دانشمند بزرگ شيعه ، استاد علاّمه مجلسى رحمه الله ، مرحوم ملا طاهر قمى در ترجمه « رسالة تنبيه الراقدين » جملاتى عالى و تكان دهنده خطاب به اهل قبور و جواب اهل قبور به آن مسائل به صورت زبان حال و خطاباتى به نفس دارد كه ذكر آن براى هر انسانى بهترين نسخه شفابخش غفلت و برترين راه ايجاد حال مراقبت در قلب و نفس است . آن بزرگ مرد بيدار چنين مى گويد :
سلام باد بر شما اى صاحبان قبرها ، از پيران و جوانان !
سلام باد بر شما اى جدا شدگان از خويشان و دوستان !
سلام باد بر شما اى دور افتادگان از برادران و مصاحبان !
سلام باد بر شما اى محروم شدگان از اموال و اسباب !
سلام باد بر شما اى تكيه زدگان بر بالش خاك !
سلام باد بر شما اى ساكنان منزل هاى خالى !
سلام باد بر شما اى صاحبان صورت هاى تغيير يافته !
سلام باد بر شما اى صاحبان روى هاى خاك آلوده !
سلام باد بر شما اى اهل خانه هاى خراب و مندرس شده !
سلام باد بر شما اى اهل اثرهاى محو و برطرف شده !
شما بوديد ـ خدايتان رحمت كند ـ مغرور به قوّت و جوانى و بوديد مشغول به لهو رفاقت و طلبكاران زندگى و بقا و غافلان از مردن و فنا و متنعّم در خانه ها و قصرها و انس گرفتگان با زنان صاحب ستر و مشغول شدگان به لذّت و راحت و خوشحالى .
خانه هاى فراخ را گذاشتيد و بدون رغبت و رضا در تنگناهاى قبر ساكن شديد و در شكم هاى خاك سپرده گشته و از جسم خلق پنهان شديد . با مرگتان خشم دل حسودان فرونشست ، دوستان و فرزندان را دلگير ساختيد . اى كاش مى دانستم در عوض دوستان چه يافتيد و مونس شما در خاك كيست و در وحدت و تنهايى چه مى كنيد و بدن هايتان در خاك چگونه پوسيد و كرم ها چسان از جسم شما خلق شد و چگونه همان ها گوشت و پوست شما را خوردند ؟!
به چه صورت حدقه هاى شما بر صفحه رويتان روان شد و چگونه عضوها و بندهاى شما از هم گسست و پاى و دست راست و چپ بدنتان به چه نحو جدا شد ؟!
اگر اى ترك كنندگان اهل و عيال و از آرزوها و اميدها بريده ! از اوضاع بعد از خود از من بپرسيد ، من پاسخ شما را مى دهم ، اگر حاضريد بشنويد .
ديگران در خانه هاى شما ساكن شده و با زنان شما ازدواج كردند و اموالتان را بين خود تقسيم نمودند . اهل بيت شما از فرزندان و كودكانتان بر آن طفلانى كه به نعمت و ناز پرورش داديد ، بريدند و ياران و دوستان براى هميشه شما را فراموش كردند و خويشان و هم نشينان از شما غافل شدند !!
اسمى از شما نمى برند و از ياد شما در دل و قلب آنان خبرى نيست . اين است آنچه پس از شما واقع شد .
اهل قبور پاسخ مى دهند : اى بنده حق ! گفتگويت را شنيده و سخنت را حفظ كرديم ، جواب ما را بشنو و آن را حفظ كن .
ما جامه پشيمانى پوشيديم و به درهاى قيامت داخل شديم . مرگ ما ، وجود ما را در عجيب ترين وضع انداخته ، ما را در تنگ ترين خوابگاه ها بر دست راست خواباندند و صورت ما را بر خاك قبر نهادند و سقف خانه ما را از خشت ساختند .
برادران و اهل ما براى هميشه با ما وداع كردند ، از ما برگشته و ما را واگذاشتند !
فرشتگان در قبر ما حاضر شدند و از خواسته هاى پروردگارمان از ما پرسيدند .
كرم ها دور بدن ما جمع شده و ما را خوردند و آن قامت رعنا و صورت زيباى ما را تغيير دادند در خانه هاى خالى از وسائل ، بدون اهل و عيال روز و شب خود را مى گذرانيم .
