زت و سربلندی از صفات انسانهای بزرگ، با شخصیت و آزاده است و خواری از رذایل اخلاقی و صفات ناپسند انسانی به شمار می آید.
تعالیم اسلام همگی در جهت عزت بخشیدن به انسان و رهایی ساختن وی از دل بستن به اموری است که با مقام شامخ انسانیت سازگارنیست. اسلام انسان را از عبادت، خشوع و هرگونه سرسپردگی به معبودهای دروغین که با عزت انسان سازگار نیست. رهانیده است و از او می خواهد جز در مقابل خدا در برابر هیچ کس سرتسلیم فرودنیاورد و فقط خداوند در نظر او بزرگ و با عظمت باشد.
هرچند همه رهبران الهی از همه صفات کمال به طور کامل برخوردارند و در همه ابعاد کاملند; ولی اختلاف موقعیتها سبب شدتا یکی از ابعاد شخصیت انسانی در هریک از آن بزرگواران به طورکامل تجلی یابد و آن امام به عنوان اسوه و مظهر آن صفت مطرح گردد. برای مثال زمینه بروز شجاعت در حضرت علی(ع)بیش از سایرامامان(علیهم السلام )به وجود آمد. بدین سبب، آن امام(ع)مظهرکامل این صفت به شمار می آید. زمینه بروز عزت، سربلندی و آزادگی در امام حسین(ع)بیش از دیگر امامان(علیهم السلام) بروز کرد، به گونه ای که آن حضرت «سرور آزادگان جهان » لقب گرفته است. آن حضرت حتی در دشوارترین موقعیتها حاضر نشد در مقابل دشمن سرتسلیم فرودآورد و برای حفظ جان خویش کمترین نرمشی که برخاسته از ذلت باشد. نشان دهد. حماسه عاشورا سراسر آزادی،آزادگی، عزت، مردانگی و سربلندی است.
اعمال و سخنان سالار شهیدان(ع)سرمشق تمامی آزادگان جهان درهمه زمانهاست. آن حضرت می فرماید: «من مرگ(در راه خدا)را جزشهادت و زندگی با ستمگران را جز ذلت و فرومایگی نمی دانم.» (۱) ونیز می فرماید: «مردن با عزت و شرافت از زندگی با ذلت بهتراست.» (۲)
سرورآزادگان جهان در پاسخ گروهی که او را از رفتن به کربلانهی می کردند، این اشعار را خواند:
«من به کربلا خواهم رفت، مرگ برجوانمرد ننگ نیست...» (۳)
یکی از رجزهای آن امام در عاشورا چنین است: «مرگ بهتر ازننگ و عار است و ننگ بهتر از داخل شدن در آتش است...» (۴)
وقتی شب تاسوعا برای آخرین بار تسلیم و بیعت یا جنگ و شهادت به او عرضه شد، پاسخ داد: «به خدا سوگند نه هرگز دست ذلت به شما می دهم و نه مثل بردگان فرار می کنم.» (۵) و نیز در روز عاشورافرمود: «زنازاده فرزند زنازاده مرا به انجام دادن یکی از دوکار مجبور کرده، شمشیر و کشته شدن یا ذلت، ذلت از ما خانواده بسیار دور است. خداوند و پیامبرش(ص) و مومنان و دامنهای پاکی که در آن ها پرورش یافته ایم، آن را برای ما نمی پسندند. (۶)
آن حضرت در واپسین لحظات زندگی انسانها را به آزادگی دعوت کرد و فرمود: «اگر دین ندارید و از معاد نمی ترسید، در دنیای خود آزادمرد و جوانمرد باشید.» (۷)
راز استمدادها
نظری هرچند سطحی و گذرا به حادثه عاشورا انسان را به این باور می رساند که سراسر وجود امام حسین(ع)عزت، شرافت، مردانگی وآزادگی است.
