با مطالعه قرآن كريم در مي يابيم كه نام پيامبر اسلام در كتب پيشينيان وجود داشته است ، قرآن با صراحت و با قاطعيت از وجود نام و توصيفات پيامبر خاتم خبر مي دهد برخي از اين آيات عبارتند از
1- الذين آتيناهم الكتاب يعرفونه كما يعرفون ابنائهم[1]
2: محمد رسول الله و الذين معه اشداء علي الكفار رحماء بينهم ذلك مثلهم في التورات و مثلهم في الانجيل[2]
3: و اذقال عيسي بن مريم يا بني اسرائيل اني رسول الله اليكم مصدّقاً لما بين يدیﱡ من التورات و مبشراً برسولٍ يأتي من بعدي إسمه احمد[3]
4: الذين يتبعون الرسول النبي الأمي الذي يجدونه مكتوباً عندهم في التوراة و الانجيل[4]
از آنجا كه به اعتقاد مسلمانان كتابهاي مقدس موجود در دست يهوديان و مسيحيان تحريف شده است برخي معتقدند بشارتهاي ذكر شده در قرآن كريم ناظر بر تورات و انجيل واقعي است ، اما به عقيده ما بشارتهاي مذكور در همين تورات و انجيل كنوني موجود است. و ما در اين تحقيق به ذكر آياتي كه در كتاب مقدس به صراحت و يا با اشاره به پيامبر آخر الزمان مي پردازد خواهيم پرداخت.
البته پرداختن ما به اين مسئله به معناي آن نيست كه اثبات حقانيت پيامبر اكرم در گروي اثبات وتطبيق پيشگوييها بر پيامبر اسلام است
بدون شک وجود معجزات متعددو در رأس آنها قرآن مجيد كه پس از گذشت 14 قرن هنوز هم كسي جرأت عرض اندام در برابر عظمت آن نداردبزرگترين گواه بر حقانيت پيامبر اسلام است.در سفر تثنيه راه شناخت پيامبر راستين را از پيامبر دروغين چنين بيان مي كند : « و اگر در دلت بگويي كلامي كه خداوند نگفته است چگونه بدانیم چنانچه پيامبري چيزي به نام خداوند بگويد و آن چيز واقع نشود و به انجام نرسد اين امري است كه خداوند نگفته است» [5]
و در ارميا چنين بيان مي دارد
« اماآن نبي كه درباره صلح و آرامش پيشگويي مي كند زماني ثابت مي شود كه از جانب خداوند سخن گفته است كه پيشگويي اش به انجام برسد[6]
صرف نظرازاين در سفر تثنيه آمده است كه پيامبري كه به دروغ ادعا كندپيامش از جانب من است خواهد مرد .[7] و حال آنكه پيامبر اكرم بيست و سه سال مردم را به اسلام دعوت نمود ودین اسلام که در ساليان اول دعوتش بسيار ضعيف و كم تعداد بود روز به روز بر شوكت و عظمتش افزوده شد و همچنان نيز رو به رشد و ازدياد است .
مقدمه
قبل از ورود به بحث اصلي وبيان بشارتها لازم است به چند نكته مهم و كليدي اشاره شود .
اول: بدون شك در كتاب مقدس پيشگوئيهاي فراواني وجود دارد و پيامبران بني اسرائيل از وقوع حوادث آينده خبر مي دادند و مردم را مطلع مي نمودند .
از جمله اين پيشگوئيها خبر از حادثة بخت النصر ، كوروش، اسكندر و جانشينان اوست همچنين از حوادثي كه در سرزمينهاي مصر، نينوا و بابل به وقوع خواهد پيوست خبر داده اند .
حال اين سؤال به نظر ميرسد كه چگونه ممكن است اين پيامبران از اين حوادثي كه بسياري از آنها اهميت چنداني ندارند خبر داده اند اما از ظهور پيامبر بزرگي چون محمد خبر نداده باشند.
آيا ميتوان باور نمود كه سلطنت كوروش و اسكندر كوچكتر از ظهور محمدو انتشار دين اوست .
آيا ظهور اسلام كه سراسر عالم را فرا گرفته كوچكتر از اتفاقات سرزمين مصر و أدوم است بدون شك هيچيك از اين مسائل در اهميت به پاية انتشار اسلام در شرق و غرب عالم نمی رسد.
پيامبري كه اگر او را راستگو بدانيم بشارت به ظهور او از اين وقايع بسيار مفيد تر و كار امد تر است .
و اگر او را در ادعاي خويش راستگو ندانيم اين وظيفه و اهميت خبردادن از او دو چندان مي گردد.
دوم : پيشگوئيهاي پيامبران و خبر دادن از پيامبران آينده معمولآ به صورت اجمالي بوده است بگونه اي كه حتي گاهي بر علماء ايشان و گاه بر پيامبران هم عصر وي نيز مخفي مي مانده است .
