانويسي يا مباحث ديگر ميتوان گفتهها را با بسياري از اتفاقات منطبق نمود.در صورت مطالعه كتب متوجه ميشويم بسيار دقيق و كار شده مطالب مقدمه چيني، بيان و از آنها نتيجه گيري ميشود. همچنين در ظاهر رفتارهاي افراد مربوط به اين جريان و همچنين كتب منتشر شده چيزي كه بتوان به راحتي آنان را رد كرد، وجود نداشته و در معدود موارد موجود هم جوابهاي قانع كنندهاي براي آن دارند. اما در هر صورت بنده در رابطه با اين موارد اطلاعاتم كافي نبوده و از همين باب لازم دانستم با شما مشورتي داشته باشم. در ضمن به بنده پيشنهاد شده كه در اين دوره ها شركت نمايم. در صورت امكان در امر راهنمايي تسريع بفرماييد.
با احترام به نقطه نظرتان باید بگوییم که کار تحلیل مبانی و ایدههای اساسی کار آسانی نیست اگر شما احساس میکنید که جواب ایشان قانع کننده هست علت این است که شاکله فکری مستحکمی که قدرت تجزیه و تحلیل جهان بینی و نگرش های هستی شناسانه دیگر مکاتب را داشته باشد هنوز در شما موجود نیست. در این موارد حتما با اهل فن و اهل خبره مشورت فرمایید. در مورد عرفان حلقه باید دانست که این جریان بسیار از معنویت اسلامی بدور است. در توضیحات زیر تأمل فرمایید:
در مورد نقش دین در سلوک معنوی، لازم است بخشی از متون عرفان حلقه با تأمل، بررسی و تحلیل شود. در کتاب عرفان کیهانی آمده است:
اعتقادات افراد به دو بخش زيربنا و روبنا تقسيم ميشود: زير بنا بخش اشتراك فكري همه انسانها بوده، همان گونه كه در بخش نظري و عملي عرفان كيهاني به اثبات ميرسد، شعور الاهي و يا هوشمندي حاكم برجهان هستي است، كه در اين شاخه عرفاني مورد بهره برداري قرار ميگيرد.
.. روبناي فكري نيز شامل دستورالعملهاي اديان و مذاهب و تعاريف و راههاي مختلف رسيدن انسان به تعالي است و عرفان حلقه با بخش اختصاصي روبناي فكري انسانها كه شامل اعتقادات و مراسم و مناسك مختلف است؛ برخورد و مداخلهاي ندارد.1
متن پيشگفته که طبق آن، اعتقاد افراد به دو بخش زیربنا و روبنا تقسیم شده، گوياي ماهیتِ عرفان حلقه است. معلوم میشود که اعتقاد زيربنا در عرفان حلقه عبارت است از اعتقاد به شعور كيهاني و هوشمندي حاكم بر جهان هستي و اعتقاد روبنا عبارت است از: اعتقاداتِ بیان شدۀ در اديان، عبادتهای رایج دینی و راههاي رسيدن انسان به خداوند. (توجه شود که در کلمات وی هم از کلمۀ اعتقاد و هم از مناسک به روبنا یادشدهاست.)
یکی از نکات در خور دقت در این متن این است که تمامی آن چه در دین الاهي اسلام به عنوان اصول دین و اساس دینداری معرفی شده، (که اعتقاد به توحید و خدا باوری هم در رأس این هرم قرار دارد) از نظر سردمداران عرفان حلقه جزء شاخ و برگهاست و اساساً در درجۀ دوم اهمیت قرار دارند. اصولا معنای زیر بنا و روبنا چیزی غیر از اين نمیتواند باشد: روبنا چیزی است که اگر هم تحصیل نشود، چون زیربنا و ریشه، تدارک دیده شده است؛ به سلوک معنوی صدمهاي نمیزند و در طریق عالم معنا راهزن و مانع نخواهد بود.
