فارسی
شنبه 03 آذر 1403 - السبت 20 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه



فراز 5 از دعای 24 ( اهمیّت ترس از پدر و مادر )

اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي أَهَابُهُمَا هَيْبَةَ السُّلْطَانِ الْعَسُوفِ ، وَ أَبِرَّهُمَا بِرَّ الْأُمِّ الرَّؤُوفِ ، وَ اجْعَلْ طَاعَتِي لِوَالِدَيَّ وَ بِرِّي بِهِمَا أَقَرَّ لِعَيْنِي مِنْ رَقْدَةِ الْوَسْنَانِ ، وَ أَثْلَجَ لِصَدْرِي مِنْ شَرْبَةِ الظَّمْآنِ حَتَّى أُوثِرَ عَلَى هَوَايَ هَوَاهُمَا ، وَ أُقَدِّمَ عَلَى رِضَايَ رِضَاهُمَا وَ أَسْتَكْثِرَ بِرَّهُمَا بِي وَ اِنْ قَلَّ ، وَ أَسْتَقِلَّ بِرّي بِهِمَا وَ اِنْ كَثُرَ .
خدايا، چنانم كن كه از پدر و مادرم همچون بيم از سلطان خودكامه بيمناك باشم، و به آنان چون مادر دلسوز نيكى نمايم، و اطاعت از پدر و مادرم و خوشرفتارى با آنان را در نظرم از لذت خواب در چشم خواب آلود شيرين‌تر، و براى سينه‌ام (دلم) از شربت خنك براى تشنه‌كام خنك‌تر گردان، تا خواسته آنان را بر خواسته خود ترجيح دهم، و خشنودى آنان را بر خشنودى خود مقدم دارم، و خوبى آنان را درباره خودم هر چند اندك باشد زياد بينم، و نيكى خود را درباره ايشان هر چند بسيار باشد اندك شمارم.

هيبت پدر و مادر همانند هيبت سلطان‌

مسأله حق‌شناسى در برابر پدر و مادر و رعايت حرمت و حقوق گرچه از نظر عاطفى و اخلاقى كافى است، ولى اسلام هم در چنين امورى كه عقل و حكمت در آن استقلالِ حضور دارد به عنوان تأكيد، نكاتى ارزشمند ارائه نموده است.

از آن دسته مكرمت‌هايى كه براى مقام بلند پدر و مادر بيان شده است؛ توجّه به شرف و قرب جايگاه آنها نزد خداوند است كه مقام آنان در پرستش و احسان و اطاعت و اجازه و راه بهشت در كنار نام حق تعالى قرار گرفته است و همگان به تكريم آن دو، چه مؤمن يا كافر سفارش اكيد دارند.

﴿وَقَضَىٰ رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا ۚ إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُلْ لَهُمَا قَوْلًا كَرِيمًا * وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُلْ رَبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرًا﴾«1»

و پروردگارت فرمان قاطع داده است كه جز او را نپرستيد، و به پدر و مادر نيكى كنيد؛ هرگاه يكى از آنان يا دو نفرشان در كنارت به پيرى رسند [چنانچه تو را به ستوه آورند] به آنان اف مگوى و بر آنان [بانگ مزن و] پرخاش مكن، و به آنان سخنى نرم و شايسته [و بزرگوارانه‌] بگو.* و براى هر دو از روى مهر و محبت، بال فروتنى فرود آر و بگو: پروردگارا! آنان را به پاس آن كه مرا در كودكى تربيت كردند، مورد رحمت قرار ده.

قضاى خداوند يعنى امر مقرّر، حتمى و ضرورى است. فرمان نيكى به والدين مانند فرمان توحيد قطعى و نسخ نشدنى است و احسان به والدين در كنار توحيد و طاعت حق آمده است تا نشان دهد اين كار هم واجب عقلى و هم واجب شرعى و هم وظيفه انسانى است.

امام رضا (عليه السلام) در پاسخ مسأله‌اى كه محمد بن سنان پرسيده، مى‌فرمايد:

خداوند نافرمانى پدر و مادر را از اين جهت حرام فرموده است كه موجب از دست دادن توفيق طاعت خداوند عزوجل و بى‌احترامى به پدر و مادر و ناسپاسى نعمت و ناشكرى و كم شدن نسل و قطع شدن آن مى‌شود. و همچنين نافرمانى آنان سبب مى‌شود كه پدر و مادر حرمت نداشته باشند. حقوق آنان شناخته نشود، پيوندهاى خويشاوندى قطع گردد، پدر و مادر به داشتن فرزند بى‌ميل شوند و به علت نيكى نكردن و نافرمانى فرزند، آنان نيز در تربيت، او را رها سازند.«2»

اين محروميّت‌ها گاهى تا اندازه‌اى ادامه خواهد داشت كه به فقر و خوارى گرفتار شود و از بوى بهشت هم بى‌نصيب گردد.

مردى از پدرش نزد پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله) شكايت كرد. حضرت پدر را خواست و پرسش نمود. پدر پير گفت: روزى كه من قوى و پولدار بودم به فرزندم رسيدگى كردم و چيزى از او دريغ نكردم، امّا امروز او پولدار و بخيل شده و به من كمك نمى‌كند. رسول خدا (صلى الله عليه و آله) گريست و فرمود: هيچ سنگ و شنى نيست كه اين قصه را بشنود و نگريد. سپس دو مرتبه به آن فرزند فرمود:

انْتَ وَ مالُكَ لِابيكَ.«3»

تو و دارايى‌ات از آن پدر توست.