ما در امرى سخت و هولناك و پر خطر درافتاده و از قبر خويش جز برنامه هاى ترسناك و تهديد و سرزنش سخت چيزى نمى شنويم . بعضى از قبرها فرياد مى زنند : من خانه ظلمتم ، من خانه فتنه ام ، من خانه محنتم ، من خانه غربت و غمم ، من خانه وحدت و وحشتم ، من زندان نافرمانم ، من حفره اى از حفرات آتشم و بعضى از قبرها مى گويند : من خانه راحت و نعيمم براى كسى كه خداى رحيم را بندگى كرده ، من خانه نعمت و خوشحاليم براى كسى كه از خدا ترسيده و از گناه اجتناب ورزيده .
قطعه هاى زمين ندا مى كنند و مى گويند : اى فريفته به ظاهر دنيا ! اى كه امروز زنده اى ! چرا از وضع كسانى كه در ما دفن شدند عبرت نگرفتى ؟ اهل وحشم برادران و همسايگانت را نديدى در دل خاك دفن شدند ؟!
حرص آنان و جمع آورى مال و واگذاشتن جمع شده هاى آن ها را نديدى و توجه نكردى كه از آنچه داشتند بى اختيار اميد برداشته و به خوارى و ذلّت در ما دفن شدند ؟!
چرا به آنچه آنان عمل نكردند ، در حالى كه به خير آنان بود تو عمل نمى كنى ؟!
چرا در جمع مال و پيدا كردن آرزوهاى دراز بى رغبت نمى شوى ؟
مردگان در خاك خفته كه ماييم ، زندگان را ملامت مى كنيم و با صداى بلند به آنان مى گوييم : اى واپس مانده در دنيا كه برادران و همسايگان را زير خاك كردى !
آيا در حال ما براى تو عبرت نيست ؟ ! آيا به پيش رفتن ما را در خاك گور فكر نمى كنى ؟ ! آيا نمى بينى كه ما از خط عمل جدا گشته در حالى كه تو مهلت دارى و به فكر عمل نيستى ؟
چرا آنچه از ما فوت شد تو تدارك نمى كنى ؟ ! چرا به آنچه همسايگانت از آن محروم شدند عمل نمى نمائى ؟
اى ساكن خانه غرور و خطاب كننده به اهل قبور ، ما آرزو مى كنيم كه بر درست كردن توشه قادر شويم و براى حركت در راه آماده گرديم ، از ما وقت عمل خير گذشت تو امروز را كه در آنى غنيمت بدان و از عاقبت بد اهمال كارى بترس .
اسمى از شما نمى برند و از ياد شما در دل و قلب آنان خبرى نيست . اين است آنچه پس از شما واقع شد .
اهل قبور پاسخ مى دهند : اى بنده حق ! گفتگويت را شنيده و سخنت را حفظ كرديم ، جواب ما را بشنو و آن را حفظ كن .
ما جامه پشيمانى پوشيديم و به درهاى قيامت داخل شديم . مرگ ما ، وجود ما را در عجيب ترين وضع انداخته ، ما را در تنگ ترين خوابگاه ها بر دست راست خواباندند و صورت ما را بر خاك قبر نهادند و سقف خانه ما را از خشت ساختند .
برادران و اهل ما براى هميشه با ما وداع كردند ، از ما برگشته و ما را واگذاشتند !
فرشتگان در قبر ما حاضر شدند و از خواسته هاى پروردگارمان از ما پرسيدند .
كرم ها دور بدن ما جمع شده و ما را خوردند و آن قامت رعنا و صورت زيباى ما را تغيير دادند در خانه هاى خالى از وسائل ، بدون اهل و عيال روز و شب خود را مى گذرانيم .
ما در امرى سخت و هولناك و پر خطر درافتاده و از قبر خويش جز برنامه هاى ترسناك و تهديد و سرزنش سخت چيزى نمى شنويم . بعضى از قبرها فرياد مى زنند : من خانه ظلمتم ، من خانه فتنه ام ، من خانه محنتم ، من خانه غربت و غمم ، من خانه وحدت و وحشتم ، من زندان نافرمانم ، من حفره اى از حفرات آتشم و بعضى از قبرها مى گويند : من خانه راحت و نعيمم براى كسى كه خداى رحيم را بندگى كرده ، من خانه نعمت و خوشحاليم براى كسى كه از خدا ترسيده و از گناه اجتناب ورزيده .
قطعه هاى زمين ندا مى كنند و مى گويند : اى فريفته به ظاهر دنيا ! اى كه امروز زنده اى ! چرا از وضع كسانى كه در ما دفن شدند عبرت نگرفتى ؟ اهل وحشم برادران و همسايگانت را نديدى در دل خاك دفن شدند ؟!
حرص آنان و جمع آورى مال و واگذاشتن جمع شده هاى آن ها را نديدى و توجه نكردى كه از آنچه داشتند بى اختيار اميد برداشته و به خوارى و ذلّت در ما دفن شدند ؟!
