(قسمت 1)
یهود و دین ستیزی
بعد از رنسانس و مخصوصا در قرون اخیر حرکت مردم دنیا به سمتی بود که گویی از خدا و معنویات فاصله گرفته اند. کار تا جایی پیش رفت که عده ای فکر کردند در قرن 20 دین خواهد مرد و بشر برای همیشه از دین فاصله گرفته و جدا خواهد شد. این موج خطرناک را عمدتا یهود و عده ای از حاکمان بزرگ نظام سرمایه داری غرب هدایت می کردند.
این گروه با تبلیغات و زمینه سازی های فراوان بشر را بسوی غیر خدا و لذایذ دنیایی بردند. اما در اواخر قرن 20 اتفاق مبارکی رخ داد که مسیر تاریخ را عوض کرد. این اتفاق، انقلاب دینی مردم ایران بود. به دنبال این حادثه نهضت بیداری دینی پیش آمد و گرایشات دینی مردم دنیا زیاد شد. مردمی که دهه های زیادی غرق در دنیا و مسائل آن بودند و از اصل خویش که همان خدا و معنویات است جدا شده و از این جدایی رنج می بردند، توجه زیادی به خدا و معنویات پیدا کردند.
اكنون صهیونیزم و سران نظام سرمایه داری غرب از بیداری و توجه شدید مردم دنیا به معنویات و دین احساس خطر کرده اند. چراکه دین گرایی جامعه مساوی است با از دست دادن موقعیت غارتگران بین المللی. این غارتگران بین المللی برای جلوگیری از این پدیده مبارک، دست به یک حرکت شوم زده اند.
یعنی تعداد زیادی مکتب عرفانی و معنویت گرایی قلابی تولید و فعال کرده، و با تبلیغات این معنویت های کاذب را زیبا و جذاب جلوه می دهند تا بتوانند انسانهای خسته از دنیا گرایی و تشنه معنویت را بار دیگر به دام بیندازند و از رفتن آنها به سوی معنویت حقیقی که همان اسلام است جلوگیری نمایند. صهیونیزم در این عرصه فعالیت بسیار جدی دارد. با هزینه های هنگفت مالی و رسانه ای این مکتب های دروغین را به خورد مردم دنیا می دهند.
البته فعالیتهای اصلی آنها یعنی جذب انسانها به سوی دنیا و غرق کردن آنها در لذایذ دنیایی به شدت ادامه دارد. از نمونه این مکتب ها که با همایتهای صهیونیزم گسترش یافته و بر پا مانده اند می توان به مکاتب شیطان پرستی، کوئیلیو، عرفان سرخپوستی، اکنکار و... اشاره کرد.
(قسمت 2)
نگاهی کوتاه به عرفان.
عرفان یعنی شناخت حقیقت از راه باطن و قلب.
عرفان را می توان به دو دسته تقسیم کرد. عرفان حقیقی و عرفان کاذب.
عرفان حقیقی شناختی است که اولا از مسیرها و روشها و راههای درست حاصل شود. و ثانیا به حقیقت برسد. عرفان کاذب شناختی است که از مسیرها و راههای غلط طی شود و نهایتا به حقیقت هم نرسد.
برای فهمیدن عرفان حقیقی ابتدا باید حقیقت را شناخت. حقیقت آن چیزی است که واقعا وجود دارد و اصل و ریشه همه چیز است و بالاترین وجود هستی است و کلا خیر است. غیر از خدای خالق هستی هیچ چیز دیگری نمی تواند حقیقت باشد. همه هستی مخلوق و محتاج به خداست و محصول عشق و عنایت خدا. یعنی مستقلا چیزی از خود ندارند. اگر لحظه ای خدای مهربان توجه خود را از آنها بردارد عدم می شوند. خدا خالص خیر است. اما سایر چیزها چون انسان را به خدا می رسانند خیر هستند. خدا بالاترین وجود هستی است. انسان به هر نقطه ای که برسد باز بالاتر از آن وجود دارد که باید تلاش کند و برسد. اما وقتی به خدا رسید دیگر بالاتر از آن وجود ندارد.