نکته مهمتر این که در عبارات بالا به جای زیربناهای اعتقادی و اصول دین، مفهوم جعلی و جدید «شبکۀ شعور کیهانی» جایگزین شده است. طبق اصل بالا، کسی که به شعور کیهانی ایمان داشته باشد، در حقیقت اصول عقیدتیاش کامل است و اگر کسی به این شبکۀ شعورمند معتقد نباشد، چون زیربنا را تحصیل نکردهاست، به هر چه باور داشته باشد، سودی به حالش نخواهد داشت؛ هر چند آن باور، باور به خدا و رسولانش و عالم رستاخیز باشد. اما اگر کسی به شبکه شعور جهانی ایمان بیاورد، اگر ولایت معصومین را هم باور نداشته باشد، در عقاید و باورهایش اشکالی نیست؛ مؤسس اين نحله در کتابش با ترسیم نموداری تلاش کرده رابطه بین انسان و خدا را ترسیم نماید. در این نمودار بین انسان و خدا هیچ واسطه ای جز شبکه شعور کیهانی وجود ندارد.2 در واقع بر خلاف آن چیزی که با استدلال عقلی ثابت میشود، وی برای وساطت بین انسان و خدا، سهمی برای ولایت اولیای الهی و ارسال رُسُل و کتاب خدا قائل نشده است.
وی دقیقاً همین نمودار را در کتاب عرفان کیهانی صفحه 87 ترسیم کرده است و باز تنها واسطۀ ارتباطی بین انسان و خدا را شبکه شعور کیهانی معرفی میکند. هر چند سخنان پیشین وی در نفی شریعت صراحت نداشت و تنها با دقت عقلی و سنجش لوازم جداناپذیر آن بدست میآمد؛ ولی وی در سخنی دیگر به صراحت این مطلب را بر زبان جاری ساخته و به عنوان اصلی مجزا ذکر کرده است.
وی تصریح کرده است:
داشتن ایمان و اعتقاد برای حضور در حلقه لازم نیست و تنها شرط لازم، شاهد بودن است.
درهمین کتاب تصریح شده:
داشتن ایمان و اعتقاد به هیچ وجه برای حضور در حلقه لازم نیست.
با بیانی دیگر، میتوان نظر عرفان حلقه درباره دین و شریعت را جویا شد. این بیان با کنارهم دیدن جملات طاهری روشن میشود. وی در قدم اول تصریح می کند که « جهت بهره برداری از عرفان عملی نیاز به اتصال به شبکه شعور کیهانی است»
در قدم دوم می گوید:
این اتصالات، اصل جدایی ناپذیر این شاخه عرفانی است.
در قدم سوم می گوید:
تنها شرط حضور در حلقه وحدت شاهد بودن است.
آن چه از ترکيب عبارتهاي مذکور به دست میآید، غیر ضروری دانستنِ باورهای دینی و ناکارآمدی اعتقادات اسلامی و اثبات و ادعای ضروری بودن اعتقاد به حقانیت شبکه شعور کیهانی است. بنا بر این، چنين تقسيمي به صورت ضمني مدعي كاستي و نارسايي اديان است. در کنار آن، کارآمدی و راهگشا بودن آموزهها و تعلیمات عرفان حلقه را یادآور میشود که در نهایت به ادعای برتری آموزه های این جریان بر آموزه های وحیانی ادیان الاهي ختم میگردد.
از دیگرسوی، آنجا که وی میگوید: «عرفان حلقه، با بخش اختصاصی روبنای فکری انسانها که شامل اعتقادات و مراسم و مناسک مختلف است، برخورد و مداخلهای ندارد»؛ غیر از این که دینداری و اعتقادات ِدینی در عرفان حلقه زیربنا تلقي نميگردد آن چه تایید ميشود، عدم لزومِ اعتقادات دینی است، نه صرف بیارتباط بودن عرفان حلقه با اعتقادات دینی؛ چرا که وی عرفان حلقه را راه تعالی و کمال میداند و روشن است که ادعای سعادت انسانها که در عرفان حلقه مطرح است، همان پروژۀ نجات و تکامل انسان است که ادیان الاهي، هم پرچمدارآنند و هم غیرِ خود را واجد چنین صلاحیتی نمیدانند. وی این مهم را اینگونه مطرح میکند:
هدف از این شاخه عرفانی،کمک به انسان در راه رسیدن به کمال و تعالی است؛ حرکتی از عالم کثرت به عالم وحدت.