چرا به آنچه آنان عمل نكردند ، در حالى كه به خير آنان بود تو عمل نمى كنى ؟!
چرا در جمع مال و پيدا كردن آرزوهاى دراز بى رغبت نمى شوى ؟
مردگان در خاك خفته كه ماييم ، زندگان را ملامت مى كنيم و با صداى بلند به آنان مى گوييم : اى واپس مانده در دنيا كه برادران و همسايگان را زير خاك كردى !
آيا در حال ما براى تو عبرت نيست ؟ ! آيا به پيش رفتن ما را در خاك گور فكر نمى كنى ؟ ! آيا نمى بينى كه ما از خط عمل جدا گشته در حالى كه تو مهلت دارى و به فكر عمل نيستى ؟
چرا آنچه از ما فوت شد تو تدارك نمى كنى ؟ ! چرا به آنچه همسايگانت از آن محروم شدند عمل نمى نمائى ؟
اى ساكن خانه غرور و خطاب كننده به اهل قبور ، ما آرزو مى كنيم كه بر درست كردن توشه قادر شويم و براى حركت در راه آماده گرديم ، از ما وقت عمل خير گذشت تو امروز را كه در آنى غنيمت بدان و از عاقبت بد اهمال كارى بترس .
تو اى خطاب كننده به ما ! عن قريب رحلت نموده نزد ما خواهى آمد و پس از چند روزى بر ما وارد خواهى شد ، بر نفس لطيف ضعيف خود رحم كن و در خلاصى جان شريف خويش بكوش . بدان به همين زودى ، همان معامله اى كه با خانه هاى ما كردند ، با خانه تو خواهند كرد و آثار تو نيز همانند آثار ما فانى و برطرف خواهد شد و به حالى در افتى كه هيچ يار و مصاحبى قدرت نفع رساندن به تو را نداشته باشد و نزديك و برادر توانايى نجات تو را نداشته و تو هم به سوى خانه غربت و وحشت روان گردى ، در حالى كه از تمام علايق و اسباب بريده باشى .
قبرت و پرسش كنندگانت به انتظار تواند ، به سوى آنچه از ما شنيدى شتاب كن و براى جايى كه ما انتقال به آن يافته ايم مهيّا شو . آنچه بر ما گذشت بر تو هم خواهد آمد . به خدا قسم تو را خطر هولناك در پيش است ما تو را خبر كرديم و راه توفيق را به تو نمايانديم .
پس از گفت و شنيد با مردگان نوبت خطاب به نفس است : اى غافل فريفته شده ! جواب صاحبان قبر را شنيدى و از آنچه شرح دادند خبر شدى ، فردا نزد مولا و آقايت چه عذرى دارى ، به هنگام رسيدنت به او و رسيدنش به تو چه خواهى گفت ؟!
به خدا قسم اگر اهمال كنى و از آنچه به سوى آن مى روى غافل بمانى ، در حالى كه تو را ترساندند و از خطرات برحذر داشتند ، نزد پروردگارت با يك دنيا هول و ترس رسوا شوى و با خطرهاى فراگيرنده روبرو گردى ، عازم سفر و كوچ كردن باش و براى جمع كردن توشه جهت روز خطر بزرگ آماده شو .
به سوى مولايت بازگرد ، بازگشتن بنده خوار و ذليل كه بر نفس خود ظلم كرده و حرمت خدايش را ارج ننهاده . توبه كن ، مانند بنده اى كه گناهانش سخت عظيم است و عمرش از كف رفته ، آن چنان از كف رفتنى كه گويا به انتها رسيده و فرصت انجام كار از دستش رفته !
آن چنان بنده اى كه پناهى نمى بيند كه از خدا به سوى آن رود و گريزگاهى نمى جويد كه از پروردگارش به سوى او بگريزد . بنده اى كه در چنين حال ناگهان متوجه خداى خود گشته ، با دلى پاك به سوى او روى آورد و خدايش را به آوازى متغيّر و آهسته بخواند و آن چنان فروتنى كند كه گويى منحنى شده كمرش خم گشته و از شدت سر به زيرى دو تا شده و دو پايش از شدّت ترس مى لرزد و اشك هايش پهناى صورت او را گرفته و در حال دعا و مناجات است و فرياد مى زند :
واى از دورى سفر ، واى از بزرگى خطر ، واى از تاريكى قبر ، واى از ايامى كه ضايع كردم ، واى از خجالتم بر گناهانى كه جمع نمودم .
آه اگر با عدل خود با من معامله كنى و فضلت را از من دريغ دارى .