لذا تلاش برای بالاتر رفتن دیگر معنا ندارد. برای رسیدن به هر چیزی باید راه مخصوص آن را رفت. رسیدن به خدا هم راه مخصوصی می خواهد. آن راه را باید خود خدا ترسیم کند. چون ارتباط انسان با خدا در واقع ارتباط با عالم معنا است و خداست که به عالم معنا تسلط کامل دارد. پس عرفان حقیقی یعنی شناخت و تلاش برای رسیدن به او از همان راههایی که خود خدا معین فرموده است. عرفان کاذب در اصل نشناختن حقیقت است. وقتی انسان حقیقت را نشناخته باشد اما خیال کند شناخته است، در واقع چیز دیگری را به جای حقیقت قرار داده و آنرا به عنوان حقیقت گرفته است.
و اگر راهی را برای رسیدن به چنين مقصدي انتخاب کند قطعا راه اشتباهي انتخاب كرده است. چرا که اگر انسان مسیر نادرستی را تا انتها برود حتما به چیز نادرست می رسد. پس راه غلط و هدف غلط لازم و ملزوم یکدیگرند. یعنی اگر هدف غلطی داشته باشیم حتما مسیر غلطی هم طی خواهیم کرد و اگر مسیر غلطی را طی کنیم حتما به هدف غلطی خواهیم رسید.
(قسمت 3)
چرا بشر به عرفان روی می آورد؟
1-بشر فطرتا به معنویت تمایل دارد و عرفان را نوعی معنویت می بیند لذا این عطش درونی او را بسوی عرفان می کشد.
2-خستگی بشر از دنیا. وقتی بخش عظیمی از عمر خود را در لابلای صنایع و مادیات می گذارند خسته و دلزده شده و به طرف معنویات می رود.
3-ناکامی بشر از داشته ها. با وجود همه امکانات مادی که امروزه در اختیار بشر است باز هم احساس ناکامی می کند. یعنی احساس سیری و اشباع ندارد. لذا برای اشباع و ارضای وجودش به معنویات و یا عرفان پناه می برد.
4-سرخوردگی از علم و عقل معاش. پیشرفتهای زیادی بوسیله علم و عقل معاش حاصل شده است. اما هیچ کدام روح بی نهایت طلب انسان را آرامش نمی دهد. لذا به سوی معنویات و عرفان می رود.
5-به شکست رسیدن روشهای معنویت ستیز. سالها مکاتب بشری سعی کردند تا معنویات را تحقیر نموده و از بین ببرند اما نتوانستند و عقب نشینی کردند که خود این مسئله موجب شدت حرکت به سوی معنویت شد.
6-ظهور دین اسلام به عنوان یک مکتب معنوی و مادی در اواخر قرن 20 که باعث جلب توجه انسانها به این شد که هم می توان از دنیا به شکل منطقی و عقلانی بهره برد، و هم به معنویات پرداخت.
7-تبلیغات گسترده گروههای معنویت گرا. که اینها دو گروهند. یک گروه انسانهایی که واقعا از دنیا بریده اند و به دنبال راه خروج از تارهای دنیایی می گردند تا به آرامش روحی برسند.
و گروه دوم کسانی هستند که از طریق سرمایه و قدرت و رسانه بر دنیا حاکم و مشغول غارت جهانند. این گروه وقتی دیدند در دنیای غرق در مادیات، گرایش و توجه به معنویات زیاد شده است احساس کردند که اسلام نوظهور معنویت گرایان جهان را جذب خواهد کرد. لذا به شدت به تکاپو افتاده و تعداد زیادی مکاتب عرفانی و معنوی غیر حقیقی ساخته و روانه بازار کردند تا بتوانند انسان خسته و فراری از مادیات را جذب نموده و پایه های غارت جهانی خود را حفظ کنند.
