عبدالملک بن مروان، پنجمين خليفه اموي (بني اميه) سال 26 هـ ق در مدينه بدنيا آمد. پدرش مروان بن حکم بود که مدتي خليفه اموي و زمام حکومت آنها را در دست داشت. عبدالملک در مدينه بزرگ شد و بعد از اينکه پدرش از دنيا رفت، سال 65 ق در سن 40 سالگي خليفه امويان در دمشق شد. قبل از اينکه خليفه شود، پيوسته در مسجد بود و قرآن مي خواند و خودش را با زهد و عبادت در نظر مردم موجه جلوه مي داد بطوريکه او را "حمامة المسجد" يعني کبوتر مسجد مي گفتند ولي به محض رسيدن به خلافت، با همه ارزش هاي اسلامي و اخلاقي، خداحافظي کرد و چون قرآن تلاوت کرد، آن را برهم نهاد و گفت:«هذا فراق بيني و بينک و هذا آخرالعهدبک؛ اين آغاز جدايي ميان من و توست و اين آخرين ديدار با توست».
در اوايل خلافتش، حجاز، شام و عراق، آشفته بود. در مکه، عبدالله بن زبير خليفه بود. مختار ثقفي در کوفه به خونخواهي امام حسين عليه السلام خروج کرد اما عبدالله بن زبير، برادرش مصعب را به جنگ مختار و تصرف کوفه فرستاد که در اين جنگ مختار مغلوب و کوفه بدست "مصعب بن زبير" افتاد. او لشگري جمع کرد تا به جنگ عبدالملک بن مروان رفت، ولي عبدالملک براي اينکه بتواند با فراغت بال، کار عراق را سامان دهد، پيمان ترک مخاصمه با امپراطوري روم بست و بلافاصله از دمشق به عراق و به جنگ مصعب رفت که در اين جنگ، مصعب کشته شد و عبدالملک وارد کوفه شد و همه را به بيعت با خودش دعوت کرد و مردم با او بيعت کردند و او بر تخت خلافت نشست.
از بزرگترين کارهاي خبيث عبدالملک اين بود که بلافاصله شخص خونريز و پليدي بنام "حجاچ بن يوسف بن عقيل ثقفي" که بسيار بي باک و دشمن آل علي (ع) بود بر جان و ناموس مردم مسلط کرد. حجاج خيلي زود به جنگ عبدالله بن زبير، در مکه فرستاده شد، او را کشت و مکه را تصرف کرد و از آن به بعد، در نزد خليفه عبدالملک، عزيزتر شد و حکومت حجاز را به دست گرفت و بعدا حاکم عراق و خراسان نيز شد. حدود بيست سال برکوفه که مرکز انقلاب هاي شيعه بود، حکومت کرد دهها هزار شيعه را کشت يا به زندان انداخت. از دقايع ديگر زمان عبدالملک، جنگ با دولت روم بود که به سبب امتناع امپراطور روم از قبول سکه طلاي جديدي که به امر عبدالملک، ضرب شده بود تجديد شد. اگر چه در اوائل خلافتش فتوحاتي نصيب او توسط برادرش محمدبن عبدالملک، در آسياي صغير و ارمنستان شده بود، ولي اين فتوحات از جنبه هاي ارضي، اهميتي نداشت و زمينه را براي لشگرکشي هاي جانشين عبدالملک فراهم کرد.
صفات و اخلاق عبدالملک خليفه اي با هيبت و کاردان بود و از شعر و ادب، اطلاع زيادي داشت. او مردي بخيل و خونريز و فتاک بود امام چهارم، حضرت زين العابدين در زمان عبدالملک
امام زين العابدين که دوران زندگيش با حکومت عبدالملک مقارن بود تاثير زيادي در نگرش مثبت عبدالملک بن مروان نسبت به خودش داشت و امام نيز از همين موضوع، حداکثر استفاده را در پيشبرد برنامه خود، انجام داد و اين نگرش در اثر کرامت و بزرگواري امام نسبت به مروانيان، به خصوص پدر عبدالملک در جريان انقلاب مدينه بود آنجا که در اوضاع بحراني مدينه، همه افراد بني اميه را از شهر بيرون کردند، امام عليه السلام به درخواست مروان بن حکم، همسر او را که دختر "عثمان بن عفان" بود در کنار خانواده اش جاي داد و از او پذيرائي کرد.
برخورد عبدالملک با امام زين العابدين
از آنجا که رياست ناحق، باعث نابودي تمام ارزش ها و خوبي ها مي شود و شيوه هاي پسنديده همه فراموش مي گردد عبدالملک بعد از مدتي، رفتارش را با امام سجاد عليه السلام، تغيير داد تا جائي که دستور داد آنحضرت را دستگير و به غل و زنجير بکشند و او را به مرکز حکومت بياورند. اگر چه امام با اعجاز الهي خود را از زنجير آزاد کرد و با «طي الارض» نزد او ظاهر شد و بعد به مدينه برگشت.
صفات و اخلاق عبدالملک
خليفه اي با هيبت و کاردان بود و از شعر و ادب، اطلاع زيادي داشت. او مردي بخيل و خونريز و فتاک بود. عمال و اطرافيانش هم شبيه به او بودند که چند نفر از آنها عبارتند از: حجاج بن يوسف، عامل او در عراق، مهلب بن ابي صفره در خراسان، هشام بن اسماعيل در مدينه، عبدالله فرزندش، در مصر، محمدبن يوسف، برادر حجاج در يمن و محمدبن مروان در جزيره، تمام اينها بسيار ظالم و کثيف و خبيث بودند که حجاج از همه بيشتر. نقل شده که عبدالملک به "ابوذباب" معروف بود، کسي که دهانش گند زيادي داشت و به او «رشح الحجر» هم مي گفتند از شدت بخل زياد، و او قسم مي خورد که شراب مي خورد و در خطبه اي تصريح کرد که هر کس مرا به تقوا دعوت کند گردن او را مي زنم و گفت که من با شمشير دهان اين امت را درمان مي کنم. عبدالملک دستگاه اداري کار آمدي براي تنظيم امور حکومتي تشکيل داد و اصلاحات موثري انجام داد. در زمان او ديوان هاي مالياتي از زبان هاي يوناني و فارسي به عربي، منتقل شد. از کارهاي او، بناي «قبة الصخره» در بيت المقدس است. وي در روز شنبه 14 شوال سال 86 هـ ق، در سن 66 سالگي در دمشق از دنيا رفت. مدت خلافتش بيست و يکسال و اندکي بود. 17 پسر داشت که چهار نفر از آنها خليفه شدند.
رضا سلطاني_گروه دين و انديشه