فارسی
دوشنبه 05 آذر 1403 - الاثنين 22 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

مصادیق معروف و منكر

مصادیق معروف و منكر

بعد از اين دو نكته ، به مساله معروف و منكر مى پردازيم . در آغاز سخنى را از امام باقر عليه السلام نقل مى كنيم كه فرمودند:
انَّ مِن اءَحبَّ عباد اللَّه الى اللَّه ، لَمَن حبَّب اليه المعروف و حبَّب اليه فعاله (815).
((محبوب ترين بندگان خدا كسانى اند كه دوستدار معروفند و به انجام آن علاقه دارند)).
حال سوال اين است كه مصاديق خوبى و معروفى كه انسان موظف به سپاس و شكر آن شده است چيست ؟ و يا به تعبيرى معروف چيست ؟ معيار شناخت آن كدام است ؟ چه كارى مصداق احسان است ؟ در جواب اين سوال بايد گفت : معروف و احسان از مفاهيمى است كه در زندگى انسان ، مصاديق بى شمارى دارد.
در روايتى از اميرالمؤ منين عليه السلام آمده است :
المعروف زكاة النِّعم (816).
((كار خير و نيك ، زكات نعمت هايى است كه خداوند به انسان عطا كرده است )).
بنابراين ، اگر بخواهيم براى هر يك از نعمت هاى الهى ، زكاتى تصور كنيم ، زكات نعمت هاى الهى بسيار زياد خواهد بود؛ در نتيجه معروف هم بسيار خواهد بود. روشن است كه زكات نعمت هاى الهى ، بهره بردارى از آن نعمت ها در مسيرى است كه خداوند متعال تعيين كرده است .
در يك جمله مى توان گفت : معروف در مقابل منكر است و منكر، يعنى امور زشت و مسائلى كه عقل سليم انسانى و وجدان بشرى آن را نمى پسندد و تاييد نمى كند و معروف هر چيزى است كه مورد پسند عقل و وجدان سالم قرار گيرد.
روايتى از امام صادق عليه السلام است كه مى توانيم بر اساس آن مصاديق معروف را بشماريم . امام عليه السلام مى فرمايند:
المعروف زكاة النِّعم ، و الشَّفاعة زكاة الجاه ، و العلل زكاة الابدان ، و العفو زكاة الظَّفر، و ما اءَدَّيت زكاته فهو ماءمون السَّلب (817).
((كار نيك ، زكات نعمت ؛ شفاعت ، زكات مقام ؛ بيمارى ، زكات تندرستى و بخشش ، زكات پيروزى است و اگر زكات اين نعمتها را ادا كردى از تو گرفته نخواهد شد)).
در اين روايت ، مصاديق معروف و كارهاى خير، اين گونه بيان مى شود كه اگر كسى صاحب جاه و مقام است و انسانى محتاج ، نياز به وساطت و شفاعت او نزد صاحب قدرتى دارد، در صورتى كه از او شفاعت كند، كار معروفى انجام داده است ؛ اگر بر دشمنى كه نسبت به او بدى كرده است ، ظفر يافت و پيروز شد، اما او را بخشيد، از او عمل معروف سر زده است و در پايان مى فرمايند چنانچه اين روش را اتخاذ كرد، مطمئن باشد كه خدا نعمت هايى را كه به او عنايت كرده است از او سلب نخواهد شد.
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در روايتى ديگر مى فرمايند:
اذا قَدَرتَ عَلى عدوِّك فاجعل العَفوَ عنه شكرا للقدرة عليه (818).
((وقتى كه بر دشمن خود غالب شدى ، شكر اين نعمت بخشيدن او است )).
به هرحال معروف ، مصاديق فراوانى دارد كه اگر بخواهيم همه را بيان كنيم ، در اين مختصر نمى گنجد و از بحث اصلَّى خود خارج مى شويم .
تعريفى كه از ((مفردات راغب )) نقل شد معيار مشخصى از معروف و منكر را به دست مى دهد؛ هر چه را عقل سليم انسان به دور از تاثيرپذيرى از اميال نفسانى ، زيبا و خوب مى داند. راه شناخت معروف معيارى دارد كه در معارف ما به آن اشاره شده است ؛ مثلا امام صادق عليه السلام فرمودند:
اءَن تُحبُّ له ما تحبُّ لنفسك ، و تكره له ما تكره لنفسك (819).