با این حال، نکاتی در تاریخ کربلا به چشم می خورد که در ظاهرممکن است با عزت و شرافت انسانی سازگار ننماید. این اعمال عبارت است از: ۱- تقاضای کمک از اشخاص گوناگون، نظیر خواست کمک ازعبیدالله بن الحرالجعفی با کیفیت مخصوص. پس از امتناع عبیدالله از پاسخ به دعوت امام(ع)و نیامدن به حضور وی، آن حضرت شخصا به خیمه او رفت و به یاری دعوتش کرد. در این ملاقات امام حسین(ع)برای تحریک احساسات عبیدالله کودکان خود را نیز همراه برد. (۸) ۲- تکرار تقاضای کمک در روزعاشورا با جمله «هل من ناصرینصرنی و هل من معین یعیننی » و جملاتی به این مضمون. ۳- استفاده از هروسیله ممکن در روزعاشورا برای تحریک احساسات سپاه عمربن سعد و اندرز دادن آنان و در خواست مکرر برای آزاد گذاشتن آن حضرت. ۴- درخواست آب از دشمن.
برخی از بزرگان، به دلیل سازگار ندانستن این کار با روح عزت و شرافت، اصل آن را انکار فرموده اند; ولی به نظر می رسد این امرتحقق یافته است. هلال بن نافع گوید: «من در میان یاران عمربن سعد ایستاده بودم که شخصی نزد عمربن سعد آمد و گفت: «بشارت باد به تو ای امیر! شمر(ملعون)امام حسین(ع)را شهید کرد.»
هلال گوید: از میان دو لشکر بیرون رفتم تا ببینم چه خبر است. وقتی بالای سرآن حضرت رسیدم، مشاهده کردم امام(ع)با مرگ دست وپنجه نرم می کند. به خدا سوگند، تا آن زمان کشته ای آغشته به خون زیباتر و نورانی تر از او ندیده بودم. نور چهره، زیبایی و هیبتش مرا از پرداختن به فکر کشته شدنش باز داشت و در همان حال، آن حضرت درخواست آب می کرد... .
پس از این که همه یاران و اصحاب امام حسین(ع)در روز عاشورابه شهادت رسیدند، امام(ع)به عمربن سعد ملعون فرمود: «یکی ازاین سه پیشنهاد را در باره من بپذیر!» ابن سعد پرسید:
«چیست؟»امام حسین(ع)فرمود: «مرا آزادگذاری تا به مدینه،حرم جدم رسول خدا(ص)، باز گردم.»
ابن سعد: «این خواسته غیر قابل قبول است.»
امام حسین(ع): «شربت آبی به من بیاشامان، جگرم از تشنگی خشکیده است.»
عمربن سعد: «این نیز غیر ممکن است.»
امام حسین(ع): «اگر راهی جز کشتن من نیست، پس تک تک با من مبارزه کنید.» (۹)
و نیز عبدالحمید گوید: «در همان حال که امام حسین درروزعاشورا در میدان جنگ ایستاده بود، احساسات و عواطف دشمن رابرمی انگیخت تا شربتی آب به او دهند و می فرمود: «آیا کسی هست که به آل رسول(ص)رحم و عطوفت و مهربانی کند؟...» (۱۰)
در پاسخ باید گفت: پیشوایان معصوم:به دو دلیل به چنین کارهایی اقدام می کنند:
الف)اتمام حجت و بستن هرگونه راه عذر و بهانه برگمراهان ومنحرفان.
خداوند متعال پیامبران را برای راهنمایی بشر فرستاد تا افرادمستعد و حقجو از راهنمایی آنان بهره برده، به خوشبختی نایل آیند و راه هرگونه عذرتراشی و بهانه جویی بر گمراهان بسته شود. قرآن کریم در باره پیروزی مسلمانان در جنگ بدر می فرماید: «(شما در بدر در مقابل هم قرار گرفتید.)تا خدا کاری را کردنی بود، به انجام رساند تا آن که هرکه هلاک می شود با حجتی روشن هلاک شود و آن که(به هدایت)زنده می ماند، به حجتی روشن زنده بماند; وهر آینه خدا شنوا و دانا است. » (۱۱)
ب)نکته دیگر در حل این مشکل، این است که کمالات انسانی هیچ گونه منافاتی با یکدیگر ندارند و همه قابل جمعند. برخورداری ازیک کمال انسانی به گونه ای نیست که سبب از بین رفتن دیگر کمالات گردد. اگر وجود یکی از فضایل در انسان به حدی رسید که کمال دیگری را از بین برد، آن صفت از کمال بودن خارج شده است و دیگرنمی توان آن را از فضایل انسانی به شمار آورد. برای مثال اگرعزت نفس سبب از بین رفتن تواضع و فروتنی در انسان گردد، آن صفت دیگر عزت نفس نیست بلکه غرور، تکبر و خودخواهی است. از این رو،عمل به تعهدات انسانی، وفای به عهد و پیمان و... را نباید دلیل برذلت و ترس و زبونی دانست. همان گونه که پیامبراکرم(ص)در عمل به پیمان صلح حدیبیه مسلمانان پناهنده را به مشرکان تحویل می داد و امام حسن مجتبی(ع)به خاطر عمل به مفاد صلح با معاویه حرکت مسلحانه نکرد.
