اَمَّا حقُّ المؤ ذّن ، فاءَن تَعلَمَ اءَنَّه مُذكِّرك بربِّكَ، و دَاعيَكَ الى حظِّك ، و اءَفضَلُ اءَعوانِكَ على قَضاءِ الفَريضَةِ الَّتى افتَرَضَهَا اللَّه عليكَ، فتَشكُرُهُ على ذلك شُكرَكَ للمُحسِنِ اِلَيك ، و ان كُنتَ فى بَيتِكِ مُتَّهِما لذلك لَم تَكُن للَّهِ فى اءَمره متَّهِما و عَلِمتَ اءَنَّه نَعمَة مِن اللَّه عليك لا شكَّ فيها، فاءَحسِن صُحبة نِعمَةِ اللَّه بِحَمدِ اللَّه عليها على كُلّ حال ، و لا قوَّةَ الا بِاللَّه .
((وَ اما حقّ اءَذان گو اين است كه بدانى او خدايت را به ياد تو مى آورد و تو را به حظ و نصيبى كه دراى ، دعوت مى كند و او بهترين ياور و كمك كار تو در انجام واجبى است كه خداوند به عهده تو نهاده است ، پس او را بر اين كار، سپاس گوى ؛ همچنان كه نيكوكارى را نسبت به خود سپاس مى گويى و اگر در خانه ات نسبت به مؤ ذّن بدبينى دارى (و او را به دلايلى متهم مى دانى ) در امر اءَذان نبايد او را متهم كنى و بايد بدانى كه او نعمتى خدادادى است و بايد با نعمت خدا خوشرفتارى كنى و در هر حال شكرگزار نعمت هاى الهى باشى )).
حقّ بيست و نهم از حقوقى كه امام سجاد عليه السلام در رساله مباركه حقوق بيان فرموده اند، حقّ مؤ ذّن است . معناى كلمه اءَذان ، از نظر اصطلاح خاص مسلمانان ، همان اذكار و جملات مخصوصى است كه شهادت به يگانگى خداوند متعال ، و رسالت رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم و تشويق و تحريض بر نماز در اوقات معين است و در لغت به معناى اعلام چيزى با ندا و فرياد است (877).
در سوره مباركه يوسف در ادامه داستان برادران يوسف عليه السلام كه بعد از قدرت و حكومت او، براى خريد گندم نزد عزيز مصر رفتند و او برادران را شناسايى كرد و براى نگه داشتن برادر، تمهيدى انديشيد و كَيل و پيمانه گندم را در ظرف بنيامين قرار داد، مى فرمايد:
ثمَّ اءَذّن مؤ ذّن اءَيَّتها العير انَّكم لسارقون (878).
((مؤ ذّن ى فرياد زد كه اهل قافله ! شما دزد هستيد)).
و در جاى ديگرى از آيات كريمه قرآن در سوره مباركه توبه مى فرمايد:
و اءَذان مِّن اللَّه و رسوله الى النَّاس يوم الحجّ الاكبر اءَنَّ اللَّه برى ء مِّن المشركين و رسوله (879).
((اين اعلام از جانب خدا و رسول او است به مردم در روز عيد قربان كه خدا و رسولش از مشركان بيزارند)).
تاريخچه اءَذان در اسلام
آن طور كه از روايات استفاده مى شود پيدايش اءَذان به آغاز ورود رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم به مدينه منوره بازمى گردد، اما رواياتى هست كه با توجه به آنها پيدايش اءَذان به پيش از آن ؛ يعنى ليلة الاسرى يا شب معراج برمى گردد. اين روايت صحيح را زراره از امام محمَّد باقر عليه السلام نقل مى كند كه حضرت فرمودند:
لمَّا اءُسرِىَ برسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم الى السَّماء فبَلَغَ البيتَ المَعمُورَ و حَضَرَتِ اَلصَّلاة ، فاءَذَّنَ جَبرَئِيلُ و اءَقَامَ، فَتَقَدَّمَ رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم و صَفَّ الملائِكَةُ و النَّبيُّونَ خَلفَ محمَّد صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم (880).
((شبى كه رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم به معراج رفتند، وقتى به بيت المعمور رسيدند، موقع نماز، جبرئيل عليه السلام اءَذان و اقامه گفت و پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله وسلم جلو ايستادند و ملائكه و انبيا به حضرت اقتدا كردند)).
بنابر اين روايت ، اءَذان در شب معراج به پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم آموخته شد. روايت ديگرى از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه حضرت فرمودند:
لمَّا هَبَطَ جبرئيل عليه السلام بالاَذَانِ عَلَى رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلَّم ، كانَ رَاءسُهُ فى حِجرِ عَلِىّ عليه السلام ، فاءَذَّنَ جبرئيل عليه السلام ، و اءَقَامَ، فَلَمَّا انتَبَهَ رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم قال : يا علىُّ! سَمِعتَ؟ قال عليه السلام : نَعَم ، قال صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم : حَفِظتَ؟ قال عليه السلام : ادعُ بلالا فعلِّمه ، فدَعا علىّ عليه السلام بَلالا فَعَلِّمَهُ(881).
