اگر نگاه تو نبود
جهان من سیاه بود
و پیكرم همیشه زیر پای ظلمت و جفا
چو ذره، گردِ راه بود
و كار من به جای گفتگوی تو
و یا غزل سرودن از حدیث هجرِ روی تو
همیشه درد و آه بود
چنان اسیر بیوفایی جهان تیره میشدم
و گاه گوشهای
به خلوتم كه پر ز شكوههای بسته بود
همیشه طعنه میزدم
كه روز زادنم گناه بود
بدان همین كه ماندهام
عنایتِ نگاه توست
كه بی نگاه گرم تو زمینِ دل چه سرد میشود
و آسمان ابری خیال من
پر از قصیدههای غم و درد میشود
نگاه كن مرا
و این نگاه سبز را از این همیشه در پناه خویش برندار
كه بی چنین نگاه
تباه میشوم
بدان كه همچو غافلان
به پیشِ پای عاشقانِ دل خموش
چو ذره گردِ راه میشوم
نگاه بر ندار!