فارسی
جمعه 02 آذر 1403 - الجمعة 19 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
615
نفر 0
0% این مطلب را پسندیده اند

دزدی که مأمور پروردگار بود!

حکایت جالب و آموزنده دزدی که جان یک خانواده را نجات داد!

وقتی خدا پرستاری می کند

 

متن کلیپ :

دزد داخل خانه­ای می­آید. خانه جلویش ایوان است مردِ خانه با خانمش، با یک بچه­ی چهار پنج ماهه خواب هستند. دزد می­بیند فرش­های خوبی داخل خانه است. احتمالاً به خاطر این فرش­های دستبافت، خوب طلا هم داخل این خانه است اما اگر من غیر از آن فرشی که پدر و مادر آن بچه روی آن درخواب هستند بقیه­ی فرش­ها و قالیچه­ها را لوله کنم _این اتفاق افتاده_ نوشتند همه طلاها را هم بیایم جمع کنم، جنس­های قیمتی را هم بیایم جمع کنم، اگر این بچه برای شیر خوردن بیدار شود و یک نق بزند،آن مادر هم بیدار می­شود نمی­توانیم چیزی ببریم. با ظرافت، با دقت و آرام این بچه­ی سه چهار ماهه را بلند کرد و از در اتاق بیرون آمد، او را تهِ ایوان گذاشت ، برگشت برود اثاث­ها را جمع کند که بچه بیدار شد. دزد فرار کرد، آمد در حیاط را باز کرد و رفت بیرون و در را آهسته بست. بچه ناله کرد، مادر بیدار شد و گفت: بچه کو؟ شوهرش را بیدار کرد که بچه کو؟ دوتایی مضطرب از اتاق پریدند بیرون به ته ایوان آمدند و طاقِ اتاق فروریخت!
این پرستاری خدا! حالا این دوتا زن و شوهر متحیر مانده­اند که اگر ما دو نفر و این بچه خوابیده بودیم، این طاق به این سنگینی آمده بود روی سه­تایی­مان، با زمین یکی شده بودیم. کار چه کسی بوده، چه بوده؟ بنده­ی من، گاهی هم دزدها برای حفظِ جان و اثاثِ تو مأمورِ من هستند.

مسجد آقا مسیح - سال 1398
متن کامل، صوت و سایر کلیپ های این سخنرانی را در اینجا (یاد خدا) ببینید.
615
0%
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟




جدید ترین کلیپ ها

پربازدید ترین کلیپ ها

بیشترین امتیاز

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^