باتوجه به مطلب فوق، باید گفت: پیشوایان معصوم(علیهم السلام)در عین برخورداری از عزت و شرافت از رحمت، عطوفت،مهربانی و خیرخواهی نیز در حد اعلا برخوردار بودند. براساس جمله: «یامن سبقت رحمته غضبه » هدایت الهی مبتنی بر رحمت،عطوفت، مهربانی و خیرخواهی است; خشونت خلاف اصل است و حالت استثنایی دارد. دستور به آغاز هرکار با نام «خداوند رحمن ورحیم » دلیل بردرستی این مطلب است. پیشوایان معصوم(علیهم السلام)نهایت تلاش خود را برای هدایت گمراهان به کار می گرفتند ودر این راه از هیچ کوششی فروگذار نمی کردند. آنان در برخورد باگمراهان چنان رفتار می کردند که تا حد امکان آنان را جذب کنند واز هرگونه برخورد تند و خشن که ممکن بود حسی لجاجت و انتقام آنان را تحریک کند و به واکنش منفی انجامد. دوری می کردند. برخورد پیامبر بزرگوار اسلام(ص)و امامان معصوم(علیهم السلام)بامخالفان بسان برخورد پدری دلسوز و مهربان با فرزند سرکش وبریده از خانواده است که هرچه فرزند بیشتر طغیان و سرکشی کند،پدر بیشتر نرمش نشان می دهد تا مبادا برخورد تند او فرزند رافراری داده، به دامن دشمنان و شیادان بیندازد. این گونه رمش برخاسته از رحمت، عطوفت، مهربانی و خیرخواهی به ظاهر بدون توجه به فلسفه آن خلاف عزت و شرافت می نماید; ولی با توجه به فلسفه آن، دلیل بربزرگی، عظمت و... پیشوایان معصوم(علیهم السلام)است و با شرافت و عزت آن بزرگواران هیچ گونه منافاتی ندارد.
چنین برخوردی که کسی با دشمن خود تا این حد خیرخواهی، محبت و عطوفت داشته باشد. از توان و قدرت انسانهای عادی خارج است واز معجزات امامان(علیهم السلام )به شمار می آید.
با روشن شدن مطلب فوق، در می یابیم تمام اعمال و سخنان امام حسین(ع) که ممکن است برخی آنها را با عزت و رافت سازگارندانند. از روح مهربانی، عطوفت، خیرخواه و مشتاق هدایت مردم آن حضرت است. امام حسین(ع)حتی برای نجات دشمنان خود که کمربه قتلش بسته بودند. نهایت تلاش خود را به کار بست.
اگر سالار شهیدان از اشخاصی مانند عبیدالله بن حر تقاضای کمک کرد، برای ترس از شهادت و کشته شدن نبود; زیرا حضرت نیک می دانست کمک این افراد نمی تواند سرنوشت حادثه کربلا را تغییردهد. این یاری جویی به خاطر این بود که مردم با کمک به وی وشهادت در رکاب حضرتش به سعادت ابدی نایل گردند.
اگر سرور آزادگان در روزعاشورا به طور مکرر جمله «آیاکسی هست مرا یاری کند؟ » را تکرار کرد و به موعظه لشکر عمربن سعدپرداخت و از هر وسیله ممکن برای تحریک احساسات آنان استفاده کرد، همه به این دلیل بود که بتواند تعدادی از یزیدیان را ازگمراهی نجات داده، وارد بهشت با صفای حسینی کند.