((آنچه را براى خود مى پسندى براى ديگران نيز بپسند و آنچه را كه براى خود دوست نمى دارى در حقّ ديگران روامدار)).
اين يكى از راههاى شناخت معروف است . انسان مى تواند با معيار قرار دادن خود، بسيارى از امور معروف و منكر را شناسايى كند؛ مثلا اگر كسى دچار بيمارى است و توان معالجه و قدرت تهيه هزينه بيمارى خود را ندارد، اگر دوست دارد كه كسى او را در اين راه يارى كند؛ اين عمل ، معروف است . در صورتى كه مسكن و ماوا ندارد؛ اگر دوست دارد كسى او را در تهيه مسكن كمك كند؛ اين عمل ، معروف است . هزاران مثال ديگر كه همه از مصاديق معروف است .
در يك كلمه مى توان گفت هر نوع نفع رسانى به فرد و يا اجتماع ، مصداق معروف است و بنابراين ، در معارف و دستورات اخلاقى ، توصيه هاى اكيدى نه تنها نسبت به عمل معروف مى بينيم ؛ بلكه همان گونه كه در بحث قبل گذشت ؛ تاءكيد بر دوست داشتن معروف شده است ؛ يعنى گرچه انسان ، قدرت انجام فعل معروف را هم نداشته باشد، توصيه شده است كه معروف به خير و احسان به ديگران را دوست داشته باشد.
علت آن هم روشن است ؛ چون خداوند قبل از اين كه به افعال انسان اهميت دهد، به قلوب و نيت انسان ها بها مى دهد و هدف خداوند در وضع معارف دين ، اصلاح و تصفيه باطن انسان ها از هر نوع شائبه و آلودگى است . بنابراين ، دوست داشتن معروف يك فضيلت است . اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
الرَّاضى بفعل قوم كالدّاخل فيه معهم (820).
((اگر انسان از كارى كه جماعتى انجام مى دهند راضى باشد؛ گويى در انجام اين كار با آنها شريك است )).
رضايت به افعال خارجى ، انسان را در زمره فاعل آن قرار مى دهد، بنابراين در يك روايت ديگر از اميرالمؤ منين عليه السلام نقل شده است كه حضرت فرمودند:
انَّما يجمع النَّاس الرِّضا و السَّخط، فمن رضى اءَمرا فَقَد دخل فيه ، و مَن سخطه فَقَد خرج منه (821).
((آنچه مردم را حول يك محور، جمع مى كند حب و بغض به يك چيز است ؛ اگر به چيزى علاقه مند شدند، همه در يك امر با هم اشتراك دارند و يك طايفه به حساب مى آيند و اگر به چيزى بغض پيدا كردند؛ همه در اين امر، مشترك و با هم هستند)).
در اين باره روايات زيادى وارد شده است ؛ مثلا در داستان عطيه همسر جابر، نقل مى كنند كه او تعبيرى را از جابر شنيد كه خطاب به امام حسين عليه السلام گفت ما هم در ثواب شهادت شما شريكيم . اين جمله براى عطيه مقدارى ثقيل و غيرقابل تحمل بود؛ بنابراين ، جابر به روايتى از رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم استشهاد كرد كه حضرت فرمودند: رضايت به فعل يك قوم با شريك بودن در ثواب آن فعل همراه است (822).
در زيارت نامه هاى منصوص از اهل بيت عليهم السلام درباره سيدالشهدا عليه السلام اين عبارت را مكرر مى خوانيم :
يا ليتنى كنت معكم فاءفوز فوزا عظيما(823).
((كاش من هم در ركاب شما بودم و به كاميابى و رستگارى بزرگ نائل مى شدم )).
بنابر دلالت برخى از روايات ، همين كه تمايل قلبى داريم كه اى كاش روز عاشورا در صحنه كربلا بوديم وَ امام عليه السلام را كمك مى كرديم ، براى ما ثواب شهداى كربلا منظور مى شود و همچنين است كسى كه مرتكب ظلم مى شود و كسى كه او را در اين كار يارى مى كند و كسى را كه راضى به اين ظلم و ستم است همه در اين عمل زشت با هم شريكند.
