در آن حال با تازيانه اى كه در دستش بود بر آن غلام زد. ولى پس از اين كار پشيمان شد هنگامى كه به خانه بازگشت به دنبال آن غلام فرستاد، غلام به حضور امام سجاد(ع) آمد ديد آن حضرت برهنه شده و همان تازيانه را در جلو خود نهاده است، غلام خيال كرد كه امام مى خواهد او را مجازات كند، ترسش بيشتر شد ولى ناگهان ديد قضيه برعكس است، امام سجاد(ع) به او فرمود: ((از جانب من امروز در مزرعه، نسبت به تو كارى شد كه در زندگى من سابقه ندارد، بهر حال اين كار (تازيانه زدنم) لغزشى بود كه از من سرزد، اكنون آن تازيانه را بردار و مرا قصاص كن))
غلام گفت اى مولاى من، من گمان كردم مى خواهى مرا مجازات كنى، و من تقصير كارم و سزاوار مجازات مى باشم، بنابراين چگونه رواست كه شما را قصاص كنم
امام فرمود: واى بر تو مرا قصاص كن
غلام گفت پناه بر خدا، هرگز چنين كارى روا نيست
امام(ع) چند بار تكرار كرد كه مرا قصاص كن، غلام نيز با كمال شرمندگى جواب منفى مى داد
امام(ع) سرانجام به غلام فرمود
اما اذا ابيت فالضيعة صدقة عليك
(1).((اكنون كه قصاص نمى كنى آن مزرعه را به عنوان انفاق به تو واگذار كردم))
پاورقي:
1- اعيان الشيعه، ج 1 ص 632