فارسی
دوشنبه 05 آذر 1403 - الاثنين 22 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

مصادیق عبداللَّه در قرآن

مصادیق عبداللَّه در قرآن

وقتى مى توانيم عظمت شكرگزارى را دريابيم كه ببينيم ناتوانى در انجام آن به چه طايفه اى از بندگان نسبت داده شده است . در اين آيه عجز و ناتوانى با تعبير عبادى همراه با ياى نسبت بوده و به بندگان خدا نسبت داده شده است ؛ پس ابتدا بايد ساير موارد استعمال اين مضاف و مضاف اليه را در قرآن بررسى كنيم و ببينيم در قرآن به كدامين قسم از بندگان نسبت داده شده و خدا از چه بندگانى با لفظ عبادى ياد كرده است ؟ در سوره مباركه حجر، وقتى كه داستان تخلف شيطان و نافرمانى او را از سجده آدم ذكر مى كند و او را از مقام قرب مى راند، شيطان اجر عباداتش را از خدا مطالبه مى كند و از خدا مى خواهد تا روز قيامت زنده بماند.
خداوند پاسخ مى دهد:
قال فانك من المنظرين # الى يوم الوقت المعلوم (746).
((تو از مهلت يافتگانى ، اما نه تا رستاخيز، بلكه تا روز و وقت معينى )).
بعد شيطان مى گويد:
لاءُغوينَّهم اءَجمعين # الا عبادك منهم المخلَصين (747).
((همه بندگان را گمراه مى كنم ؛ مگر بندگان مخلص تو را)).
و بعد از يك آيه ، اين تعبير آمده است :
ان عبادى ليس لك عليهم سلطان (748).
((بر آنها كه بندگان من هستند - و عنوان عبادى بر آنها صادق است - سلطه اى ندارى - كه بتوانى آنها را اغوا كنى -)).
يعنى از مجموعه خلقت تنها جماعتى از حيطه قدرت شيطان استثنا مى شوند كه مصداق عنوان عبادى هستند، بندگان خاصى كه شيطان هم آنها را مى شناسد و اعتراف مى كند كه قادر به اغواى ايشان نيست .
مورد ديگر در سوره مباركه انبيا است كه مى فرمايند:
و لقد كتبنا فى الزّبور من بعد الذّكر اءَن الارض يرثها عبادى الصّالحون (749).
((ما در دو كتاب پيشين آسمانى هم مقرر كرديم كه نهايتا حاكميت زمين از آن بندگان صالح ما است )).
بندگان صالح خدا، كسانى اند كه خدا وعده كرده است كه در پايان دنيا، قدرت را در روى زمين به آنها تنفيذ كند.
در برخى روايات ما از عبادى الصالحون به حضرت بقية اللَّه عليه السلام و اصحاب آن حضرت ، تعبير شده است كه از بندگان برگزيده خدا هستند(750).
مورد ديگر را در سوره بقره مى بينيم كه مى فرمايد:
و اذا ساءَلك عبادى عنى فانّى قريب اءُجيب دعوة الداع اذا دعان (751).
((و چون بندگان از من سوال كنند، بدانند كه من به آنها نزديك هستم و هر كسى مرا بخواند، دعاى او را اجابت كنم )).
در سوره مباركه فجر مى فرمايد: در صحنه قيامت به عده اى خاص ، اين طور خطاب مى شود:
يا اءَيَّتُها النَّفس المطمئنَّةُ# اِرجِعِى اِلَى ربِّكِ رَاضِيَة مَرضِيَة # فَادخُلى فِى عِبَادِى # وَادخُلِى جَنَّتِى (752).
((اى نفس قدسى مطمئن و دل آرام امروز به حضور پروردگارت بازآى كه تو خوشنود و او راضى از تو است . بازآى و در صف بندگان خاص من درآى ؛ و در بهشت من داخل شو)).
عباداللَّه كه با كلمه ((عبادى )) بيان شده است ، همان صاحبان نفوس مطمئنه اند؛ كسانى كه در قيامت با سرور و شادمانى به بهشت فراخوانده مى شوند. خداوند در قرآن به خيلى از اصناف و طبقات ، وعده بهشت داده است ، اما وعده بهشت با عبارت ((جنتى )) فقط در انحصار عباداللَّه است كه با اين تعبير از آنها ياد شده است .
از اين موارد چندگانه كه از قرآن ذكر شد، معلوم مى شود آنها كه به مرتبه عبوديت خاص هم رسيده اند، قادر به شكرگزارى نيستند؛ چرا كه قدم اول در شكرگزارى ، شناخت نعمت است .
شناخت نعمت ، شكر منعم مى باشد