آه اگر پرونده ام را به دست چپم دهى و بدى حال و عملم را بر مردمان ظاهرسازى .
آن گاه خطاب كنى : او را بگيريد و به غل ببنديد و به آتش جهنم بسوزانيد . آن وقت مبتلا شوم به بلايى كه خويشان از نجاتم ، ناتوان و قوم و قبيله ام از نفع رساندن به من ، حقير و زار .
واى از آتشى كه پشت جگر را بسوزاند .
آه از آتشى كه سر و دست و پا را از هم جدا كند .
واى از آتشى كه نورش تاريكى ، آسانش رنج آور و دورش نزديك است .
آه از آتشى كه رحم نكند و طلب مرحمت احدى را نپذيرد و بر تخفيف عذاب قادر نباشد و توان نجات زارى كننده را نداشته باشد .
آه از ضريع و زقّوم و غسّاق جهنّم ، كه هر سه خوراكى اهل عذاب است .
آه از شراب جهنم كه روده و دل اهلش را پاره پاره كند .
اى مولاى من ! آيا براى شقاوت آفريده شده ام تا بدين سبب گريه ام را طولانى كنم ، يا براى سعادت ، تا اميد بر تو دوزم ؟
آيا اعضايم را براى عذاب كشيدن از گرزهاى آتشين آفريده اى و روده هايم را براى خوردن حميم جهنّم .
مولاى من ! به من بگو بعد از اين كه به تو ايمان آوردم مرا عذاب مى كنى ؟ !
يا پس از اين همه عشق به تو ، از پيشگاه رحمتم مى ميرانى ؟ ! از ذات كريمت دور است كه مرا از خود نااميد كنى ؟
آيا مسير گمانم را به خود عوض مى كنى و اميدم را به نااميدى بازمى گردانى ؟
نه اين چنين نيست ، بدون شك اميدم به تو يك اميد حتمى و رجايم نسبت به عنايتت رجايى عظيم است .
و به قول سعدى در فصل مناجات :
تنم مى بلرزد چو ياد آورم مناجات شوريده اى در حرم
كه مى گفت شوريده و دل فكار الهى ببخش و به ذلّم مدار
به لطفم بخوان و مران از درم ندارد به جز آستانت سرم
تو دانى كه مسكين و بيچاره ام فرو مانده نفس امّاره ام
نمى تازد اين نفس سركش چنان كه عقلش تواند گرفتن عنان
كه با نفس سركش برآيد به زور مصاف پلنگان نيايد زمور
به مردان راهت كه راهى بده وزين دشمنانم پناهى بده
خدايا به ذات خداونديت به اوصاف بى مثل و ماننديت
به لبيك حجاج بيت الحرام به مدفون يثرب عليه السلام
به تكبير مردان شمشير زن كه مرد دغا را شمارند زن
به طاعات پيران آراسته به صدق جوانان نوخاسته
كه ما را در آن ورطه يك نفس زننگ دو گفتن به فرياد رس
اميد است از آنان كه طاعت كنند كه بى طاعتان را شفاعت كنند
به پاكان كز آلايشم دور دار وگر زلّتى رفت معذور دار
به پيران پشت از عبادت دوتا زشرم گنه ديده بر پشت پا
كه چشمم ز روى سعادت مبند زبانم به وقت شهادت مبند
چراغ يقينم فرا راه دار ز بد كردنم دست كوتاه دار
بگردان زناديدنى ديده ام مده دست بر ناپسنديده ام
من آن ذرّه ام در هواى تو نيست وجود و عدم زاحتقارم يكى است
زخورشيد لطفت شعاعى بَسَم كه جز در سعادت نبيند كَسَم
بدى را نگه كن كه كم تر كس است گدا را ز شاه التفاتى بس است
مرا گر بگيرى به انصاف و داد بنالم كه عفوت نه اين وعده داد
خدايا به ذلّت مران از درم كه صورت نبندد درى ديگرم
ور از جهل غائب شدم روز چند چو باز آمدم در برويم مبند
چه عذر آرم از ننگ تر دامنى مگر عجز پيش آورم اى غنى
فقيرم به جرم گناهم مگير غنى را ترحّم بود بر فقير
چرا بايد از ضعف حالم گريست اگر من ضعيفم پناهم قويست
خدايا به غفلت شكستيم عهد چه زور آورد با قضا دست جهد
چه برخيزد از دست تدبير ما همين نكته بس عذر تقصير ما
خدايا مقصّر به كار آمديم تهى دست و اميدوار آمديم
منبع : برگرفته از کتاب عرفان اسلامی استاد حسین انصاریان