بنابراين ، مشاهده مى شود كه معارف ما در انديشه تصحيح نيت ها و هدايت افكار انسان هاست و رهبران معتقدند كه بايد دل ها را تسخير كرد كه اين دل خود به سمت معروف و پاكيزگى و دوست داشتن خوبى ها و خيرات هدايت و دلالت شود. در روايت وارد شده است كه :
مَن اءَحبَّ حجرا حشره اللَّه معه (824).
((اگر كسى سنگى را دوست داشته باشد، خداوند او را در قيامت با همان سنگ محشور خواهد كرد)).
اثر دوستى و دشمنى بسيار دقيق و غير قابل انكار است و اثر نهايى آن در قيامت ظاهر مى شود. اين باطن و نيت است كه تكليف نهايى انسان را در دنيا و آخرت روشن مى كند. در عبارت ديگرى از اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
مَن اءَحبَّ المكارم اجتنب المحارم (825).
اين روايت را دو گونه مى توانيم معنى كنيم : اول اين كه بگوييم ارشاد است .
امام عليه السلام مى خواهند بفرمايند اگر دوست داريد به مكارم اخلاقى دست يابيد راه رسيدن به آن دورى از گناه است ؛ ديگر اين كه بگوييم كلام امام عليه السلام اِخبار است .
حضرت خبر مى دهند كه ثمره عملى دوست داشتن مكارم اخلاق ، دورى از گناهان است ؛ يعنى اگر كسى خوبى ها را دوست داشته باشد، از بدى ها دور مى ماند. اين ثمره بسيار مهمى است كه در دوست داشتن معروف نهفته است كه رهبران ما نيز، انسان هاى مؤ من را هدايت فرموده اند كه دل و قلب خود را به سوى خوبى ها، هدايت كنند و سوق دهند.
بر همين اساس است كه امر به معروف ، يكى از فرايض دينى ما است . انسان به دوست داشتن معروف و خوبى توصيه شده است . دوست داشتن خوبى نه تنها براى خود، برادر و خانواده ، بلكه براى همه مؤ منين و براى همه انسان ها.
توصيه به امر به معروف و نهى از منكر
امام صادق عليه السلام مى فرمايند:
اءَنسك النَّاس نسكا اءَنسحهم جيبا و اءَسلمهم قلبا لجميع المسلمين (826).
((متنسك ترين رهرو راه دين كسى است كه واقعا از روى دوستى ، مردم را نصيحت كند و براى آنها خيرخواه باشد و قلب و دل او سرشار از محبت ديگران باشد)).
متاسفانه گاهى در شرايط خاصى از تاريخ يا اجتماع مى بينيم كه بعضى از واجبات ما به دليل بد عمل كردن بعضى از افراد، چهره اى ناخوشايند پيدا مى كنند.
از جمله امر به معروف و نهى از منكر كه از زيباترين ؛ لطيف ترين و ارزشمندترين دستورات شرع مقدس و مورد پسند عقل است ؛ به دليل اين كه به صورت نامطلوبى به آن عمل شده ، در برخى اذهان ، حالت نفرت و انزجارى نسبت به اين حكم الهى ايجاد شده است .
امر به معروف و نهى از منكر يك حكم برخاسته از راءفت و رحمت انسانى است كه شرع مقدس به آن توصيه كرده است ؛ يعنى انسان هايى كه واقعا به معروف علاقه مندند و دوستدار ديگران نيز هستند؛ از اين كه ديگران تارك معروف باشند و يا خود را آلوده منكر كنند رنج مى برند؛ بنابراين ، تلاش مى كنند تا آنها را به معروف هدايت كنند و يا از منكر بازدارند.
البته انجام اين فريضه ، با همه منزلت و جايگاهى كه دارد؛ مشروط به شناخت معروف و منكر است و به يقين ؛ شناخت معروف و منكر براى همگان ممكن نيست . بنابراين كسى كه مى خواهد ديگران را به معروف هدايت كند بايد اول خود، آن را شناخته باشد و به آن وقوف و آگاهى كامل داشته باشد.