در جايى كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله) مى‌فرمايد:

مِنْ حَقِّ الوالِدِ عَلى‌ وَلَدِهِ أَنْ يَخْشَعَ لَهُ عِنْدَ الْغَضَبِ وَ يُؤْثِرُهُ عِنْدَ الشِّكايَةِ وَ الوَصَبِ ...«4»

از جمله حقوق پدر بر فرزندش اين است كه در هنگام خشم پدر، در برابرش فروتنى كند و در وقت اندوه و خستگى او را برترى دهد.

بنابراين فرمايش پيامبر، جايگاه پدر و مادر در حكومت و اداره خانواده مشخص مى‌گردد كه مديريت و قاطعيت آنان، مانند سلطنت حاكم بر جامعه داراى نفوذ و اهميت است همان گونه كه در قصّه يوسف (عليه السلام) آنگاه كه پدر و مادر و برادرانش بر او وارد شدند خداوند متعال درباره آنان فرمود:

﴿فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَىٰ يُوسُفَ آوَىٰ إِلَيْهِ أَبَوَيْهِ وَقَالَ ادْخُلُوا مِصْرَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ آمِنِينَ * وَرَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَخَرُّوا لَهُ سُجَّدًا﴾«5»

پس زمانى كه بر يوسف وارد شدند، پدر و مادرش را كنار خود جاى داد و گفت: همگى با خواست خدا [آسوده خاطر و] در كمال امنيّت وارد مصر شويد.* و پدر و مادرش را بر تخت بالا برد و همه براى او به سجده افتادند.

يوسف براى استقبال از والدين خود در بيرون شهر خيمه‌اى زده و به انتظار ايستاده بود تا آنها را با عزّت و احترام وارد مصر كند و با شكوه به كاخ وارد شوند. دو جمله‌ ﴿آوَىٰ إِلَيْهِ أَبَوَيْهِ‌﴾ و ﴿رَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ‌﴾ اشاره به بزرگداشت و حرمت داشتن مقام پدر و مادر يوسف نبى (عليه السلام) است. يوسف پس از سال‌ها دور از خانواده و خانه، نخست پدر و مادر را در آغوش گرفت و بسيار با محبت و علاقه با آنان روبوسى و خوش زبانى نمود و اشك شوق ديدار و صفاى دل بر رخ او نمايان شد.

سپس آنان را بر تخت سلطنت نشانيد و تاج افتخار خود را بر سر آنان گذاشت و در كنار خود، مدال افتخار ديگرى كه همان تكريم پدر و مادر بود كسب كرد. و بعد همه آنان به خاطر سپاسگزارى و بزرگ منشى حضرت يوسف (عليه السلام) برابر او به خاك افتاده و سجده شكر بجاى آوردند.

از آيات فوق چنين برداشت مى‌شود كه در هر مقام و منصبى كه هستيد والدين خود را بر خود برتر بدانيد؛ زيرا آنان كه بزرگى و رنج بيشترى كشيده‌اند، بايد عزيز باشند و با كلمات و جملات محترمانه و محبت‌آميز، بزرگى آنان را بستاييد همان طور كه يوسف در پايان قصّه گفت: اى پدر! اين حقيقت خواب من است.

آرى، چنين بود سيره معصومان بزرگوار ما كه در حالات امام سجّاد (عليه السلام) آمده‌ است:

در همان آغاز تولد مادر را از دست داد و تربيت ايشان به عهده كنيزى از خاندان امام حسين (عليه السلام) سپرده شد. امام به خاطر احترام و محبت‌هاى بى‌دريغ آن دايه مهربان، هرگز قبل از او دست به طرف غذا نمى‌برد و مى‌فرمود:

دوست ندارم دست خود را به طرف لقمه‌اى دراز كنم كه شايد مادرم زودتر خواهان آن شده باشد و از من رنجيده شود و من نسبت به او بى‌ادبى كرده باشم.«6»

______________________________

(1)- اسراء (17): 23- 24.

(2)- بحار الأنوار: 71/ 74، باب 2، حديث 67؛ علل الشرايع: 2/ 479، باب 229، حديث 1.

(3)- بحار الأنوار: 71/ 74، باب 2، حديث 67؛ علل الشرايع: 2/ 479، باب 229، حديث 1.

(4)- كنز العمال: 16/ 473، حديث 45512.

(5)- يوسف (12): 99- 100.

(6)- بحار الأنوار: 46/ 93، باب 5، ذيل حديث 82؛ المناقب، ابن شهر آشوب: 4/ 162.


انتخاب شرح:
- حسین انصاریان - محمد رضا آشتیاني - محمد جعفر امامی - حسن ممدوحی کرمانشاهی - محمد بن سلیمان تنکابنی - محمد علي مدرسی چهاردهی - بدیع الزمان قهپائی - سید عليخان حسينی حسنی مدنی شيرازی - سید علیخان حسينی حسنی مدنی شيرازی - سید محمد باقر حسينی (داماد) - سید محمد باقر موسوی حسينی شيرازی - سید محمد حسین فضل الله - سید محمد شيرازی - سید نعمة الله جزائری - عباس علی موسوی - محمد جواد مغنیه - محمد دارابی - نبیل شعبان
پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^