(قسمت 4)
عرفان حقیقی چگونه عرفانی است؟
عرفان حقیقی مشخصه هایی دارد که عبارتند از:
1-هدف نهایی که همان قرب الهی است داشته باشد. یعنی بخواهد بشر را به خدای متعال برساند.
2-محتوای عرفان با عقل سلیم موافق باشد.
3-با شریعت و راه و روش الهی مطابق باشد.
4-با فطرت و طبیعت انسان هماهنگ باشد. یعنی دستورالعملهایش منطبق بر فطرت باشد. مثلا خوردن خون و نجاست را پیشنهاد نکند و همچنین منطبق با طبیعت بشری باشد. مثلا ریاضتی مثل روزانه یک بادام خوردن را پیشنهاد نکند.
5-به همه ابعاد و نیازهای زندگی بشر به اندازه لازم توجه نموده و از افراط و تفریط یا تک بعدی بودن به دور باشد. مثلا این طور نباشد که تمام یا عمده توجه آن به مسائل روحی باشد و از توجه به خانواده یا کار غافل بماند.
6-به آخرت توجه کامل نموده و نسبت بین دنیا و آخرت را به شکل صحیح و واقعی بر قرار نماید. با توجه به این که دنیا مزرعه آخرت بوده و آخرت بازتاب دنیاست، باید طوری برنامه ریزی کند که هیچ انحراف و بی عدالتی در حق خود و دیگران و سایر موجودات به وجود نیاید.
(قسمت 5)
ویژگی های عرفانهای کاذب
1- به خدا وند خالق هستي به عنوان هدف نهایی بي توجه است. چرا که بشر خلق شده است تا به خدا برسد و اگر این امر صورت نگیرد بشر به هدف خلقت نرسیده و ضرر کرده است.
2-با عقل سلیم منطبق نیست.
3-با استدلال و منطق قابل اثبات نیست.
4-به یک یا چند بعد محدود توجه بیش از حد دارد، بطوریکه از سایر ابعاد انسان غافل می ماند.
5-بین روح و جسم و نیازهای آنها تعادل حقیقی نمی تواند به وجود بیاورد.
6-راه و روش عرفانهای کاذب، تراوشات ذهن افراد است و بر اساس واقعیتهای موجود در خلقت بشر و نیازهای روح و جسم بشر نیست.
7-به کار و تولید کم توجه است.
8-به امور اجتماعی کم توجه است. در حالی که جامعه یکی از اصلی ترین بخشهای تاثير گذار در زندگی انسان است.
9-به عزلت و گوشه نشینی توجه زیاد نموده و به این امر توصیه می کند.
10-دین ستیزی و دین گریزی است.
11- بدنبال تکثر و فرقه فرقه کردن انسانها است.
12-قطب محوری و استاد پرستی بی چون و چرا در آن مطرح است. در حالیکه اطاعت بی چون و چرا فقط از خدا یا معصومین قابل پذیرش است. معصومین نیز به علت اتصال به علم الهی در این مقام هستند.
13-بی توجهی به سرنوشت جامعه و باز کردن راه برای چپاول جامعه بدست قدرتهای بزرگ دنیا.
14-استفاده از رفتارهای غیر درست مانند دامن زدن به مسائل جنسی، سماع و رقص، ریاضتهای غلطی مثل مدتها در قبر خوابیدن.
(قسمت 6)
چرا معنویت و عرفانهای کاذب می تواند عده ای را جذب کند؟
جذابیت معنویتها و عرفانهای کاذب چند علت می تواند داشته باشد.
1-عدم فعالیت گسترده عرفانهای حقیقی.
2-حمایت مالی و تبلیغاتی گسترده کسانی که بر ابزارهای قدرت مثل رسانه ها و سرمایه ها حاکمند. این گروه به شدت مایلند تا عرفانها و معنویت های کاذب در جامعه بشری رشد کند تا اولا انسانها از رفتن به سوی خدا و دین الهی باز بمانند. چرا که حرکت به سوی دین واقعی و خدا موجب بیداری انسانها و پایان یافتن عمر غارتگران بین الملل است.
