دارالعرفان/ محقق، مفسر و پژوهشگر قرآنی احسان به والدین را حکیمانهترین طرح پروردگار دانست و گفت: رب تو مالکت است و مالکت تدبیرکنندهٔ امور زندگیات است. طرحی که مالکت میدهد، چون حکیم هست، حکیمانه است. «وبالوالدین احسانا»، اگر تسلیم این طرح حکیمانه شوی، در دریای خیر افتادهای، آنهم با یک احسان به پدر و مادر و عبادت خدا.
به گزارش روابط عمومی و امور بین الملل مؤسسه علمی فرهنگی دارالعرفان، استاد حسین انصاریان در سخنرانی خود در حسینیهٔ بنیالزهرا، اظهار کرد: در ابتدای آیهای در سورهٔ مبارکه اسراء خداوند میفرماید: «وَقَضیٰ رَبُّک أَلاّٰ تَعْبُدُوا إِلاّٰ إِیٰاهُ» ﴿الإسراء، 23﴾ کلمهٔ قضی بهمعنای حکم، دستور و فرمان است. چه کسی به شما فرمان میدهد؟ «رب»، اما نمیگوید الله رحمان، رحیم؛ رب به شما فرمان میدهد. رب یعنی چه؟ یعنی وجود مقدسی که مالک، صاحب اختیار و تدبیرکنندهٔ امور شماست که تدبیرش منشأ حکمت اوست. ما در قرآن زیاد میخوانیم: «ان الله عزیز حکیم»، وقتی که او برای شما تدبیر میکند که مملوک او هستید، تدبیرش حکیمانه است؛ یعنی تدبیرش هم در دنیا و هم در آخرت به سود و نفع شماست، لذا نسبت به تدبیر او که رب و حکیم است، هیچ جای چونوچرایی وجود ندارد.
او تصریح کرد: وقتی انسان تسلیم حکم «رب» شود، درحقیقت تسلیم مالک، مدبر و حکمت شده است. حکمت اینقدر هم مهم است که آیهٔ خیلی جالبی در اواخر سورهٔ بقره هست، این آیه را بیشتر فلاسفهٔ اسلامی اول کتابهایشان بهکار گرفتهاند: «و من یؤتی الحکمة فقد اوتی خیراً کثیراً»، به هر کسی حکمت عطا شود، خیر کثیر عطا شده است. کثیر در اینجا یعنی بیعدد، بیشماره، ابدی، دائمی و آن که تسلیم حکمت است، منفعتی که نصیبش میشود، منفعت کثیر است و زمان و حدودی هم ندارد.
تسلیم تدبیر پروردگار بودن، تجارتی عظیم است
استاد انصاریان با بیان اینکه تسلیم تدبیر پروردگار بودن، تجارتی عظیم است، گفت: اگر کسی به تدبیر حکیمانهٔ پروردگار تسلیم نشود، تجارت عظیمی را از دست داده و خیلی برای خودش محرومیت ایجاد کرده است؛ البته ارادهٔ پروردگار تعلق گرفته که ما تا در دنیا هستیم، پشت پرده را نتوانیم ببینیم و مصلحت هم نبوده که پشت پرده را ببینیم. حال تعداد بسیار اندکی بودند که آنها را به پشت پرده راه داده بودند، اما خیلی تعدادشان کم بوده و همان تعداد کم نیز سکوت دائمی داشتند و مشاهداتشان را بیان نمیکردند. میدیدند، اما آنچه را که میدیدند، ابراز نمیکردند، چون مصلحت نبود؛ یعنی دنیا جای این مسائل نیست و اگر ببینند و بگویند، خیلی زندگی بههم میریزد و آرامش مردم زیرورو میشود.
او با اشاره به اینکه علمآموزی، بهترین عبادت در شبهای قدر است، اظهار کرد: مرحوم علامهٔ جعفری(ره) خودش برای من نقل کرد و گفت: درسها در نجف اصلاً تعطیل نمیشد و فقط روز عاشورا تعطیل بود، حتی ماه رمضان هم تعطیل نمیکردند. در مسائل شب قدر هم در مفاتیح دیدهاید که شیخ صدوق(ره) میفرماید: بهترین عبادت در شب احیا بهدنبال علم رفتن است؛ اگر احیاکننده و برگزارکنندهٔ احیا در حد مرجعیت و از منبریهای تهران و احیادارندگان باشند، میتوانند مطالب تکاندهندهای را برای مردم بگویند. این علم و معرفت بهشدت باارزش و در پیشگاه خدا هم معلم و هم متعلم و دانشآموز آن بسیار مهم است.