((زمانى كه جبرئيل عليه السلام ماءمور ابلاغ اءَذان بر پيامبر اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم شدند سر مبارك حضرت بر دامن اميرالمؤ منين عليه السلام بود. جبرئيل عليه السلام اءَذان و اقامه را بر پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم وحى كرد. پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم كه به مطلب آگاه شدند خطاب به اميرالمؤ منين عليه السلام فرمودند: يا على ! شنيدى ؟ گفت : آرى ، فرمودند: حفظ كردى ؟ گفت : آرى ، گفتند: بلال را صدا كن و به او بياموز. اميرالمؤ منين عليه السلام بلال را صدا كردند و اءَذان را به او آموختند)).
از اين روايت معلوم مى شود كه اساسا همه قرآن و دستورات الهى ، در ليلة القدر يك جا به پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم نازل شد؛ منتها پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم ماءمور به ابلاغ نبودند؛ مگر جايى كه جبرئيل عليه السلام نازل شده ، آن آيات خاص و يا مطالب مخصوص را ابلاغ مى كردند. احتمالا درباره اءَذان همچنين بوده است ؛ چون معراج معروف رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم در مكه و قبل از مهاجرت به مدينه بود.
در قرآن كريم مى خوانيم :
سبحان الَّذى اءَسرى بعبدِهِ لَيلا مِنَ المسجد الحرام الى المسجد الاَقصَى الَّذى بارَكنَا حَولَهُ لِنُرِيَهُ مِن آياتِنا انَّه هو السَّميع البصير(882).
((پاك و منزه است خدايى كه شبى بنده خود را از مسجد الحرام به مسجدالاَقصايى كه پيرامونش را مبارك ساخت ، سير داد تا آيات خود را به او بنمايد؛ كه خدا به حقيقت شنوا و بينا است )).
بنابراين ، دستور اءَذان هم مثل بقيه احكام از همان آغاز بعثت و در مكه صادر شده است ؛ منتها حضرت ماءمور اجرا و ابلاغ آن به مردم نبودند؛ تا وقتى كه به مدينه مهاجرت كردند؛ كه ان شاء اللَّه در ادامه بحث به آن اشاره خواهيم كرد.
در بعضى از آيات كريمه قرآن هم به اين عمل خاص اشاره شده است ؛ در سوره مباركه مائده مى فرمايند:
واذا نَادَيتُم اِلَى اَلصَّلاة اتَّخَذُوا هُزُوا و لَعِبا ذلك بانَّهُم قوم لا يَعقِلون (883).
((وقتى مردم را به نماز دعوت مى كنيد، عده اى مسلمانان را مسخره مى كنند كه اين عمل آنها، از روى بى تدبيرى است )).
يا در سوره مباركه جمعه مى فرمايد:
يا اءَيُّها الذين آمنوا اذا نودى للصلاة من يوم الجمعة فاسعوا الى ذكر اللَّه و ذرو البيع ذلكم خير لكم ان كنتم تعلمون (884).
((اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هرگاه شما را براى نماز روز جمعه بخوانند، به ذكر خدا بشتابيد و كسب و تجارت را رها كنيد، كه اگر بدانيد اين نماز بهتر خواهد بود)).
فاضل مقداد، صاحب كتاب ((كنز العرفان فى تفسير آيات الاحكام )) مى گويد: همه مفسران اتفاق نظر دارند كه منظور از دعوت و ندا در آيات قرآن ، همان اءَذان است (885).
از مجموع رواياتى كه نقل كرديم استفاده مى شود كه آيات كريمه قرآن و روايات متعدد به اءَذان اصطلاحى اشاره كرده اند؛ منتها شهيد اول در كتاب ((ذكرى الشيعة )) روايتى را نقل مى كنند كه حاكى از زمان تاريخى اين عمل و تاثير بسيار مثبت آن در ايجاد تحول در جوامعى است كه مستمع اين كلمات زيبا بوده اند.
اين روايت ، انسان را به ياد بسيارى از اتفاقاتى مى اندازد كه در صدر اسلام روى داده است ؛ مثلا جايى كه مشركان بر عليه وحى الهى ، دعوت پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم و محتواى دعوت آن حضرت ، شايعه سازى كرده و به آن حضرت افترا مى زدند. ابن ابى عقيل روايتى از امام صادق عليه السلام بيان كرده است كه :
اءَنَّه لَعَنَ قَوما زَعَمُوا اءَنَّ النَّبىَّ صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم اءَخذ الاَذان من عَبد اللَّه بن زيد، فقال يَنزِلُ الوَحىُ عَلَى نَبيِّكُم فَتَزعُمُوَن اءَنَّه اءَخذ الاَذان من عبدِاللَّه بن يزيد(886).
