حلال و حرام مالی، ص: 295
برای من هم فرقی نمی كند كه خارجی باشد يا ايرانی، هر كدام كه بهتر است بده.
قناعت به حلالِ مورد مصلحت
گفتم: چند سال است كه در اين مغازه هستی؟ گفت: چهل و پنج سال. من از پول اين مغازه هفت دختر شوهر داده ام. دخترها و دامادهايم خيلی خوب هستند.
به خدا گفتم: تو هفت دختر به ما دادی، يك پسر نيز به ما بده، گويا صلاح ما نمی ديد كه به ما پسر بدهد.
خانم من حامله شد و پسر زاييد. بعد پسرش را صدا كرد، گفت: اين اكنون چهل ساله است، اما عقب مانده است. البته من راضی هستم و چهل سال است كه دارم به او خدمت می كنم، ولی نبايد من اين كار را می كردم؛ يعنی بايد به آن هفت دختر قانع می بودم.
گفتم: من ياد روايتی از حضرت رضا عليه السلام افتادم كه می فرمايد: حضرت يوسف عليه السلام بعد از نُه سال زندانی شدن به پروردگار عرض كرد: خدايا! آخر تا كی بايد در زندان باشم؟ خطاب رسيد: مگر من تو را به زندان انداخته ام كه به من می گويی؟ نه سال قبل وقتی زليخا به تو گفت: اگر كام مرا برنياوری، تو را به زندان می اندازم، خودت به من گفتی:
«رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ» «1»
خدايا! زندان از اين كاخ و اين درخواست زليخا برای من بهتر است. خودت گفتی كه مرا به زندان ببر.
حال تو نيز به صلاحت نبود كه پسر دار شوی، می گويی: بده، خدا می گويد:
باشد، اين هم پسر. مگر مادر مريم نگفت:
______________________________ (1)- يوسف (12): 33؛ «پروردگارا! زندان نزد من محبوب تر است از عملی كه مرا به آن می خوانند.»