در جای دیگر به انحصار طریقت خود جهت تحقق بخشیدن به هدف فوق ( رسیدن انسان به کمال و تعالی) چنین اشاره میکند:
اساس این عرفان بر اتصال به حلقههای متعدد «شبکه شعور کیهانی» استوار است و همۀ مسیر سیر و سلوک آن، از طریق اتصال به این حلقهها صورت میگیرد.
نتیجه این که یک مسیحی همان میزان می تواند عارفِ حلقهای باشد که یک مسلمان و هندو و یهودی.
برای اثبات اين ادعا میتوان از یک شاهد دیگر هم بهره گرفت: مؤلف کتاب عرفان کیهانی، اولاً ادعا میکند که عرفان حلقه با روبنا که شامل اعتقادات و عبادات است، تضادی ندارد و از طرف دیگر اسم این گونه اعتقادات را روبنا میگذارد. حال سؤال این است که روبنا چیست و به چه اموری روبنا اطلاق میشود؟ همگان پذیرفتهاند که بین زیربنا و روبنا نه فقط پیوندی عمیق برقرار است، بلکه روبنا آن است که بر زیربنا متکی و استوار است. زیربنا بسان خط تولید یک کارخانه است که محصول خاصی از آن خارج میشود و خروجی مشخصی از آن انتظار میرود. روبنا باید از زیر بنا برآید. اگر روبنا از زیر بنا برنیاید و برآمده از آن نباشد، اساساً نباید به آن روبنا گفت؛ چون بین این دو ارتباطی برقرار نیست.
حال یک بار دیگر دربارۀ نسبت زیربنا (شبکه شعور کیهانی) و روبنا (اعتقادات و دین و مذهب) دقت کنیم. اگر قرار باشد که روبنا (هر چه که هست) مهم نباشد و اعتقاد به توحید با باور به تثلیث یکسان باشد و قبول معاد با پذیرش تناسخ تفاوتی نکند، پیوند بین روبنا و زیربنا چه میشود؟ شکاف بین زیر بنا و روبنا را چگونه باید توجیه کرد؟ فقط یک جواب دارد و آن هم این است که در عرفان حلقه، غیر از اعتقاد به شعور کیهانی همه چیز روبنا محسوب می شود.(دقت شود!) به همین جهت بهتر بود مولف کتاب، به جای «روبنا» از تعبیر «زواید» استفاده میکرد؛ چرا که این دسته بینشها، اولاً برآمده از زیربنا نیستند و بهعلاوه به وجودشان نیازی نیست.
اگر قرار باشد در روبنا هر چه وجود داشته باشد، بتواند با زیربنا بسازد، در آن صورت باید گفت: زیربنا اقتضاي خاصی ندارد. بنابراین، زیربنا «لا اقتضاء» است. در نتیجه این زیربنا از اساس، زیربنا نبوده است؛ چون چیزی از آن منشعب نمیشود و هیچ متفرعاتی ندارد و لازمه خاصی برای آن تصور نمیشود.
بعضی ممکن است تصور کنند که مراد رهبر عرفان حلقه این است که بطنِ ادیان، همان عرفان است و غایت دین، معرفت الاهي است و راه حقیقت از شریعت میگذرد؛ در حالی که این تصور با اصول تصریحشده در عرفان حلقه نمیسازد. از قضا در اولین اصل اساسنامه عرفان حلقه به این مهم تصریح شدهاست که «همه انسانها صرف نظر از دین و مذهب میتوانند جنبه نظری عرفان حلقه را بپذیرند و از جنبه عملی آن بهرهمند شوند.» آن چه بهروشنی از این اصل استنباط میشود، این است که عارف شدن با دین داری تلازمی ندارد و بدون دین و دستورات شریعتی هم میتوان عارف شد.
