اَمَّا حقّ سائِسِك بِالمُلكِ فَنَحوُ مِن سائِسِكَ بالسُّلطانِ اِلا اَنَّ هذا يَملِكُ ما لا يَملِكُهُ ذَاكَ تَلمِزُكَ طاعَتُهُ فيمَا دَقَّ و جلَّ منكَ الا اَن تُخرِجُكَ من وُجوبِ حقّ اللَّه و يَحوُلَ بينَكَ و بينَ حقِّهِ و حُقوقِ الخَلقِ فاِذَا قَضَيتِهُ رَجَعتَ الى حقَّهُ فَتَشاغَلتَ به و لا قوَّةَ الا بِاللَّه
((حقّ مالك تو مانند حقّ سلطان است با اين تفاوت كه مالك امتياز بيشترى دارد. تو موظفى كه در هر امر كوچك و بزرگ او را اطاعت كنى ؛ مگر اين كه تو را از حقوق واجب الهى و حقوق ديگر بندگان بازدارد و از انجام وظايف عبوديت و بندگى مانع شود پس هرگاه حقّ خدا را ادا كردى بايد كه به انجام حقوق مالك اهتمام كنى )).
اولين مطلبى كه بعد از بيان اين حق به ذهن انسان مى رسد اين است كه آيا اسلام برده دارى و برده فروشى را پذيرفته است ؟ و قبول دارد كه بنى آدم به دو طايفه مالك و مملوك ، مولا و عبد تقسيم مى شود؟ آيات وارده در تكريم انسان بسيار است در يكى از آنها مى فرمايد:
يا اءَيُّهَا النَّاس انَّا خَلَقنَاكُم مِن ذَكَر وَ اُنثَى و جعلناكم شُعوبا و قَبائِلَ لتعارفوا انَّ اَكرَمَكُم عند اللَّه اَتقاكُم (1).
((اى انسان ها! ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و از طوايف و شعب مختلف قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد؛ شريف ترين و ارزشمندترين شما نزد خداوند با تقواترين شما است )).
و يا در آيه ديگر مى فرمايد
و لقد كرَّمنا بنى آدم (2).
((ما بنى آدم را كرامت بخشيديم )).
به خوبى پيدا است كه آنچه مورد تعظيم آفريدگار است ، نفس انسانيت است و معيار برترى انسان ها صرفا تقوا و پاكدمنى است و هيچ چيز ديگر ملاك ترجيح و سيادت فردى و اجتماعى بر ديگران نمى شود. در روايات فراوانى هم بر اين مطلب تاءكيد شده است ؛ مثلا:
لا فضل لعربىّ على عجمى على عربىّ و لا لابيض على اَسوَد و لا لاَسود على اَبيض الا بالتَّقوى النَّاس من آدم و آدم من تُراب (3).
((عرب يا عجم بودن و سفيد يا سياه بودن هيچ كدام ملاك برترى انسان ها بر ديگران نيست مگر آن كس كه تقواى بيشترى داشته باشد. همه فرزند آدم ابوالبشرند و آدم هم از خاك آفريده شده است )).
از مجموعه اين آيات و روايات يقين حاصل مى شود كه خدا و رسولش چنين امرى را قبول ندارند و به آن وقايع خارجى قطعا راضى نبوده اند. پس چرا آيين مقدس اسلام كه بر اساس برابرى كامل انسان ها استوار گرديده ، نظام برده دارى را پذيرفته است ؟ مگر نه اين است كه آيين ما، آخرين شريعت آسمانى است و پيامش جهانى و جاودانى است كه :
حَلاَلُ محمَّد حَلاَل اَبَدا الى يَومِ القِيَامَةِ و حَرامُهُ حَرَام اَبَدا الى يَومِ القِيَامَةِ(4).
((آنچه را كه رسول مقدس اسلام صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم حلال فرموده ، حليتش تا قيامت جاودانى است و آنچه را كه حرام فرموده ، حرمتش هميشگى است )).
پس چگونه پديده اى را كه بشر، در نهايت نتوانست تحمل كند و از سوى يكى از روساى جمهور ايالات متحده آمريكا به نام آبراهام لينكُلن (5) تقريبا در دو قرن قبل ، اين ظلم فاحش ريشه كن شد، اسلام آن را به نحوى تاييد نموده است ؟
آيا اين مساله ، ادعاى ماترياليست ها را كه مى گويند اديان الهى مخصوص ادوار گذشته تاريخ است ثابت نمى كند؟ چه اين كه آنها مدعى اند كه اعتقادات و معارف بشرى انعكاس شرايط اقتصادى و معارف بشرى نيز دگرگون مى شود نظام برده فروشى و برده دارى ، ميراث و يادگار دوران دوم تاريخ حيات بشر است كه پس از دوره اشتراكى حاكميت يافته و بعد از آن جاى خود را به نظام فئوداليه يا تيول دارى واگذار كرده است و پس از اين دوره هم روزگار سلطه سرمايه دارى است كه اين هر سه دوره ؛ يعنى دوران برده دارى و دوران اقطاع تيول و دوران سرمايه دارى ، دوران ظلم و تجاوز به حقوق انسان ها است و جبر تاريخ حكم مى كند كه انسان ها بايد به همان دوران اول ؛ يعنى دوران اشتراك و عدم تبعيض برگردند. حرف آنها اين است كه عقايد انسان ها ساخته و پرداخته همان دوران ها خاص خود است و اسلام هم كه نظام برده دارى را تاييد مى كند، نظامى تاريخى است كه بايد ميزان موفقيت آن را در موزه هاى انسان شناسى و عقايد جستجو كرد، و هرگز نمى تواند براى جامعه رو به رشد و در حال كمال امروز به عنوان يك مكتب فكرى زنده ، حيات آفرين و نجات بخش كارايى داشته باشد.
اينها چند نمونه از سؤ ال ها و چراهاى آزاردهنده اى است كه انسان با آن روبرو است و گاه با خود مى انديشد كه اى كاش اسلام با اين عمل ناپسند هم مثل بسيارى از سنن غيرصحيح حاكم بر جامعه آن زمان برخورد قطعى كرده بود و همان گونه كه قمار، دزدى ، شرب خمر، زنا و ربا را قاطعانه حرام كرد، مساله برده دارى را نيز صريحا لغو مى نمود.
در پاسخ همه اين سوال ها و دستيابى به اين آرزوها بايد گفت : مساله برده دارى از نظامات تاسيسى و قوانين موضوعه شرع مقدس اسلام نيست ، بلكه فقط مورد تاييد شرع واقع شده و از احكام امضايى دين است .