طاووس فقيه مى گويد: وجود مبارك حضرت علىّ بن الحسين امام سجّاد را در حرم امن الهى ديدم كه از سر شب تا به سحر در طواف و عبادت و نماز شب بود، چون مسجد الحرام و اطراف بيت را خلوت ديد، گوشه چشم به آسمان انداخت و اينچنين با محبوب محبّان و معروف عارفان و معشوق عاشقان به مناجات برخاست: «الهى ستارگان آسمان ناپديد شدند، ديده ها به خواب رفت، پيشگاهت براى ورد گدايان آماده است، گدائى چون من به اشتياق غفران و رحمتت به درگاهت روى آورده، او اميدوار است كه در قيامت از زيارت رسول مكرّمت محرومش ننمائى». سپس چون ابر بهار از ديدگانش اشك باريد و به محضر حضرت دوست عرضه داشت: «پروردگارا، از باب مخالفت به معصيت برنخاستم، و به هنگام گناه ترديدى نسبت به تو در دلم نبود، به عذاب و جريمه ات جاهل نبودم، و از عقوبتت روى گردانى نداشتم، اين نفس بد انديش بود كه با من خدعه كرد، اين دلگرمى درونم به ستّاريّت تو بود كه مرا در لغزش انداخت؟ اكنون آن كه مرا از عذابت برهاند كيست؟ به كدام ريسمان محكم چنگ بزنم اگر رابطه ات را با من قطع كنى؟ افسوس بر من به وقتى كه مرا در پيشگاهت براى محاكمه حاضر كنند، آن زمانى كه سبكباران را اجازه عبور دهى، و حمّالان گناه را به چاه جهنّم دراندازى، در آن روز در صنف سبكبارانم، تا نجات يابم، يا زير بار سنگين گناهانم تا در عذاب درافتم؟ آه و حسرت بر من كه به موازات طول عمرم بر گناهم افزوده شد و در مقام توبه برنيامدم، چرا زمان حياى از پروردگارم به من نمى رسد»؟ سپس گريست و اينچنين زمزمه كرد: «آيا مرا به آتش جهنّم مى سوزانى، اى منتهاى آرزوى من! اگر چنين باشد پس اميد و عشقم به تو چه مى شود؟! مولاى من با اعمال زشت و پست به پيشگاهت رو كرده ام و اقرار مى كنم كه در ميان بندگانت گنهكارى چون من وجود ندارد»!! باز به سختى گريست و عرضه داشت: «از هر عيب و نقصى منزّهى، مردم آنچنان به معصيت و گناه بر مى خيزند گوئى از ديده تو دورند، و تو چنان نسبت به آنان بردبارى كه گويا گناهى مرتكب نشده اند. آنگونه با برنامه هاى نيكويت به خلق محبّت مى كنى كه گويا به آنان نيازمندى، در حاليكه وجود مقدّست از همه هستى و عناصرش بى نياز است». پس از آن به زمين افتاد و با حالى عاشقانه و غير قابل وصف به سجده رفت. به او نزديك شدم، سرش را به زانو گذاشتم، و چنان گريستم كه اشكم به صورت پاكش ريخت، سر از زانويم برداشت و به حال نشسته درآمد و گفت: كيست كه مرا از محبوبم به برنامه ديگر مشغول كرد؟ عرضه داشتم: طاووسم، اى پسر رسول خدا اين گريه و فريد و اين ناله و زارى و اين جزع و فزع چيست؟ اين ما عاصيان و خطاكاران هستيم كه بايد اينچنين به پيشگاه حضرت دوست بناليم، شما چرا؟ شمائى كه پدرت حضرت سيّد الشهداء و مادرت فاطمه و جدّت رسول خدا عليهم السّلام است؟ به من متوجّه شد و فرمود: آه آه اى طاووس سخن پدر و مادر و جد را رها كن، خداوند بهشت را براى مطيع نيكوكار آفريده گر چه سياه حبشى باشد، و نشنيدى: جهنّم را براى گنهكار مقرّر فرموده گرچه فرزند قرشى قلمداد شود، مگر اين آيه را فَإذا نُفِحَ فى الصُّورِ فَلا اَنْسَابِ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذ و لا يَتَسائَلُونَ!(1) چون در صور دميده شود، پس در آنروز هيچگونه خويشاوندى اى ميان آنها برقرار نيست، و از يكديگر سؤال و درخواست نتوانند نمود. به خدا قسم در قيامت جز عمل صالحى كه پيش فرستاده اى، برنامه اى ديگر برايت سودمند نيست!!(2) پي نوشتها: 1ـ مؤمنونَ، 101. 2ـ «بحار» ج 46، ص 81.