و ثانیا انسانها به معنویت دروغین مشغول شوند. تا باعث شود از مسائل اجتماعی فاصله گرفته و همه چیز را در مسائل فردی و روحی خلاصه نمایند. و نهایتا در گوشه ای فارغ از غم همنوعان به خود بپردازند. طبق آنچه که امروزه مشاهده می شود صهیونیزم در ایجاد عرفانها و معنویتهای کاذب بیشترین فعالیت را دارد.
3-جهل پیروان نسبت به اصل و محتوای هدف عرفان و عرفانهای موجود.
4-جذابیت ظاهری و لذایذی که در برخی عرفانها وجود دارد. مثل کار نکردن و بی بندوباری اخلاقی در برخی موارد.
5-اعمال عجیبی که برخی از چهره های مطرح این مکاتب انجام می دهند. مثل پرواز کردن.
6-اختیاری بودن انجام مراسم و کارهای مربوط به مکتب و عرفان. یعنی افراد اگر خواستند انجام می دهند و اگر نخواستند انجام نمی دهند. تعهد والزامی برای انجام ندارند. انجام هیچ عملی واجب نیست.
7-نوع مراسم و اعمال عبادی را در بسیاری از موارد خود فرد به هر شکلی که دلش خواست انتخاب می کند.
معرفی برخی از مکاتب معنویت گرا
مکتب سای بابا
این مکتب توسط« باگوان شری ساتیا سای بابا» یا « سوآمی ساتیا سای بابا» پایه گذاری شد. وی در سال 1926 در هند متولد شد. در چهارده سالگی مدعی شد که از طرف خداوند برای هدایت انسانها آمده است.
معجزه اش را تحول درون انسانها می دانست. اصول دعوتش عبارتند از حقیقت، پرهیزگاری، صلح و آرامش، عشق، پرهیز از خشونت. او عصاره همه ادیان را دعوت به این پنج اصل می داند. می گوید از همه راهها می توان به خدا رسید. به عبارت دیگر انسانها از هر راهی که احساس کنند به هدف می رسند می توانند بروند.
سای بابا برای دعوت خود معبد بزرگی بنام«پراشانتی نیلا یام» به معنی«آشیانه صلح برین» برپا کرد. در این معبد برای اعیاد مذهبی همه ادیان مراسم برپا می شود.
وی می گوید: «من روحانی دین خاصی نیستم و برای دین خاصی نیامده ام. بلکه آمده ام تا هندو و مسیحی و مسلمان تبدیل به هندوی بهتر و مسیحی بهتر و مسلمان بهتری بشود. گرایش به دین من با گرایش به سایر ادیان منافات ندارد.» سای بابا می گوید: «خدا، همان رفتار صحیح است.» «همه انسانها جزئی از خدای واحد هستند.» «شما همه سلولهای زنده ای در بدن خداوند هستید.»
این مکتب در ایران تبلیغ می شود و پیروانی دارد. از اشکالات عمده این مکتب این است که از خداوند تعریف نادرستی ارائه می دهد. راه رسیدن به خدا را مشخص ننموده است بطوریکه هر کس از هر راهی که بخواهد می تواند برود.
و این به معنی ایجاد انحراف و پراکندگی در رفتارهاست. هر کس می تواند با پیروی از شهوات و گمراهی ها ادعا کند که به سوی خدا می رود. سای بابا به دروغ ادعای پیامبری می کند. وی با این دستورات انسانها را مجاز می کند تا به نام دین و خدا پرستی دست به هر عملی بزنند. بنظر مي رسد چنين افكاري در طول تاريخ باعث پيدايش شرك و عبادت غير خدا شده است.
اکنکار «اک»
مکتب اکنکار یا اک توسط پال توئیچل پایه گذاری شد. وی اهل شهر کنتاکی آمریکا و عضو نیروی دریایی بود. در سال 1912 متولد شد و مرگش در 1971 بود. به هند رفته نزد استادی به نام «سودار سینگ» آموزش دید. او مدعی شد از استادی به نام ربازار تارز استفاده کرده است که بیش از 500 سال عمر دارد. پس از بازگشت به آمریکا در سال 1956 آیین خود را به نام«اکنکار» به معنی (دانش باستانی سفر روح) اعلام کرد.