وی در جای دیگر میگوید: «از آن جا که عرفان حلقه انسان شمول است، همه انسانها صرف نظر از دین و مذهب و... میتوانند جنبه نظری آن را پذیرفته...» از این جملات بر میآید که در عرفان حلقه برای عارف شدن، انسانبودن کافی است نه دیندار بودن. یعنی همین قدر که کسی انسان باشد، میتواند در تشکیلات عرفان حلقه مراتب کمال و ترقی را طیکند که البته در آن صورت از تمامی قیود دینداری و زحمت پرهیزگاری آزاد است.
البته وی در جاهای دیگر، دین را با کنار زدن متولیان الاهي دین به حاشیه میراند. از خاصیتانداختنِ دین در عرفان حلقه، با انکار وساطت انبیا ـ بین خلق و خالق ـ دنبال میشود. وی انسانها را بدون این که به رسولان الاهي نیازمند بداند، مستقیماً به خود خدا ارجاع میدهد. البته چون اصلِ نیاز به واسطه فیض را نمیشود منکر شد؛ وی شبکه شعور کیهانی را به عنوان جایگزین انبیا و رسولان الاهي معرفی میکند. وی میگوید:
هنگامی که انسان از خدا درخواستی داشته باشد، مستقیماً از خدا درخواست میکند: (ایاک نستعین) «قل انما انا بشر مثلکم یوحی الی انما الهکم اله واحد فاستقیموا الیه». پس مستقیم به سوی او بروید و از او استغفار کنيد و وای بر مشرکین (کسانی که فاستقیموا الیه را نقض میکنند)؛ اما درخواست انسان از طریق هوشمندی الاهي و یا به طور قراردادی از طریق شبکۀ شعور کیهانی پاسخ داده میشود.
براستی با چه هدفی آیه «فاستقیموا الیه» از سوي مولف به «مستقیم به سوی خدا رفتن» ترجمه میشود؟ کدام مفسر، اعم از شیعه و سنی «فاستقیموا» را «بدون واسطه به سمت خدا رفتن» معنا کرده است؟ کسی که با ابواب فعل در زبان عرب مختصر آشنایی دارد، میداندکه استقامت به معنای پایداری و ثبات قدم است، نه بیواسطه به سمت خدا رفتن. شاهد این گفته هم آیات دیگر قرآن است. آیۀ مشهور «فاستقم کما امرت» که خداوند خطاب به پیامبر اسلام نازل کرده، به پایداری دستور میدهد، نه دستور به حذف واسطۀ بین خدا و انسانها. حتی در آیۀ «اهدنا الصراط المستقیم»، منظور از راه مستقیم، راه راست است، نه راه بی واسطه. به عبارت دیگر، راه مستقیمی که قرآن معرفی میکند، نه مستقیم بی واسطه؛ بلکه مستقیمِ با واسطه است؛ چرا که در قرآن واسطۀ مهمی به نام رسولان الاهي، نقش پیغامبری بین خَلق و خالق را به عهده دارند و از نگاه قرآن، راهی که در آن معصومین و اولیاي دین نباشند، اساساً راه راست نیست، بلکه راه کجی است که به رضایت خدا ختم نمیشود. اگر اطلاعات عربي مؤلف کتاب این مقدار ناچیز است، این سؤال مطرح میشود که کسی که اطلاعات دینی و قرآنی ضعیفی دارد، با چه توجیهی به تفسیر متون دینی میپردازد؟
وی در ادامه تفسیرهایش، آیه «ویل للمشرکین» را به کسانی که "فاستقیموا الیه" را نقض میکنند؛ تفسیر میکند. در حالی که آيه، در ادامه مشرکین را معنا کرده است و به اضافه کردن چیزی به خود آیه نیازی نیست. ادامه آیه میفرماید: «وَوَيْلٌ لِّلْمُشرِكِينَ الَّذِينَ لا يُؤْتُونَ الزَّكوةَ وَ هُم بِالاَخِرَةِ هُمْ كَفِرُونَ.» از منظر آيه، مشرکین کسانیاند که اهل زکات نیستند و به انکار معاد میپردازند. به عبارت روشنتر، اعتقاداتی ( همچون معاد در اين آیه بالا )که در عرفان حلقه روبنا محسوب میشوند و دستورات شریعت (همچون زکات در آیه مذکور) که در عرفان حلقه فراموش شدهاند؛ در بیان قرآن نه فقط زیربنا، که اتفاقاً عدم التزام به آنها شرک تلقی میشود.