به عنوان مثال در انجيل يو حناچنين مي خوانيم :
روزي سران قوم يهود از شهر اورشليم چند تن از كاهنان را نزد يحيي فرستادند تا بدانند آيا او ادعا ميكند كه مسيح است يا نه يحيي روشن و بي پرده اظهار داشت .نه من مسيح نيستم [8]
پرسيدند خوب پس كه هستيد ؟آيا الياس پيغمبريد جواب داد : نه. پرسيدند آيا شما آن پيغمبر نيستيد كه ما چشم به راهش هستيم باز هم جواب داد: نه. گفتند :پس به ما بگوييد كه هستيد ......[9]
و در همين انجيل يو حنا آمده است كه يحيي نيز در ابتدا امر عيسي را به عنوان مسيح نشناخت و به واسطة علامتي كه خداوند به او فرمود توانست مسيح را بشناسد نكتةقابل توجه آنكه حضرت مسيح پسر خالة حضرت يحيي است اما يحيي تا قبل از اين علامت نتوانسته بود پي به نبوت مسيح ببرد .[10]
سوم . ممكن است هنگام مطالعة بشارتها به ذهن افراد نا اشنا به ادبيات و شيوة كتاب مقدس چنين برسد كه تطبيق برخي از اين بشارتها بر پيامبر اسلام آنچنان كه بايد و شايد روشن و واضح نيست .
براي رفع اين توهم مي گوئيم اگر به بشارتها ئي كه مسيحيان آنها را بر عيسي بن مريم تطبيق مي دهند رجوع كنيم و آنها را با بشارتها ئي كه در حق پيامبر اسلام وارد شده است مقايسه كنيم به روشني در مي يابيم كه اين بشارتها به مراتب واضح تر از بشارات موجود در مورد حضرت عيسي است.
به عنوان مثال .مسيحيان عبارت مذكور در كتاب اشعياء را بر حضرت مسيح تطبيق داده اند : اینک باکره حامله شده پسری خواهد زائیدو نام او را عمانوئیل خواهد خواند[11] . اما اين عبارت به هيچ روي قابل تطبيق بر حضرت عيسي نيست زيرا:
1- كلمةمذكور در كتاب مقدس «عَلَمَه»مي باشد كه معني آن نزد علماي يهود زن جوان است و فرقي بين باکره و غيرباکره نيست اما مترجمين مسيحي آن را به باکره تر جمه كرده اند تا قابل تطبيق بر حضرت مريم باشد .
2- در هيچ جا نيامده است كه كسي حضرت عيسي را با نام عما نوئيل و يا چيزي به معني آن (خدا با ماست ) خوانده باشد، نه پدر و نه مادر و نه كسي از اطرافيانش به عنوان نمونه درمتی مده است : تا اينكه مريم او را زائيد و يوسف او را يسو ع ناميد[12] و در لوقاآمده است« فرشته به مريم گفت : پس به زودي حامله خواهي شد و فرزندي خواهي زائيد كه نام او را یسوع مي گذاريد»[13] در لوقا يز آمده است :به يسوع نامگذاري شد [14]
3- با مراجعه به كتاب اشعياء و داستان مذكور در ميا بيم كه عيسي نمي تواند مقصود اشعياء باشد.
وقتي به در بار خبر رسيد كه سوريه و اسرائيل با هم متحد شده اند تا با يهودا بجنگند دل پادشاه يهودا و قوم او از ترس لرزيد.....سپس خداوند به اشعياء فرمود : ....اما من كه خداوند هستم مي گويم كه اين نقشه عملي نخواهد شد .......سپس اشعياء گفت :..... خداوند خودش علامتي به شما خواهد داد آن علامت اين است كه زن جواني (و طبق ترجمة مسيحيان : زن باكره اي) حامله شده پسري به دنيا خواهد آورد و نامش را عما نوئيل خواهد گذاشت قبل از اينكه اين پسر از شير گرفته شود و خوب و بد را تشخيص دهد سرزمين اين دو پادشاه متروكه و ويران خواهد شد.[15]
در تاريخ مسلم است كه سرزمين فا قاح بيست و يك سال پس از پيشگوئي مذكور خراب و ويران گرديد و حال آنكه حضرت عيسي هفتصدو بيست و يك سال پس از ويراني اين سرزمين به دنيا آمد.[16]
با توجه به آنچه گفتيم تطبيق اين پيشگوئي بر حضرت مسيح بسيار بعيد و بلكه غير ممكن است اما در كمال نا باوري مي بينيم كه انجيل متي اين عبارت كتاب اشعيا[17]ء را بر حضرت مسيح تطبيق داده است.
4-آخرين نكته ای كه لازم است قبل از مطالعه بشارتها به آن توجه نمود اينست كه در تمامي كشورها و بين تمامي فرقه ها و مذاهب اسلامی تر جمه ي قرآن را با عين متن عربي آن مي آورند و اگر به ندرت كسي بر خلاف اين طريقه عمل نموده به شدت مورد انتقاد قرار گرفته است .
و اين خود سبب شده است كه قرآن از ترجمه هاي سليقه اي و با غرض هاي شخصي در امان بماند.
اما اين نكته در كتاب مقدس وجود ندارد و لذا مي بينيم که اختلافات فاحشی در نسخه ها و ترجمه هاي مختلف كتاب مقدس وجود دارد .
--------------------------------------------------
[1] - ( بقره 146 و انعام 20)
[2] - ( فتح29 )
[3] - (صف6).
[4] -( اعراف 157)
[5] - ( تثنيه 21:18-22)[5]
[6] - .(ارميا 9:28)ترجمه تفسیری
[7] - (تثنيه 20:18)
[8] - يو حنا( 19:1- 23 )
[9] - ترجمه تفسيري
[10] - يو حنا (23:1 )
[11] - اشعياء ( 14:7 )
[12] - درمتی(25:1 )
[13] - لوقا( 30:1و 31 )
[14] - (لوقا21:2)
[15] - اشعياء( 1:7 – 16)
[16] - اظهار الحق ، الباب الاول ، الفصل الثالث. القسم الثاني
[17] - (22:1 و 23)