فرد از طريق شناخت نعمت ، به شناخت منعم مى رسد؛ البته شناخت كامل براى شناخت تمام ذات و كنه صفات خداوند بر اى هيچ كس ممكن نيست . شايد بعد از آيه 13 سوره سباء باشد كه بنا بر نقل يك حديث قدسى كه داوود عليه السلام عرض كرد:
يا رب كيف اءَشكرك و شكرى لك نعمة اُخرى منك توجب علىَّ الشكر لك ؟ فاءوحى اللَّه تعالى اليه اذا عرفت اءن النعم منى رضيت منك بذلك شكرا(753).
((خدايا! چگونه تو را شكر گويم ، حال آن كه توفيق بر شكر، نعمت ديگرى است كه احتياج به شكرگزارى ديگر دارد؛ خداوند خطاب به داود فرمود: وقتى براى تو روشن شد كه همه نعمت ها از من است ، به اين مقدار شكر تو راضى ام )).
اين مطالب در ساير معارف ما نيز وارد شده است ؛ مثلا در كتاب ((كافى )) از امام صادق عليه السلام نقل شده است :
مَن اءَنعم اللَّه عليه بنعمة فعرفها بقلبه ، فَقَد اءَدّى شكرها(754).
((وقتى خدا بنده اى را به نعمتى متنعم فرمود، اگر از صميم قلب ، آن نعمت و منعم را بشناسد، شكر نموده است )).
اين مرتبه از شكر؛ يعنى شكر قلبى مستلزم تصور، فهم و درك نعمت است ، برتر از ساير مراتب شكر است . بنابراين ، در آغاز كلام امام سجاد عليه السلام هم آمده است كه مى فرمايد:
وَ اَمَّا حقّ ذى المعروف عليك ، فاءَن تشكره .
شكر آن است كه احسان او را هميشه به ياد داشته باشى ؛ ياد داشتن مستلزم آن است كه اول نعمت را بشناسد تا آن را همواره به ياد آورد و فراموش نكند.
در يكى از احاديث قدسى وارد شده است كه موسى بن عمران عليه السلام در يكى از مناجات هايش به خدا مى گويد:
يا رب ! كيف يستطيع آدَمُ اءن يُؤَدّى شُكرَ ما صَنعتَ اليه ، خلَقتَهُ بيدك و نَفَختَ فيه من روحك و اءسكَنتَهُ جَنَّتكَ و اءمَرتَ الملائكةَ فسجدوا له ؟ فقال : يا موسى ! عَلِمَ اءنَّ ذلك منِّى فحَمِدَنِى عليه و كان ذلك شكر ما صَنَعتُ اليه (755).
((پروردگارا! آدم چگونه توانست در مقابل آنچه براى او كردى تو را شكر گويد، با دست خود او را خلق كردى ، از روح خود در او دميدى ، او را در بهشت جاى دادى و به ملائك دستور سجده بر او را دادى ؟ خداوند فرمود: اى موسى ! آدم دانست كه همه آنچه دارد از من است و مرا بر آن سپاس گفت و همين شكر او بود در مقابل آنچه برايش انجام دادم )).
پس مى توان گفت كه اولين قدم شكر، معرفت نعمت است . وقتى معرفت نعمت پديد آمد، به تبع آن ، شناخت و معرفت منعم نيز پديد مى آيد. در آن دلى كه به وسيله نعمت ها و به نور معرفت منعم روشن مى شود، محبت خدا نيز جاى مى گيرد؛ چون خدا اساس خلقت و آفرينش را براى معرفت خود قرار داده است ؛ در حديث قدسى آمده است :
كنت كنزا مخفيّا فاءَحبَبتُ اءن اُعرف فخَلقتُ الخَلق لِكَى اُعرف (756).
((من گنج پنهانى بودم و مى خواستم كه شناخته شوم ؛ بنابراين ، بندگانم را خلق و با نعمت هايم به آنها محبت كردم تا مرا بشناسند)).
اساس در ناموس آفرينش ، جبلت و فطرت دل هاى مخلوقات الهى ، با محبت كسانى كه به آنها احسان مى كنند آميخته است و به اين معنا در روايتى از رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم نيز اشاره شده است :
جُبِلَتِ القلوب على حبِّ مَن اءَحسن اليها(757).
((سرشت دلها، دوستى نيكى كننده به آنهاست )).
خواه ناخواه ، دل انسان ها جذب مبداءيى مى شود كه براى او خدمت و يا معروفى انجام مى دهد؛ وقتى چنين شد، در دلى كه شكر راه پيدا مى كند؛ معرفت الهى راه پيدا كرده و آن دل به نور معرفت خدا روشن شده است و دلى كه به نور معرفت خدا روشن شد، كفر در آن راه نمى يابد. به همين دليل ، هم در لغت و هم در اصطلاح و استعمال متعدد آن در قرآن كفر در مقابل شكر قرار داده شده است ؛ يعنى قسيم شكر است ؛ مثلا خداوند در سوره مباركه لقمان مى فرمايد:
و لقد آتَينَاهُ لقمان الحكمةَ اءَنِ اشكُر للّه و مَن يَشكُر فانَّما لنفسه و مَن كفَر فانَّ اللَّه غنى حميد(758).
((ما به لقمان حكمت آموختيم و به او گفتيم خدا را شكرگزار باش ؛ اگر كسى خدا را شكر گفت ، خود را شكر كرده است و اگر كسى كفر ورزيد و شكر نكرد، خدا نيازمند به شكر شاكرين نيست )).
در اين آيه ، شكر، عديل كفر قرار گرفته است . يا در داستان سليمان و تخت بلقيس و كارى كه عاصف بن برخيا كرد در سوره نمل چنين آمده است :
قال يا اءَيّها الملاءُ اءيُّكم ياءتينى بعرشها(759).
سليمان گفت : كدام يك از شما تخت بلقيس را نزد من مى آورد؟ هر كسى چيزى گفت ؛ تا اين كه پيشنهاد عاصف پذيرفته شد كه گفت :
اءَنا آتيك به قبل اءَن يرتدَّ اليك طرفك فلمّا رآه مستقرّا عنده قال هذا من فضل ربّى ليبلونى اءَاءَشكر اءَم اءَكفر(760).
((قبل از اين كه چشم به هم بگذارى ، تخت بلقيس را نزد تو حاضر مى كنم . وقتى كه سليمان با اين اعجاز الهى روبرو شد، فرمود: اين تفضل الهى است تا مرا بيازمايد كه آيا شكر او را به جا مى آورم يا كفران مى كنم )).
چنان كه مشاهده مى شود شكر و كفر در مقابل يكديگر ذكر شده است :
مَن شكَرَ فانَّمَا يشكُرُ لنفسه و مَن كَفَرَ فانَّ ربِّى غنىّ كريم (761).
((اگر كسى شكر كند، خود نفع مى برد و اگر كفر بورزد به خود زيان رسانده است كه خدا بى نياز است )).
از اين جا مى توانيم استفاده كنيم كه شكر، يعنى همه اسلام . قلب و دل شكور، قلب و دلى است كه منعم را شناخته و تسليم محض او شده است ؛ اسلام نيز همان تسليم است ؛ چرا كه كفر در مقابل اسلام مطرح است . پس به دليل اين كه كفر عدل و قسيم شكر واقع مى شود؛ اسلام ، همان شكر است و شكر همان اسلام ؛ بنابراين ، مسلمان شكور كه از اعماق دل ، خدايش را سپاس مى گويد، ديگر گرد گناه نمى گردد. محال است كسى شكور باشد، گناهكار هم باشد؛ محال است كسى مسلمان و مؤ من باشد، خطاكار هم باشد و بنابراين ((مشكاة الانوار)) از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه حضرت فرمودند:
الشكرُ للنِّعَمِ اجتنابُ المحارم (762).
((شكر نعمت ، تورع و پرهيز از گناه است )).
اين قدم ابتدايى شكرگزارى از نعمت هاى الهى است ؛ يعنى كسى كه مى خواهد وظيفه شكر به جاى آورد، بايد نافرمانى منعم نكند. وقتى دل شاكر مى شود كه به نور معرفت روشن شود و وقتى بر دلى انوار معرفت الهى تابيد، اين دل تسليم محض خدا است و وقتى تسليم محض او شد، تخيل و تصور گناه در آن راه پيدا نمى كند؛ چرا كه مسخر نعمت هاى الهى است و همه وجودش را تصور نعمت هاى الهى پر كرده است و جايى براى غير او باقى نمى ماند تا نافرمانى خدا كند.

0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

خداگونه شدن از منظر امام سجاد علیه السلام
امام سجاد - علیه السلام -، از دیدگاه دیگران
سیره امام سجاد (ع) از نگاه رهبری
چرا زین العابدین؟
گلی از بستان امامت
جلوه‌های حقوق بشر در رساله حقوق امام سجاد(ع)
چارمین نور الهى
منشور جاوید در معرفى اهل بیت(ع)
تفاوت سامری امت حضرت موسی با سامری امت پیامبر
توشه سفر آخرت

بیشترین بازدید این مجموعه

جلوه‌های حقوق بشر در رساله حقوق امام سجاد(ع)
امام سجاد - علیه السلام -، از دیدگاه دیگران
سیره امام سجاد (ع) از نگاه رهبری
شباهت امام سجاد به حضرت علی علیهماالسلام
تفاوت سامری امت حضرت موسی با سامری امت پیامبر
گواهی حجر الاسود به امامت حضرت سجاد‏
چارمین نور الهى
گلی از بستان امامت
عمر بن عبد العزیز خوب بود یا بد؟
منشور جاوید در معرفى اهل بیت(ع)

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^