یکی از نکات بسیار قابل تأمل در عرفان حلقه، تأکید بر شعورمندی موجودات به جای تأکید بر خداگرایی است؛ به عبارت دیگر چندان تأکید و تکیهای بر خدا نمیشود و تمامی کارکردهایی که از خدا انتظار میرود، به پدیدهای به نام شعور کیهانی نسبت داده میشود.
براستی مگر ادعای مادیگرایان و دهریها غیر از این بود که ماده را صاحب شعور میدانستند و ماده را از این جهت که متکی به شعور ذاتی خویش است، بی نیاز از خالق معرفی میکردند؛ به همین جهت ماده را اصیل و خودخلّاق میدانستند و در نتیجه ابدی و ازلی بودن را به ماده نسبت میدادند. «وَ قالُوا ما هِی إِلاّ حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یهْلِکنا إِلاَّ الدَّهْرُ»
تأکید بر شعور کیهانی در عرفان حلقه، به خاطر «غایتِ سلوک» واقعشدن این شبکه است و بحث از خدا کاملا تبعی و طفیلی است؛ به عبارت دیگر در فرایندِ هدفگذاری، آن چه به عنوان غایت برای پیروان عرفان حلقه مشخص میشود، نه کسب رضایت خدا، که اتصال به حلقههای شعور کیهانی است و در عرصۀ نظری هم که اتصال به این شبکه و برخورداری از فواید درمانی این شبکه، ـ به فرض پذیرش ادعای درمانگری ـ قاصر از اثبات خداشناسی عملی است. نتیجه این که آنچه در عرفان حلقه تحت عنوان خداشناسی عملی ادعا شده فریبی بیش نیست. یعنی ادعا میشود که ما شما را به خدا میرساینم؛ اما در عمل چیز دیگری به عنوان هدف معرفی میشود و غایت مداریِ غیرخدا مورد تأکید قرار میگیرد. گفته میشود که با اتصال به این شبکه خداشناستر میشوید؛ اما خداجویان در عرفان حلقه، بیش از ایمانِ یک مادیگرا به شعورمندی ماده، قدمی فراتر نمیروند.
بنابراین، مدل خداشناسی عرفان حلقه برای کسی که خداباور است، سودی ندارد؛ چون آن چه عرفان حلقه به آن دعوت میکند، باور به خودمختاری ماده و شعورمندی آن است، نه ایمان به خداوند؛ و برای کسانی نیز که منکر خدایند، نه فقط خدا باوری در پیندارد که او را در مادیگراییاش تثبیت کرده و در باورِ ضد توحیدیاش جسورتر میکند.
منابع:
- عرفان کیهانی، ص 70.
- انسان از منظری دیگر، ص 89.
- انسان از منظر دیگر، ص 126.
- همان، ص 20.
- همان، ص 83.
- عرفان کیهانی، ص80.
- انسان از منظر دیگر، ص 87.
- عرفان کیهانی، ص 56.
- انسان از منظر دیگر، ص25.
- عرفان کیهانی ص55.
- انسان از منظر دیگر؛ ص16؛ عرفان کیهانی، ص55.
- انسان از منظر دیگر، ص 88.
- فصلت، 6.
- جاثیه 24 .
نویسنده: شریفی دوست
منبع : nozohor.porsemani.ir