دانش پروردگارم همه چيز را فراگرفته است، آيا [براى فهم توحيد] متذكّر نمىشويد؟
آرى، بى جان و با جان جهان، نمىتوانند منشأ سود و نفع و پيشگير از ضرر نسبت به انسان شوند؛ زيرا علم و آگاهى به مصالح و مفاسد ندارد، و اگر هم داراى دانش باشند، دانش آنان دانش وسيع و احاطى نيست كه بتوانند تمام مصالح و مفاسد را درك كنند، علاوه بر اين از رساندن مصالحى كه آگاهند و دفع مفاسدى كه به آن علم دارند، عاجزند.
وجود مقدّس اوست كه علم و ديگر صفاتش علم و صفات وسيع است، به اين معنى كه به ملك و ملكوت و تمام ظاهر و باطن هستى احاطه دارد.
مىداند پس به مقتضاى دانستنش نفعى كه به مصلحت موجودات است به آنان مىرساند، و ضررى كه متوجه موجودات هستى است، دفع مىكند.
و رحمتم همه چيز را فرا گرفته است.
در ظاهر و باطن هستى، در غيب و شهود، در ملك و ملكوت در ميان هسته اتم، در سطح كهكشانها، در عالم جامدات، نباتات، حيوانات، انسانها، خلاصه در كجاست كه از رحمت او اثر و نشانهاى نباشد.
هستى عين رحمت است، شؤون هستى، ملك وملكوت هستى، اجزاى هستى محض رحمت و رحمت محض است. رحمت او همه چيز را در برگرفته، اگر كسى محروم از آن باشد تقصير خود اوست كه شرايط جلب رحمت را در خود تحقق نداده، و خود را از رحمت حضرت محبوب دور داشته است.
حضرت سجّاد (عليه السلام) جلوههاى رحمت او را چنين بيان مىكند:
من آن صغير و كوچكم كه توام پرورانيدى، و آن نادانم كه توام دانش بخشيدى، و آن گمراهم كه توام هدايت كردى، و آن خوار و ذليلم كه توام عزت و رفعت دادى، و آن ترسانم كه توام ايمن ساختى، و آن گرسنهام كه توام سير كردى، و آن تشنهام كه سيرابم نمودى، و برهنهام كه پوشاندى، و فقيرى كه بى نيازش كردى، و ناتوانى كه تواناييش دادى، و ذليلى كه عزيزش گرداندى، و مريضى كه شفايش دادى، و سائلى كه به او عطا كردى، و گنهكارى كه بر گناهش پرده پوشيدى، و خطاكارى كه عذرش را پذيرفتى، و اندكى كه بسيارش نمودى، و مغلوب و ناتوانى كه ياريش كردى، و گريخته و آوارهاى كه جايگاهش دادى.
قرآن مىفرمايد:
[و مىگويند:] پروردگارا! از روى رحمت و دانش همه چيز را فرا گرفتهاى.
﴿إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِيمٌ﴾يقيناً خدا بسيار عطا كننده و داناست.
﴿وَ كانَ اللّهُ واسِعاً حَكيماً﴾و خدا همواره بسيار عطا كننده و حكيم است.
﴿فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ﴾زيرا پروردگارم بىنياز و كريم است.
﴿هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْكَريمِ﴾[او] پروردگار عرش نيكو و باارزش است.
اوضاع عالم هستى چه درغيب و چه در شهادت، آيات انفس و آفاق، و آيات قرآن، و وضع مردم مؤمن در دنيا و آخرت و درجات بهشت و به خصوص رضوان الهى همه و همه ذرّهاى از آثار كرم آن وجود مقدس است.
جانا حديث شوقت در داستان نگنجد
رمزى ز راز عشقت در صد بيان نگنجد
جولانگه جلالت در كوى دل نباشد
خلوتگه جمالت در جسم و جان نگنجد
سوداى زلف و خالت جز در خيال نايد
انديشه وصالت جز در گمان نگنجد
در دل چو عشقت آيد سوداى جان نماند
در جان چو مهرت افتد عشق روان نگنجد
دل كز تو بوى يابد در گلستان نپويد
جان كز تو رنگ بيند اندر جهان نگنجد
پيغام خستگانت در كوى تو كه آرد
كانجا زعاشقانت باد وزان نگنجد
آن دم كه عاشقان را نزد تو بار باشد
مسكين كسى كه آن جا در آستان نگنجد
______________________________