ابوبصير از حضرت باقر (عليه السلام) روايت مى كند كه ان حضرت فرمود : پدرم غلامى داشت كه او را دنبال كارى فرستاد و او نسبت به انجام ان كار تأخير كرد ، حضرت با تازيانه يك ضربه به او زد ، غلام گريست و گفت : خدا را اى على بن الحسين (عليه السلام) ، مرا دنبال كارى مى فرستى و سپس تازيانه ام مى زنى ؟ ! امام باقر (عليه السلام)فرمود : پدرم گريست و به من گفت : به حرم رسول خدا برو و دو ركعت نماز بخوان ، ان گاه بگو : خدايا على بن الحسين را از خطايش در قيامت بيامرز ، سپس به غلام فرمود : برو تو در راه خدا آزادى . ابوبصير مى گويد به حضرت باقر (عليه السلام)گفتم : فدايت شوم ، آزادى كفاره ى يك ضربت تازيانه است ; ولى امام سكوت كرد(1) .
پي نوشت:
1 ـ الزهد : 43 ، باب 7 ، حديث 116 ; بحار الانوار : 71 / 142 ، باب 4 ، حديث 12 .