يحيى بن بسطام مىگويد:شاهد مجلس شعوانه- آن زنى كه به حقيقت توبه كرده بود- بودم، گريه و نالهاش شنيده مىشد، به دوستم گفتم: او را تنها ببينم و بگويم: به خود رحم كن و اين قدر نفس را آزار مده! گفت: اين تو و اينهم اين زن عابده. به نزد او آمديم، من به ...
مىگويند: زنى كور همه شب تا وقت سحر براى عبادت بيدار بود. چون سحر مىرسيد، با صدايى حزين مىگفت: الهى! بندگانت شب را گذراندند و به رحمت و فضل و مغفرتت سبقت گرفتند، تو را به تو مىخوانم نه به غير تو، مرا در گروه سبقت گيرندگان به رحمتت قرار ده، ...