فارسی
چهارشنبه 03 مرداد 1403 - الاربعاء 16 محرم 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

حلال و حرام مالی، ص: 579

مرد الهی را ببيند، ولی اين ولی خدا حاضر نمی شد. به ايشان می گفتند: اعلی حضرت علاقه دارد شمارا ببيند، می گفت: من علاقه ندارم اعلی حضرت را ببينم.

ناصرالدين شاه گفت: او را به ناهار دعوت بكنيد، اگر نيامد به زور او را بياوريد.

مأمور آمد و گفت: اعلی حضرت شما را خواستند، گفت: من با اعلی حضرت كاری ندارم، گفتند: ما مأموريم تو را ببريم. آمد در كاخ گلستان در ميدان ارك تهران. در سالن ناهار خوری، يك سفره رنگين پهن كردند.

ناصرالدين شاه شروع كرد به خوردن، اين مرد الهی سفره را نگاه می كرد، شاه به او گفت: ميل كنيد، گفت: ميل ندارم. شاه گفت: ما مخصوصاً شما را دعوت كرديم كه ناهار كنار هم ديگر باشيم، نكند ناهار خورده ايد؟ گفت: من ناهار نخورده ام و خيلی گرسنه هستم. شاه گفت: بخور، گفت: نمی توانم بخورم. گفت: چرا نمی توانی بخوری؟ آن مرد الهی با دست خود يك مشت برنج را برداشت، و يك فشار داد، چند قطره خون از لای دستش ريخت روی سفره، سپس گفت: اين را بخور، اين خون دل ملت است، اين خون جگر مردم مظلوم اين مملكت است، چگونه اين را بخورم، جواب خدا را چه بدهم؟ اين حرام است.

مكن كاری كه بر پا سنگت آيو

جهان با اين فراخی تنگت آيو

چو فردا نامه خوانان نامه خوانند

تو وينی نامه خود ننگت آيو «1»

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته

______________________________
(1)- باباطاهر همدانی.




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^