منظور این است که چرا خداوند به بعضی ها مجوز بعضی از کارها را داده است و به عده ای دیگه خیر؟ مثلا چرا برای ما تعدد زوجات مجازاست اما برای مسیحیت مجاز نیست؟
پاسخ :
نمونه هايي كه مثال زده شد ، مطابق با واقع نبوده ، معمولا اموري كه به عنوان تفاوت و اختلاف شريعت بين اديان و مذاهب مطرح است ، نه به حقيقت دين و شريعت كه به انحرافات و تحريف ها و تغييرات بعد از دوران انبيا در دين بر مي گردد ،نه ماهيت حقيقي اديان .
در خصوص حرمت شراب بايد گفت: بر اساس دلايل گوناگون ،حليت و جواز نوشيدن شراب از اموري است كه حضرت مسيح يا هيچ پيامبر ديگري آن را مجاز ندانسته و بعدها به متن برخي از كتاب هاي ديني مسيحيت افزوده شده است .
امام رضا فرمود : "خداوند هيچ پيغمبري را نفرستاد جز اين كه حرمت شراب جزء برنامه رسالتي او بود(1)"
راجع به حرمت شراب در عهد قديم و انجيل اشاره هايي ذكر شده است ، براى نمونه رجوع شود به انجيل لوقا ،باب اوّل ،بند 15- امثال سليمان ،باب 20 بند 1 و باب 23 بند 29- 35- كتاب اشعيا،باب 5 بند 22 و باب 28 بند 1- 7 و باب 56 بند 12- كتاب يوشع ،باب 4 بند 11.
اگر بگوييم كه در برخي از شرايع هم اشاره صريحي بر حرمت شراب نشده ، ناشي از اين نيست كه خداوند بر شرب خمر اين اديان راضي بوده، بلكه شرايط و موقعيت اعلام اين تحريم فراهم نشده، همان طور كه در اسلام هم حكم حرمت شراب پس از سال ها نازل شد و در ابتداي امر دستور ابلاغ حرمت شرب خمر صادر نشد .
از امام باقر عليه السّلام نقل شده: خداوند هيچ پيامبرى نفرستاد مگر آن كه در علم خدا بود كه اگر دين او كامل شود ،خمر را در دين او تحريم كند. خمر پيوسته حرام بوده است. مردم فقط از خصلتى به خصلتى نقل مي شوند . اگر همه احكام دين يك بار بر مردم حمل مي شد، به دين نمي رسيدند. (2)
در خصوص تعدد زوجات هم اصولا دليلي در هيچ دين آسماني بر حرمت آن وجود ندارد . تفكر منحرف مسيحي ابتدا اساس ازدواج را مذموم دانسته و بعد آن را بر راهبان و كشيشان حرام اعلان نمود . در نهايت مجبور شد از اين تفكرات بي منطق تا حد زيادي عدول نمايد ، اما هيچ دليلي بر حرمت اين عمل وجود ندارد ، بلكه در منابع اديان اشاره شده كه انبياي گذشته در مواردي چندين همسر داشتند . مثلا در تورات براي حضرت داود 18 زن نقل مي شود. (3)
آنچه امروزه تحت عنوان شريعت يهودي و مسيحي مطرح است، اصلا قابل استناد به انبيا و شريعت حقيقي يهودي و مسيحي و مانند آن نيست . از منابع موجود نمي توان به وجود اختلافات بين شرايع رسيد .
اما در عين حال در شريعت اسلام اشاره به مواردي از اختلاف بين شرايع گوناگون شده است . يقينا تفاوت هايي در بين شرايع گوناگون وجود داشته و نمي توان همه شريعت ها را يكسان دانست و گر نه در واقع آمدن شرايع جديد بي مورد و بي معناست .
در خصوص فلسفه تفاوت ها و اختلافات بايد گفت : از نظر قرآن کريم، دين خدا از آدم تا خاتم يکي است و اختلاف در دين وجود ندارد. همه پيامبران به يک مکتب دعوت مي کرده اند. اصول مکتب انبيا که دين ناميده مي شود، يکي بوده است. تفاوت شرايع آسماني در يک سلسله مسايل فرعي و شاخه اي بود، که به حسب مقتضيات زمان و خصوصيات محيط و ويژگي هاي مردمي که دعوت شده اند، متفاوت مي شد. همه شکل هاي متفاوت و اندام هاي مختلف، يک حقيقت و به سوي يک هدف و مقصود بوده است.
مکتب پيامبران تدريجاً بر حسب استعداد جامعه انساني عرضه شده تا بدان جا که بشر رسيده است به حدي که آن مکتب به صورت کامل و جامع توسط حضرت محمد (ص) عرضه شد. از نظر قرآن آن چه وجود داشته و همه پيامبران عرضه کرده اند، دين بوده است، نه اديان، قرآن دين خدا را از آدم تا خاتم يک جريان پيوسته معرفي مي کند، نه چند تا، و يک نام روي آن مي گذارد و آن "اسلام" است.
البته مقصود اين نيست که در همه دوره ها دين خدا با اين نام خوانده مي شده، بلکه مقصود اين است که حقيقت دين داراي ماهيتي است که بهترين معرف آن لفظ اسلام است(4) از اين رو مي گويد: "ان الدين عند الله الاسلام؛ دين نزد خدا اسلام است" (5) يا مي گويد: "ابراهيم نه يهود و نه نصراني، بلکه حق جو و تسليم فرمان خدا (مسلمان) بود " .(6)
در نتيجه بخش كوچكي از اديان كه فروع شرعي است، به همه امت ها به يك شكل و صورت عرضه نشد ،بلكه بر حسب توانايي ها و ظرفيت هاي مردم در طول تاريخ عرضه شد ، هرچند در اين زمينه هم روح تكاليف يكسان بوده و اختلافات تنها در شكل و قالب ظاهري وظايف بود .
فلسفه اصلي شرايع و فروع عملي آزمودن ميزان تسليم و تعبد بندگان است تا نشان دهند نسبت به فرامين الهي تا چه حد خضوع و پذيرش داشته، بدون چون و چرا به آن عمل مي نمايند . در اين زمينه اختلاف بين شرايع گوناگون ، زمينه مهمي براي اين آزمون محسوب مي شود كه از حلال و حرام نه به خاطر آن ها كه به خاطر دستور خداوند تبعيت نمايند و تنها تسليم خواست خداوند باشند.
---------------------------------------------------------------------
پي نوشت ها:
1. بحار الانوار،ج 4،ص 97.
2. قاموس قرآن، ج 2، ص:304و 305.
3. تاريخ اديان و مذاهب جهان، ج 2، ص 626.
4. مرتضي مطهري، وحي و نبوت، ص 165.
5. آل عمران،(36)آيه 19.
6. همان، آيه 67.