در روايتى كه مسعدة بن صدقه از امام صادق عليه السلام نقل ميكند، چنين آمده است :
سَمِعته يقول : و سُئِل عن الاَمرِ بالمعروف و النَّهى عن المنكر، اءَ واجب هو على الاُمَّة جميعا؟ فقال ، لا، فقيل له : و لم ؟ قال : انما هو على القوىّ المطاع العالِم بالمعروف من المنكر، لا على الضَّعيف الّذى لا يهتدى سبيلا الى اءىّ من اءىّ يقول من الحقّ الى الباطل ، و الدليل على ذلك كتاب اللَّه عزَّ و جَلَّ قوله : ولتكن منك اءُمة يدعون الى الخير و ياءمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر(827) فهذا خاصّ غير عامّ، كما قال اللَّه عزَّ و جَلَّ: و من قوم موسى اءُمَّة يهدون بالحقّ و به يعدلون (828) و لم يقل : على اءُمَّة موسى ، و لا على كُلّ قومه (829).
كسى از امام صادق عليه السلام سوال كرد كه آيا امر به معروف و نهى از منكر بر همه مسلمانان واجب است ؟ حضرت فرمودند: نه ، سوال كرد با آن همه تاءكيدى كه در آيات هست چطور بر همه واجب نيست ؟ حضرت فرمودند: امر به معروف و نهى از منكر اين است كه آمر به معروف قدرت برقرارى معروف و بازدارندگى از منكر را داشته باشد.
اما نكته دوم كه ارتباط مستقيم با با سخن ما دارد، اين كه عالم به معروف و منكر باشد؛ يعنى از منظر شرعى و عقلى قدرت بازشناسى خوب را از بد داشته باشد. اما وقتى كسى قادر به شناخت معروف و منكر نيست ، نمى تواند و نبايد به آن اقدام كند. بنابراين ، امام عليه السلام در ادامه سخن به آيه 104 سوره آل عمران استشهاد مى كنند و مى فرمايند: دليل بر اين مطلب ؛ فرموده خدا در قرآن است .
براى كسانى كه با ادبيات زبان عرب آشنايى دارند، مطلب و استشهاد امام عليه السلام بسيار زيبا و روشن است ؛ چون كلمه ((من )) كه در آيه شريفه آمده است براى تبعيض است ؛ و بر اين اساس ، ترجمه آيه چنين است كه از جمع شما مسلمين ؛ بعضى بايد دعوت به خير كنند و اين عده كسانى اند كه خود به معروف و منكر، وقوف و آشنايى كامل داشته باشند.
امام عليه السلام بعد از ذكر آيه مى فرمايند: اين حكم ، حكم اختصاصى براى يك گروه است ؛ نه براى همه مسلمان ها. بعد امام عليه السلام به آيه ديگرى از آيات قرآن استشهاد مى كنند و مى فرمايند: اين حكم ، فقط به امت پيامبر اسلام صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم ، اختصاص ندارد بلكه در امم قبل از آن ، مثل امت حضرت موسى عليه السلام نيز سابقه داشته است ؛ چرا كه در قرآن مى فرمايد: از ميان امت موسى عليه السلام ، گروهى بودند كه مردم را به سوى حقّ هدايت مى كردند يعنى خدا فقط به آنها اجازه داده بود كه به هدايت خلق بپردازند.
امام عليه السلام در ادامه سخن مى فرمايند: قرآن نمى گويد هدايت كردن بر همه امت موسى عليه السلام واجب بود، بلكه عده اى برگزيده ، اين وظيفه را برعهده داشتند كه يقينا واجد شرط اول يعنى علم به موارد معروف و منكر بودند.
بنابراين ، اگر كسى صرفا به دليل اين كه وظيفه امر به معروف و نهى از منكر واجبات است ؛ بدون شناخت ، به آن اقدام كند، چه بسا خود مرتكب منكر شود.