((حضرت ، كسانى را كه گمان مى كنند پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم اءَذان را از عبداللَّه بن يزيد آموخته اند، لعن كردند و فرمودند بر پيامبر شما وحى نازل مى شود، ولى شما گمان مى بريد كه اءَذان را از عبداللَّه بن يزيد ياد گرفته است !)).
علت اين مطلب آن است كه بعضى از علماى عامه از قداست احكام شرعيه ، غفلت نموده و تصور كرده اند كه بعضى از اين احكام قابل اءخذ از ديگران است .
در سيره حلبى نقل شده است :
در روزهاى ابتداى ورود رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم به مدينه مسلمانان جمع شده بودند و درباره چگونگى اطلاع از اوقات نماز چاره انديشى مى كردند كه پيغمبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم براى اقامه نماز جماعت ، به مسجد تشريف مى برند. هر كسى نظرى داد بعضى گفتند كه با ناقوس خبر مى دهيم ؛ بعضى گفتند كه از شيپور استفاده مى كنيم ؛ بعضى ديگر گفتند كه پرچمى را بر بالاى بامى مى افرازيم و حتى بعضى پيشنهاد كردند كه آتش بيفروزيم كه با همه اين راه ها؛ مخالفت شد؛ چون هر كدام ، به صورتى تقليد از مذاهب ديگر بود؛ ناقوس و شيپور از نصارا و يهود بود و افروختن آتش از مجوس . تا اين كه پيغمبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم العياذباللَّه متحير شد كه چه كند تا اين مشكل حل شود. عبداللَّه بن زيد تلاش مى كرد كه اين مشكل را حل كند، فردى را ديد كه ، ناقوسى در كوچه به دوش گرفته و حمل مى كند، مى خواست آن را براى پيامبر بخرد. تا اين كه عبداللَّه در خواب ديد مسلمانان بايد اين كلمات جملات اءَذان را بلند بگويند تا مساله اعلام نماز حل شود(887).
بعضى از عامه اين قصّه را به صورت ديگرى نيز نقل كرده و گفته اند كه قبل از عبداللَّه ، يكى از خلفا چنين خوابى ديده است (888).
به هر حال ، هيچ كدام از اين دو نقل نه مستند قوى تاريخى دارد و نه با قداست تشريع احكام الهى سازگار است . اين كه مستند تاريخى ندارد روشن است ؛ چرا كه صرفا نقل يك رويا و خوابى است كه به يك فرد معمولى نسبت داده شده است .
اما همان طور كه اشاره شد خداوند متعال ، احكام و دستورات خود را در شب معراج به صورت يك مجموعه و در قالب آيات كريمه قرآن ، به پيامبرش الهام فرمود و بعد از آن جبرئيل عليه السلام ماءمور بود كه در مواقع خاصى كه مصلحت الهى اقتضا مى كرد، زمان ابلاغ آنها را به رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم اعلام كند؛ كه اين مرحله ، نزول تدريجى قرآن نام گرفته است ؛ از جمله اين مسائل ، مساله اءَذان است كه پيغمبر در شب معراج آن را از جبرئيل آموختند. او در محضرت حضرت ، اءَذان و اقامه گفت .
پيغمبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم در مكه بسيار محدود و محذور بودند و هيچ امكانى براى اعلام اءَذان به صورت كنونى نبود؛ حتى آن روزهاى اول ، نماز را هم پنهانى و همراه با خوف انجام ميدادند. زمانى كه جبرئيل عليه السلام ماءمور ابلاغ اءَذان بر پيامبر اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم شدند سر مبارك حضرت بر دامن اميرالمؤ منين عليه السلام بود. جبرئيل اءَذان و اقامه را بر پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم وحى كرد. پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم كه به مطالب آگاه شدند خطاب به اميرالمؤ منين عليه السلام فرمودند: يا على ! شنيدى ؟ گفت : آرى ، فرمودند: حفظ كردى ؟ گفت : آرى ، گفتند: بلال را صدا كن و به او بياموز. اميرالمؤ منين عليه السلام بلال را صدا كردند و اءَذان را به او آموختند.
از همان روز بلال به صورت رسمى مؤ ذّن شد و مواقع نماز را براى مردم اعلام مى كرد. اين كه كسى خواب ديده و يا يكى از خلفا، زودتر خواب ديده يا بلال ديرتر متوجه شده و غيره ، مثل بسيارى از مجعولاتى است كه حتى اهل دقت از عامه هم آن را ضعيف دانسته اند و آن را نمى پذيرند.
بنابراين ، همان طور كه در روايات گذشته به آن اشاره كرديم مساله اءَذان ريشه در وحى دارد و منشا تاريخى آن هم شب معراج است . اءَذان جنبه اعلامى دارد و اصلا كلمه اءذن به معناى اجازه و رخصت است ؛ يعنى اعلام اين كه شما مجازيد اين كار را انجام دهيد. معناى لغوى اءذن و اجازه هم ، اعلام است ، بنابراين يك امر اعلامى است .