فارسی
دوشنبه 03 دى 1403 - الاثنين 20 جمادى الثاني 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
458
نفر 0
0% این مطلب را پسندیده اند

درس آموزنده سقراط به پادشاه یونان

پادشاه یونان از کوچه ای عبور می کرد، سقراط حکیم(بعضی ها اعتقادشان این است و من هم در کتاب هایشان خوانده ام ایشان از انبیای خدا بوده است) در کوچه بر روی خاک خوابیده بود. شاه یونان با افراد لشکرش، سرهنگ و سرتیپ هایش آمدند که رد بشوند، گفت: این کیست که اینجا خوابیده است؟ یک نفر لگدی به او زد و گفت: بلند شو! سقراط چشمش را آرام باز کرد و همین طوری که خوابیده بود، بلند هم نشد، دید شاه ایستاده و سرهنگ ها، سرتیپ ها و سردارهایش به دنبالش برای تماشا هستند.


سقراط نگاه نکرد، شاه به او گفت: برای چه این طوری برخورد می کنی؟ اولاً بیدارت کرده اند، برای چه نشسته ای و بلند نمی شوی؟ برای چه توجه نمی کنی؟ این چه وضعی است؟! رعیت که نباید مقابل پادشاه این گونه باشد! سقراط گفت: فعلاً که من پادشاهم و تو نوکر و رعیت. پادشاه گفت: چه می گویی؟ گفت: درست می گویم. تو بردهٔ شهوات، هوای نفس و خیالاتت هستی و من حاکم بر همهٔ این امور هستم که آنها بر تو حاکم هستند. تو اصلاً بردهٔ من هستی، تو از کجا می گویی من شاهم؟! دروغ می گویی! شاه کسی است که حاکم بر بردگانش باشد؛ یعنی تسلط بر شهوتش، خواسته هایش و هوای نفسش داشته باشد. شاه به اسبش نهیب زد و رد شد. کوچه خلوت شد، سقراط هم چون خوابش تمام نشده بود، دوباره خوابید. 

 

 

حسینیه آیت الله ابن‌الرضا
متن کامل، صوت و سایر کلیپ های این سخنرانی را در اینجا (ویژگی خوبان) ببینید.
شهوات حرام سقراط پادشاه یونان
458
0%
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟




جدید ترین کلیپ ها

پربازدید ترین کلیپ ها

بیشترین امتیاز

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^