اين مساله بسيار ظريف و حساس است كه مؤ منان هر چند از روى علاقه به معروف يا از روى خيرخواهى و محبت و دوست داشتن انسان ها، تا زمانى كه مصاديق معروف را نشناخته باشند، مجاز به انجام اين كار نيستند.
نكته ديگر اين كه در روايات تصريح شده است كه نصيحت ، هدايت و ارشاد مؤ من بايد از روى علاقه و محبت باشد؛ نه وسيله انتقام از او. بنابراين ، امام صادق عليه السلام مى فرمايند:
يجب للمؤ من على المؤ من النَّصيحة (830).
((مؤ من موظف است نسبت به مؤ من ديگر ناصح و خيرخواه باشد)).
در روايت ديگرى كه امام صادق عليه السلام از رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم نقل فرموده اند آمده است :
لينصح الرَّجل منكم اءَخاه كنصيحته لنفسه (831).
((مؤ من همان طور كه خيرخواه خود است بايد براى ديگران نيز خيرخواهى كند)).
يعنى همان طور كه معروف را براى خود دوست دارى ، براى ديگران نيز بخواهد؛ نه اين كه حكم الهى را كه گوياى لطافت روح دين است وسيله و ملعبه ارضاى تمايلات و غرائز خود قرار دهد؛ مثلا براى ارضاى غريزه خشم خود مؤ منى را به بهانه ارتكاب منكر در حضور ديگران خراب كند. اين عمل متهم كردن ديگران و از بالاترين منكرها است .
روايتى را امام صادق عليه السلام از رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم نقل مى كنند كه حضرت فرمودند:
انَّ اءَعظم النَّاس منزلة عند اللَّه يوم القيامة اءَمشاهم فى اءَرضه بالنَّصيحة لخلقه (832).
((برترين مردم در قيامت از لحاظ رتبه و منزلت ، كسانى اند كه حركت آنها روى زمين براى خيرخواهى و نصيحت ديگران است )).
مهم اين است كه ما بدانيم بايد از سر خيرخواهى و دوست داشتن و با شناخت و وقوف و آگاهى كامل نسبت به معروف ، اين عمل را انجام دهيم .
حكم شرع به وجوب امر به معروف ، نشاءت گرفته از خيرخواهى ذات ذوالجلال ربوبى ، براى نوع بشر است ؛ يعنى همان عامل و انگيزه اى كه اساس تشريع اديان الهى و ارسال رسل و انبيا از جانب خداوند است ، همان عاملى است كه باعث شد، خداوند اين حجت هاى ظاهرى و حجت باطنى خرد را به انسان عطا كند.
به عبارت ديگر خداوند متعال همه راه هايى را كه خير و سعادت انسان با آنها تامين مى شود، پيش روى او گشوده و از كسانى كه واجد شرايط آمريت به معروف هستند خواسته است تا خير و خوبى را فقط براى خود نخواهند و زيباييها و نيكى ها را تنها براى خود جذب نكنند؛ بلكه معروف و خير را براى همگان دوست داشته باشند و راه وصول به خير و خوبى را به ديگران هم نشان دهند

0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

خداگونه شدن از منظر امام سجاد علیه السلام
امام سجاد - علیه السلام -، از دیدگاه دیگران
سیره امام سجاد (ع) از نگاه رهبری
چرا زین العابدین؟
گلی از بستان امامت
جلوه‌های حقوق بشر در رساله حقوق امام سجاد(ع)
چارمین نور الهى
منشور جاوید در معرفى اهل بیت(ع)
تفاوت سامری امت حضرت موسی با سامری امت پیامبر
توشه سفر آخرت

بیشترین بازدید این مجموعه

جلوه‌های حقوق بشر در رساله حقوق امام سجاد(ع)
امام سجاد - علیه السلام -، از دیدگاه دیگران
سیره امام سجاد (ع) از نگاه رهبری
شباهت امام سجاد به حضرت علی علیهماالسلام
تفاوت سامری امت حضرت موسی با سامری امت پیامبر
گواهی حجر الاسود به امامت حضرت سجاد‏
چارمین نور الهى
گلی از بستان امامت
عمر بن عبد العزیز خوب بود یا بد؟
منشور جاوید در معرفى اهل بیت(ع)

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^