محقق، مفسر و پژوهشگر قرآنی ادامه داد: علامهٔ جعفری برای خودم گفتند – البته این مطلب را در یکی از جلدهای 27 جلدی نهجالبلاغهاش هم نوشته است -. مرحوم جعفری نصف نهجالبلاغه را تفسیر کرده که 27 جلد است و برای بقیهاش دیگر عمرش کفاف نداد. علامه گفت: روز اوّل محرم برای درسِ طبیعی به خدمت حاجشیخمرتضی طالقانی در مدرسه آمدیم، اما برخلاف هر روز درس را شروع نکرد و از قول آقا سید جمال - یکی از شاگردان آخوند کاشی - گفت: پدر من با اینکه مرجع تقلید بود، ما مشکل زندگی میکردیم و از نظر معیشتی و اقتصادی خیلی در مضیقه بودیم، حتی از کسی پول هم قبول نمیکرد. آن زمان هم پول دنیای شیعه پیش مرحوم آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی(ره) بود، ولی میگفت پدر ما یک خانهٔ هشتادمتری کاهگلی با دو اتاق در پایین و یک اتاق در بالا داشت.
یکبار برای ما بیخبر مهمان رسید و ما هم آن شب شام نداشتیم. پدرم پول نداشت و مجبور بودیم که من و مادرم و دو برادرم گرسنه بخوابیم؛ اما حالا مهمان هم آمده و پدر هم بهشدت مقیّد به رعایت حقوق افراد -حقوق مادرم، حقوق ما بچهها، حقوق مردم و حقوق علماء- است. پدر مرا صدا زد و گفت: پسرم به آخر بازار میروی، یک مغازه باز هست که همهچیز - نخود، لوبیا، شکر، چای، گوشت، نان - برای سفرهانداختن برای این مهمان دارد. اصلاً مغازه یک مغازهای است که همهچیز در آن هست؛ قصابی، نانوایی، بقالی، عطاری. بهاندازهٔ خودت و برادرهایت و مادرت و من و مهمان از او خرید کن، پولش را بعداً خودم به او میدهم. ایشان میفرماید من خیلی از حرف پدرم تعجب کردم که یک مغازه هم الآن در خیابان نجف باز نیست، چه برسد به بازار حویش!
من به ته بازار رفتم، مغازهٔ دودهانهای را دیدم که از سیر تا پیاز، از شیرهٔ جون آدمیزاد و مرغ در این مغازه چیده شده است. وقتی هم که صاحب مغازه مرا دید، خیلی به من احترام کرد. گفتم: بابا مرا فرستاده است. گفت: بله! هرچه برای امشب نیاز دارید، بردار و نمیخواهد هم بِکِشی؛ شکر، قند، چای، نان، گوشت، هرچه میخواهی، فلهای بردار و برو. گفت: ما که سوءاستفاده نکردیم، اما آنچه نیاز آن شب و مهمان بود، آوردم و خیلی مهمانی خوبی برگزار شد. صبح با خودم گفتم که پیش از شروع درس بابا یا مراجع دیگر، بروم و از صاحب مغازه تشکر کنم و بگویم دیشب با این موادی که ما از شما خریدیم، خیلی به ما خوش گذشت؛ بابا میآید و پولش را میدهد. سرِ بازار حویش تا ته بازار حویش، ته بازار حویش تا سر بازار را چندبار رفتم و آمدم، اما اثری از آن مغازه نبود. آمدم و به پدر گفتم: مغازهٔ دیشبی کجای بازار است؟ گفت: شما پیجوی بعضی از مسائل نباشید و دیگر هم حرف نزد! این توان روحی را خدا بر اثر تسلیمبودن به مالکیت و تدبیر حکیمانه به انسان عنایت میکنند.