در کالیفرنیا کلاسهای آموزشی سفر روح را از سال 1965 شروع کرد. در سال 1970 رسما مدرسه اکنکار را تاسیس کرد. بعد از مرگش داروین گراس و بعد از او یعنی از سال 1981 هارولد کلمپ که افسر نیروی هوایی آمریکاست تا کنون رهبری اک را بدست دارد. توئیچل مدعی شد که من رهبر معنوی جهان هستم.
او معتقد است قوانین ادیانی مثل اسلام، مسیحیت و یهود، از طرف موجودی به نام خدا نیست. بلکه ساخته دست بشر است. وی می گوید:«هیچ کس درکی از خدا ندارد و از آنجا که همه نیاز دارند اتکا به یک موضع قدرتمند داشته باشند هر طبقه ای برای خود خدایی ساخته است. خدا فقط در حد یک وهم و خیال است.
مکتب اک به شدت با دین مبارزه می کند و پای بندی به اعتقادات و اعمال دینی را مانع پیشرفت معنوی انسان می داند. همچنین به تناسخ اعتقاد دارد. یعنی معتقدند روح هر انسانی بعد از مرگ جسم باید به جسم جدیدی وارد شود تا مجازات بدیهای گذشته یا پاداش خوبیهای گذشته را بگیرد. در واقع معاد را در همین شکل خلاصه می کنند.
از اعتقادات این مکتب آزادی در انتخاب نوع عبادت است. انسان با هر رفتاری که احساس می کند به معنویت می رسد باید همان را انجام دهد. حتی بدترین و مبتذل ترین اعمال اخلاقی باشد. بسیاری از تعهدات و تقیدات اخلاقی حذف شده است. ابتذال، بی اخلاقی و گمراهی از ویژگی های بارز این مکتب است.
در مکتب اک هیچ محدودیتی وجود ندارد. غذای خاص، حرام، حلال، پوشش، سقط جنین، مسائل جنسی و رفتارهای مختلف در زندگی، همه و همه بسته به تصمیمات و میل و اراده شخص دارد و هیچ قانونی نمی خواهد. یعنی هر کس هر تصمیمی بگیرد درست است. در مکتب اک اعمال عبادی یک سری اعمال بیهوده است. فقط اعضای این مکتب باید دائم این جمله را بگویند:«هیو». این مکتب در ایران فعال بوده و پیروانی هرچند انگشت شمار جذب کرده است.
اوشو
مکتب اوشو توسط«کوچ وادا» تاسیس شد. وی در سال 1931 در ایالت مادیا پرادش هند متولد و در سال 1990 در سن 59 سالگی از دنیا رفت. او نامهای متعددی از جمله اوشو را برای خود انتخاب کرد. در سال 1981 به کشور آمریکا رفت که مریدانش در ایالت اوریگان زمین هایی برای او خریدند و شهر راجینش پورام را ساختند که به زودی مرکز آیین اوشو شد. در سال 1986 دولت او را از آمریکا اخراج کرد.
مکتب اوشو در ایران فعال است و طرفدارانی دارد. عقاید اوشو به شدت متاثر از مکتب لیبرالیسم است. از ویژگی های مکتب او این است که هر کس می تواند نوع عبادت را بنابر میل و اراده و تشخیص خود انتخاب کند. یعنی از هر راهی که احساس کرد به خدای مورد نظرش می رسد و با هر رفتاری که می رسد می تواند برود. او با چیزی به نام دین (ادیان الهی) می ستیزد. گاهی می گوید دین اساسا ساخته و پرداخته بشر است.
گاهی می گوید دین برای انسان مضر است. گاهی لذایذ دنیایی را اصل می داند و دین را ضد لذت معرفی می کند. گاهی دین را موهوم پرستی معرفی می کند و خدا را نوعی وهم می داند. اوشو به چیزی به نام گناه اعتقاد ندارد و می گوید مفهوم گناه را عده ای از انسانها تولید کرده اند و اصلا چیزی به نام گناه وجود ندارد.
