بنى امیه چهره واقعى خود را در زیر پرده ریا و حیله و نیرنگ و حتى مقدس مآبى، مخفى مى داشتند. شهادت امام حسین(ع) تا حدودى اسرار را بر ملا كرد ولى اسارت امام سجاد(ع) پرده تزویر و ریاكارى را از چهره بنى امیه بالازد، و عدم پاى بندى آنان به تعهدهاى و دینى اخلاقى و رسوائیها و فجایع آنها را روشن ساخت.
مورخان اسلامى نوشته اند: كه امام سجاد(ع) را در حالى كه غل و زنجیر بر گردن وى نهاده بودند، به قصر یزید وارد نمودند. او اسیرى سرافراز و آزاده بود كه شكنجه غل جامعه نتوانست وى را به تسلیم وا دارد و در اولین گام به هنگام ورود به مجلس یزید در حالى كه یزید به شعر حصین بن حمام مرّى تمثل جسته و به شادى پرداخته بود فرمود:
«براى تو قرآن از شعر سزاوارتر است: «ما أصاب من مصیبة فى الارض و لا فى أنفسكم الاّ فى كتابٍ من قبل أن نبرأها انَّ ذلك على اللَّه یسیر. لكیلا تأسوا على مافاتكم و لاتفرحوا بما اتاكم و اللَّه لایحبُّ كلَّ مختالٍ فخورٍ»؛ هیچ مصیبتى نه در زمین و نه در نفسهاى شما (به شما) نرسد، مگر آنكه پیش از آنكه آن را پدید آوریم، در كتابى است. این بر خدا آسان است. تا بر آنچه از دست شما رفته اندوهگین نشوید و به (سبب) آنچه به شما داده است شادمانى نكنید، و خدا هیچ خودپسند فخر فروشى را دوست ندارد.
استدلال قرآنى سید عابدان، چون پتكى بود كه بر سر یزید خود پسند فخر فروش فرود آمد. او سخت خشم گرفت و گفت: پدرت خویشاوندى را برید و حق مرا ندیده گرفت و بر سر قدرت با من به ستیز برخاست. خدا با او آن كرد كه دیدى. امام سجاد(ع) به تمسك به آیه قرآن جواب وى را داد و افزود:
اى پسر معاویه و هند و صخر، پیش از آنكه تو به دنیا بیایى پیغمبرى و حكومت از آن پدر و نیاكان من بوده است. در روز بدر و احد و احزاب، پرچم رسول خدا در دست پدر من بود و در همان نبردها پدر تو و جد تو پرچم كافران را در دست داشتند.
آنگاه فرمود: اى یزید اگر مى دانستى چه كرده اى و بر سر پدر و برادر و عموزاده ها و خاندان من چه آورده اى به كوهها مى گریختى و بر ریگها مى خوابیدى و ناله سر مى دادى.سر پدرم حسین فرزند على(ع) پسر فاطمه(س) كه ودیعت رسول خدا است، بر در شهر شما آویزان است؟ روز قیامت كه مردمان جمع شوند، تو جز خوارى و پشیمانى نخواهى داشت.