اکرام کنید و به مهمان احترام بگذارید، اگرچه کافر باشد
استاد انصاریان با بیان اینکه در معارف دینی به ما دستور دادهاند که دستورْ دستور رسول خداست؛ خاطرنشان کرد: اگر شخص کافری دَر خانهتان را زد و گفت میخواهم ناهار یا شام پیش شما بیایم، در را نبندید و رد نکنید! «اکرم الضیف ولو کان کافرا»، اکرام کنید و به مهمان احترام بگذارید، اگرچه کافر باشد. اسلام همواره حرفی میزند که دل مردم نسبت به همدیگر دریایی از محبت و نرمی و آرامی باشد.
خیر کثیر، وعدهٔ الهی است
استاد انصاریان با بیان اینکه همهٔ این حرفها به این مربوط است که اینگونه آدمها تسلیم تمام دستورات حکیمانهٔ الهی بودند و خدا هم به آنها خیر کثیر عنایت کرد، گفت: این وعدهٔ خداست: «و من یؤتی الحکمه فقد اوتی خیراً کثیرا»، اینکه قرآن است، اما این روایت در جلد اول یا دوم «اصول کافی» است. رسول خدا(ص) میفرمایند: «من اخلص لله اربعین صباحاً جرت من قلبه علی لسانه ینابیع الحکمه»، هر انسانی چهل شبانهروز همهٔ وجودش را برای خدا خالص کند، یعنی هیچ گناهی را راه ندهد و هر کاری هم لله کند، این دو مسئله خلوص میشود. چهل شبانهروز گناه کبیره و صغیره راه ندهد و از عبادت حق و خدمت به خلق هم کم نگذارد؛ خدا نه یک چشمه، نه دو چشمه، بلکه چشمههای حکمت را از قلبش به زبانش جاری میکند.
استاد انصاریان در بخش دیگری از سخنان خود به کنار رفتن پردهها در قیامت اشاره و خاطرنشان کرد: در این دنیا خدا به همهٔ ما که متدین، خوب و گریهکن هستیم، این چشم برزخی را نداده است چرا که در این صورت حقیقت انسانهای اطراف خود را میدیدیم و راحت نبودیم و اصلاً نمیتوانستیم زندگی کنیم، ولی این چشم را حتماً در قیامت میدهد. در قرآن دارد: «فکشفنا عنک غطاءک»، من خودم پرده را کنار میزنم، «فَکشَفْنٰا عَنْک غِطٰاءَک فَبَصَرُک اَلْیوْمَ حَدِیدٌ» ﴿ق، 22﴾، چشمت در آنوقت بهشدت تیزبین میشود و غیر از منِ خدا هرچه پشت پردهٔ قیامت است، میبینی؛ حتی روی تختت در بهشت تکیه زدهای و دلت میخواهد هممحلهایهای زمان دنیایت و مردم شهر را ببینی، خیلی راحت از روی تختت میتوانی هفت طبقهٔ جهنم را تماشا کنی و آشناها را در آتش ببینی که چطور میسوزند. آنوقت نعمت بهشت برای تو خوشمزهتر میشود که خودت را از چه عذابی آزاد کردی و آنجا «آخر دعوانا الحمدلله رب العالمین» یا «آخر دعواهم الحمدلله رب العالمین». آنجاست که شکر حسابی بهجا میآوری و اهل جهنم را که میبینی، ناراحت هم نمیشوی و میفهمی حق آنهاست.
استاد انصاریان احسان به والدین را حکیمانهترین طرح پروردگار دانست و افزود: رب تو مالکت است و مالکت تدبیرکنندهٔ امور زندگیات و طرحبده است. طرحی که مالکت میدهد، چون حکیم است، طرح هم حکیمانه است. «و بالوالدین احسانا»، اگر تسلیم این طرح حکیمانه شوی، «وَ مَنْ یؤْتَ اَلْحِکمَةَ فَقَدْ أُوتِی خَیراً کثِیراً» ﴿البقرة، 269﴾، در دریای خیر افتادهای، آنهم با یک احسان به پدر و مادر و عبادت خدا. حکمکننده و داور در این آیه «رب» است و حکمشونده هم فرزندان هستند؛ بر فرزندان چه حکمی کرده است؟ «بالوالدین احسانا».
انتهای پیام /
متن، صوت، عکس و کلیپ های این سخنرانی را - اینجا - ببینید.
منبع : پایگاه عرفان