كسى را كه اميد از تو گسست
سزد جاودان گر به حرمان نشست
شقاوت كسى را به خذلان ببست
كه كرده غرورش به لطف تو مست
چه بسيار بر او زمان بگذرد
كه نتوان سرودن چسان بگذرد
رود باز گردد به رنج و عذاب
عقابى دگر در پى هر عقاب
زمانى نباشد بر آن آشكار
ندانند تا كى بود انتظار
ستم نيست اين جمله از داد بود
ببايد مرا تا به عدلت ستود