گواه درستی این سخن، آن است که امام(ع)از کسانی که حاضر به یاری اش نمی شدند، تقاضا می کرد کربلا را ترک گویند و دست کم به سپاه دشمن نپیوندند تا به گناه شرکت در قتل امام(ع)یا ترک یاری وی آلوده نگشته، به شقاوت ابدی گرفتار نیایند.
این که امام حسین(ع)در شب عاشورا بیعت را از یارانش برداشت وآنان را آزاد گذاشت تا به میل خود راهشان را انتخاب کنند، یکی از اسرارش این است که به یاران خود بگوید: من به شما نیازندارم و در هرحال کشته خواهم شد. این شما هستید که باید بین سعادت جاودانی و شقاوت ابدی یکی را انتخاب کنید.
بنابرآنچه گفته شد، ندای «هل من ناصرینصرنی » امام حسین(ع)،به ظاهر درخواست کمک و تقاضای یاری از دیگران و در باطن تقاضای یاری رساندن و کمک کردن به انسانهای ناتوان و درمانده از رسیدن به کمال و سعادت. معنای واقعی آن چنین است: «آیا کسی هست من یاری اش کرده، به سعادت رسانم؟ آیا کسی هست دستش را گرفته، ازورطه هلاکت نجاتش دهم؟ آیا کسی هست او را از ظلمت یزیدی خارج کرده، به نور حسینی وارد کنم؟»همان گونه که خداوند در این آیه: «اگر مرا یاری کنید، شمارا یاری می کنم.» درظاهر از بندگان خود تقاضای کمک می کند، ولی باتوجه به این که خداوند غنی مطلق است و به کسی نیاز ندارد، درواقع دعوت برای یاری بندگان و نجات آنهاست.
بنابر آنچه گذشت، مشکل درخواست آب از جانب امام حسین(ع)نیزحل می شود. امام حسین(ع)می خواست با تحریک احساسات و به رحم آوردن دشمن، آنان را به خود جذب کرده، به سعادت رساند; زیرابسیار اتفاق افتاده کسانی به خاطر خدمتی ناچیز به امام(ع)موفق به توبه شدند. مگر نه این است که حر به خاطر ادب و احترام به امام حسین(ع)موفق به توبه شد. امام(ع)با در خواست آب می خواست زمینه توبه و بازگشت را در افراد قابل فراهم سازد. _________________________________________________
۱- فانی لا اری الموت الا سعاده و لا الحیوه مع الظالمین الا برها.
(بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۳۸۱.)
۲- موت فی عز خیر من حیوه فی ذل(همان، ج ۱، ص ۱۵۰.
۳- سامضی و ما بالموت عار علی الفتی. (حماسه حسین، ج ۱، ص ۱۵۲.)
۴- الموت اولی من رکوب العار و العار اولی من دخول النار (بحار الانوار، ج ۴۵، ص ۵۰.)
۵- و الله لا اعطیکم بیدی اعطاء الذلیل و لا افر فرار العبید.
(الارشاد، ج ۲، صص ۹۸.)
۶- الا و ان الدعی ابن الدعی قد رکز بین اثنتین بین السلسه و الذله و هیهات منا الذله یابی الله ذلک لنا و رسوله و المؤمنون و حجور طابت و طهرت. (بحار الانوار، ج ۴۵، ص ۹)
۷- و یحکم یا شیعه آل ابی سفیان، ان لم یکن لکم دین و کنتم لا تخافون المعاد فکونوا احرارا فی دنیاکم. (همان، ج ۴۵، ص ۵۱.)
۸- منتهی الآمال، ج ۱، ص ۷۱۱.
۹- نفس المهموم، ص ۳۶۶، اللهوف، ص ۵۵.
۱۰- موسوع- کلمات الامام الحسین(ع)، ص ۴۹۵.
۱۱- همان ، ص ۵۰۶.
۱۲- «لیهلک من هلک عن بینه و یحیی من حی عن بینه و ان الله لسمیع علیم.»( الانفال، آیه ۴۲)
۱۳- مفاتیح الجنان، دعای جوشن کبیر.