ارضای بی بند و بارانه و بدور از هر نوع اخلاق در مسائل جنسی را راه رسیدن به همه چیز می داند و می گوید بالاترین حالت عرفانی و معنوی انسان کسب لذت جنسی است. او معتقد است که تناسخ وجود دارد و یک انسان برای همیشه دوباره و دوباره متولد می شود. یعنی پس از مرگ روحش در جسم نفر بعدی حلول می کند.
اوشو برای رشد و تعالی انسان راه و روش ذهن و عقل را مردود می شمارد. راه رسیدن به هدف از نظر او فقط پیروی بی چون و چرا از استاد است. اوشو شریعت و راه و روش مشخص و اعمال دینی را نفی می کند و معتقد است که انجام دستورات دینی یک عمل بیهوده است.
بعضی از نظرات اوشو نقل می شود تا آشنایی با او بیشتر شود. «روح، خود خداست.» «هر گاه انسان به نقطه ای برسد که خودش را کاملا خارج از ذهن ببیند آن وقت انسان خدا شده است.» «مردم نزد من می آیند و می گویند آرزوی جستجوی خدا را داریم. من به آنها می گویم در این باره با من صحبت نکنید. این مقوله را به بحث نکشید. هر گونه صحبتی درباره جستجوی خدا بی فایده است. هیچ معنا و مفهومی در آنچه می گویند نیست.»
مکتب کوئیلیو
موسس این مکتب پائولو کوئیلیو است. کتابهای قصه اش در اکثر کشورهای دنیا ترجمه شده است. اهل برزیل بوده و در سال 1947 متولد شد. احساسات شدید ضد مذهبی دارد. وی در دوره جوانی سه بار در بیمارستان روانی بستری شده است. اعتیاد بسیار بالایی به مواد مخدر دارد. چند بار دست به خودکشی زده است.
به خاطر بازی در نمایشهای سکسی و غیر اخلاقی زندانی شد. رهبران دولت اششغالگر قدس از او و عقایدش حمایت کردند. به طرق مختلف او و کتابهایش را تبلیغ کردند. در سرزمینهای اشغالی از پر فروش ترین ها بوده است. در سال 2000 در اجلاس سالانه جهانی سازی داووس میهمان افتخاری بود. شیمون پرز رئیس رژیم صهیونیستی به او گفت: «عرفانی که تو ساخته ای در خاورمیانه برای ما بسیار مفید است.»
در سال 2000 از طرف مؤسسه گفتگوی تمدنها به ایران دعوت شد و ادعا کرد که از طرف مسئولین وقت ایران هدایای گرانبهایی گرفته است. محتوای مکتب او بدین قرار است: همه راههای ممکن برای رسیدن به هدف تجویز شده است. افراد برای عارف شدن به هر شکلی که می خواهند می توانند عمل کنند و هر راهی را که بخواهند می توانند طی کنند. برای رسیدن به معنویت، دوری از هر گونه قید و بند اخلاقی و جنسی سفارش شده است. يعني آزادي مطلق جنسي.
کوئیلیو معتقد است که بشر هر چه را که خواست بپرستد و هر طوری که خواست بپرستد. اگر انسان خودش تصمیم بگیرد و راه غلط را برود، بهتر از این است که به حرف بزرگان و عقلا گوش کند و راه درست رابرود. در کتابهایش شرابخواری و خودکشی و رذالتهای اخلاقی تحسین شده است. او عرفان و معنویت را مساوی با لذایذ و راحتی ها معنی می کند. گریز از دین و دستورات الهی را راه نجات می داند.
