در کاروان اسیران هفتاد و دو سر مقدس از شهدای کربلا بود که از کربلا به کوفه و از کوفه به شام حرکت دادند و این در حالی بود که هنوز آثار بیماری امام سجاد(علیه السلام) باقی مانده بود.(1) کسانی که ماموریت یافتند تا قافله حسینی را از کوفه به شام ببرند: مخضر بن ثعلبه و شمر بن ذی الجوشن بودند.(2) و تنها چهل نفر از سپاه ابن زیاد، مسؤولیت حمل سرهای شهدا را بر عهده داشتند.(3)
قافله اسیران را از چند منزل از جمله: قادسیه، هیت، ناووسه، آلوسه، حدیثه، اثیم، رقه، حلاوه، سفاخ، علیث و دیرالزور گذراندند تا به دمشق وارد شدند. (4)
هنگامی که کاروان اهل بیت(علیهمالسلام) به منزل «سفاخ » رسیدند، باران شدید شتران را از رفتن باز داشت، ناگزیر چند روزی در آنجا توقف کردند و این توقف سبب شد تا شائق پسر سهل بن ساعدی - از اصحاب رسول اکرم صلی الله علیه و آله - از موضوع شهادت فرزند رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و اسارت اهل بیت(علیهمالسلام) او آگاه شود و فرمایش های رسول خدا(صلی الله علیه و آله) درباره محبت رسول اکرم نسبت به امام حسین(علیهالسلام) را برای مردم بازگو کند و کاروان اسیران مورد حمایت و محبت مردم قرار گیرند.(5)
در برخی از منابع تاریخی آوردهاند که: قافله اسیران اهل بیت(علیهمالسلام) از شهر بعلبک نیز گذشت. مردم بعلبک تا شش مایلی از شهر بیرون آمده، به روش خاص خود به جشن و شادی پرداختند! باید گفت: شهرها هر چه به شام، مقر حکومت امویان نزدیکتر میشد، مردمانش از اهل بیت (علیهمالسلام) دورتر بودند و شناخت آنها از اسلام اموی بیش از اسلام ناب محمدی و علوی بود.
منظره تاسفآور کودکان شلاق خورده و بچههای پدر از دست داده و زنان داغدیده و دختران یتیم از یک طرف و قهقهههای مردم بیخبر از همه جا و سخنان شماتتآمیز آنها، نمکی بود بر زخم اسرای کربلا!
سلطه بنی امیه بر این مناطق، اجازه نمیداد تا راویان و سخن گویان، فضائل اهل بیت(علیهمالسلام) و مناقب علی بن ابی طالب(علیهماالسلام) را برای مردم بازگو کنند، بلکه برعکس راویانی اجازه حدیث گفتن داشتند که در راستای اهداف دستگاه خلافت به جعل حدیث بپردازند.
از این جهت دور از انتظار نمینمود که ساکنان بعلبک با مشاهده کاروان اهل بیت و اسیران ستمدیده به شادی و سرور بپردازند، به ویژه این که قبل از ورود کاروان اسیران اهل بیت(علیهمالسلام) به آن شهر، تبلیغات وسیعی علیه آن قافله صورت داده بودند.
منظره تاسفآور کودکان شلاق خورده و بچههای پدر از دست داده و زنان داغدیده و دختران یتیم از یک طرف و قهقهههای مردم بیخبر از همه جا و سخنان شماتتآمیز آنها، نمکی بود بر زخم اسرای کربلا!
در اینجا بود که دختر امیرالمؤمنین، امکلثوم، با مشاهده این وضعیت به آنها چنین نفرین کرد: «اباد الله کثرتکم، و سلط علیکم من لا یرحمکم(6)؛ خداوند جمعتان را پراکنده و نابود سازد و کسانی را که به شما رحم نمیکنند بر شما مسلط گرداند.»
سخنان اسوه زهد و تقوا در بعلبک
امام سجاد(علیهالسلام) در حالی که قطرات اشک بر چهرهاش جاری بود، با قلبی سوزان به مردم غفلتزده بعلبک چنین فرمود:
«آری روزگار است و شگفتیهای پایان ناپذیر و مصیبتهای مداوم آن!
ای کاش میدانستم کشمکشهای گردون تا کی و تا کجا ما را به همراه میبرد و تا چه وقت روزگار از ما روی برمیتابد!
ما را بر پشت شتران برهنه سیر میدهد. در حالی که سواران بر شترهای نجیب، خویش را از گزند دشواریهای راه در امان میدارند!
گویی که ما اسیران رومی هستیم که اکنون در حلقه محاصره ایشان قرار گرفتهایم!
وای بر شما، ای مردمان غفلتزده! شما به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) کفر ورزیدید و زحمات او را ناسپاسی کردید و چون گمراهان راه پیمودید.» (7)
پینوشتها:
1- انساب الاشراف، ج 3، ص 206.
2- تاریخ طبری، ج 4، ص 252.
3- بحارالانوار، ج 45، ص 184.
4- امام حسین و ایران، صص 485 - 492.
5- همان.
6- ینابیع المودة، ص 352.
7- همان.