مدیتیشن متعالی( تی. ام)
مدیتیشن یک روش معنوی به حساب می آید. در سال 1957 توسط «ماهاریشی ماهش یوگی» در هند پایه گذاری شد. ماهاریشی از سال 1959 در کشور ایالات متحده به آموزش این روش پرداخت. در سال 2008 در هلند در خانه ای که حدود 200 اتاق داشت از دنیا رفت. ماهاریشی هدف از زندگی را توسعه و گسترش شادی و شادابی معرفی کرد نه رسيدن به خدا. او به شدت طرفدار و مبلغ معنویت سکولار بود و در سطح جهان به نشر این شیوه می پرداخت. افکار او بسیار زیاد به مادی گرایی شباهت دارد. در انجام کارهای خارق العاده مانند پرواز مهارت داشت.
مکتب رام الله
این مکتب به اصطلاح معنوی، توسط شخصی معروف به شیخ کبیر در قرن 15 در هند پایه گذاری شد. محتوای این مکتب تا حدود زیادی از اسلام و آیین ویشنو در هند، گرفته شده است. فعالیت آن شبیه به شرکتهای هرمی است. یعنی هر فرد باید در هفته یک نفر را عضو کند. نامهای دیگر این آیین در ایران عبارتند از:
جریان هدایت الهی- هنر زندگی متعالی- تعلیمات حق. رهبر این فرقه در ایران به نام «ا.م.رام الله» معروف شده است. این مکتب بیشتر به عزلت و گوشه نشینی و تفکر در خود و فاصله گرفتن از جامعه و بی تفاوتی به تحولات اجتماعی تمایل دارد و التقاطی از تفکرات متفاوت و گاه ضد و نقیض است.
فالون دافا
یکی از مکاتب به اصطلاح عرفانی و معنوی که در ایران فعالیت دارد فالون دافا است. موسس این مکتب «لی هنگجی» در چین است که در سال 1992 متولد شد. فالون دافا به معنی «تمرین چرخ قانون» می باشد. این روش مدعی است که ذهن و بدن را تزکیه می کند و معنی تزکیه را از بین رفتن رنج و سختی از وجود فرد می داند.
از نظر فالون بشر باید به فطرت اولیه برگردد و برای این کار تمرینهایی ارائه داده است. فطرت اولیه در نگاه فالون دافا سه اصل و سه چیز است. این سه اصل اساسی عبارت است از: حقیقت، نیکخواهی و بردباری. او هدف اصلی زندگی را رسیدن به آرامش و شادی می داند. و آرامش و شادی را به معنی نبودن رنج و سختی به حساب می آورد و با رسیدن به سه اصل فوق می توان به هدف اصلی و نهایی زندگی رسید.
شیوه های ریاضت کشیدن، پای بندی نبودن به ادیان الهی، جدی نبودن در کار و تحولات و فعالیتهای اجتماعی در این مکتب وجود دارد. همچنین ارتباط با خدای واقعی و خالق هستی سست و غیر واقعی است. عدم برنامه صحیح برای آخرت از ویژگی های بارز این مکتب است.
دالایی لاما
از دیگر مکاتب به اصطلاح معنویت گرایی است که در ایران و بلکه در جهان فعالیت می کند. این نام متعلق به رهبران تبت می باشد و اکنون «تنزین گیاتسو» این لقب را دارد. وی به علت اعلام استقلال تبت از چین به شدت مورد توجه و حمایت غربیها قرار دارد. بیش 50 دکتری افتخاری از کشورهای غربی دریافت نموده است.
از اعتقادات این مکتب می توان به این موارد اشاره کرد:«هدف اصلی زندگی جستجوی خوشبختی است. این که معتقد به دین باشیم یا نباشیم و این که پیرو کدام دین و مذهب باشیم چندان مهم نیست و تفاوت نمی کند.» «از نظر من بزرگترین خوشبختی زمانی است که انسان به مرحله آزادی از همه تعلقات برسد و در آن لحظه دیگر خبر از هیچ رنجی نیست.» بی تفاوتی نسبت به سرنوشت جامعه، آخرت فرد، خدا و خواست و دستورات خدا و نیز پای بند نبودن به بسیاری از مسائل اخلاقی از ویژگی های این مکتب است.