
زینب پرستار نهضت عاشورا
- تاریخ انتشار: 31 فروردين 1389
- تعداد بازدید: 535
حضرت زینب در کربلا پرستاری امام زمانش حضرت زین العابدین علیه السلام و دیگربیماران و مصیبت زدگان اهل بیت را برعهده داشت، و ضمن این کهرسالت مهم نگهداری و تبلیغ از نهضتحسینی را به خوبی انجامداد، از پرستاری بیمار کربلا نیز با تحمل آن همه سختیها وناملایمات، آنی فروگذار نبود و تا آخرین رمق دین خود را بهمکتب و رهبرش ادا کرد. درود بیپایان خداوند بر این بزرگ بانویاسلام باد. نکتهای به نظرم رسید که حیف است زینب را پرستار بیمار بخوانندزیرا پرستاری از بیمار یکی از کوچکترین مسؤولیتهای زینب بود،و هر چند پرستاری وظیفه سنگین و ارزشمندی است و پرستار متعهدباید با صبر و حوصله، تحمل هر نوع ناملایمات برای انجام خدمتشبنماید و چنین کاری از عهده هر کس برنمیآید ولی با این حالمقام زینب، آنقدر والا و عظیم است که او را پرستار نهضت وانقلاب حسینی باید بنامیم، زیرا این پرستاری به مراتب مهمتر وسرنوشتسازتر از پرستاری بیمار بود. زینب نقش نگهداری از قیام خون بار حسینی را بر عهده داشت کهقطعا اگر او این بار را بر دوش نمیگرفت، خون حسین پایمال میشدو بسیار دشوار بود که نهضت ابی عبد الله علیه السلام به مردماعلام و ابلاغ گردد و شاید بدون اسارت خاندان رسول الله وپیشتازی زینب کبرا در رسوا نمودن هیئتحاکم، و تبلیغ او ازانگیزه قیام برادرش، یزیدیان به هدف پلید خود نائل میآمدند ونام رسول الله (ص) را نه تنها از منارههای مساجد بلکه ازتاریخ، پاک و محو میکردند و این بود نیتشوم آنان. و زینب با مجاهدت و قیام شجاعانه خویش در برابر زورگویان وهمچنین فریبخوردگان زمانش، آن چنان از قیام حسین دفاع کرد کهتا قیام رستاخیز، همانند او نه در مردان و نه در زنان، وجودندارد و این نام جاودان و مقدس برای همیشه با عظمت و شموخباید برده شد. زینب در پس آن مصیبتبزرگی که «تصغر عندها المصائب» آن چنانبار سنگین پرچم ولایت را بر دوش گرفت و در برابر کفر و زندقهایستاد و سخنرانی کرد و خطابه خواند و مردم را بیدار کرد وحرکت را در مردگان آغاز نمود که از آن جا حرکت توابین و دیگرحرکتهای اسلامی آغاز شد و تا امروز و فردا و فرداها، آثار اینحرکت عظیم زینبی، هویدا است و به برکت زینب و قیام مبارکش، همچنان بیرقهای خونین عاشورا به نشانه روز انتقام مظلوم ازظالم، در سراسر جهان افراشته میشود زیرا زینب بود که پیامخونین حسین را به تمام نسلها و عصرها رساند.
ولادت همراه با غم
هرچند روز ولادت زینب روز عید و شادمانی است ولی چه کنیم کهاین نام مقدس، پیوسته قرین رنج و اندوه بوده است. پس از گذشتشش سال از هجرت رسول الله صلی الله علیه و آله، زینب در مدینهمنوره از آن شجره طیبه به دنیا آمد.در آغاز ولادت، نسیم نوید بخش زندگی سعادتمندی در خانه زهراسلام الله علیها وزیدن گرفت چرا که هنوز رسول خدا صلی اللهعلیه و آله حیات داشت و خود نام نواده عزیزش را «زینب»نهاد.علی و زهرا هر دو از دیدن زینب، این گل خشبوی ولایت و رسالتخرسند بودند ولی گویا از همان آغاز، هالهای از غم و اندوه،گهواره زیبای زینب را در برگرفته بود و گویا حوادث تلخ وجانگداز عاشورا از همان روز در رخساره زیبای این کودک، نقشبسته بود. نوشتهاند که پس از تولدش، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آلهو سلم خم شد و نواده عزیزش را با قلبی آکنده از غم و اندوهو دیدگانی پر از اشک بوسید و به خاطر حوادث جانکاهی که درانتظار نوادهاش بود، آهی از قلب مبارکش برآمد که دیدگانحاضران را پر از اشک نمود. و این هاله غم -که در آن نخستین روز ولادت بر رخساره نازنینزینب نقش بست- هم چنان با گذشت ایام ادامه داشت و پیوستهگستردهتر میشد، چرا که پس از قریب پنجسال، رسول خدا از دنیارفت و با وفات پیامبر بارش سیلآسای صیبتبر خاندان گرامیشآغاز شد و زینب در تمام صحنههای غمانگیز حضور داشت و از نزدیکشاهد شهادت مظلومانه مادرش و اسارت پدرش و شهادت دلسوزانهبرادرش حسن بود. حوادث و رویدادهای ناگوار بر برترین انسانهایروی زمین باریدن گرفت تا آن که حادثه فراموش نشدنی عاشورا رخداد و این هاله غم به اوج خود رسید.
برگهای از پرستاری نهضت
امام حسین علیه السلام قبل از شهادت سفارشهای لازم را بهزینب نمود و پرستاری نهضت را به او واگذار کرد و او را به صبرو بردباری امر نمود و به میدان با قلبی محکم و بیهراس ازآینده نهضت، حرکت کرد. زینب نیز پرچم پرافتخار حسین را بر دوشگرفت و نگذاشت این پرچم الهی بر زمین افتد و با اقتدار وشهامتی که تاریخ نظیرش را ندیده در برابر امیر خون آشام کوفهو شاه پلید شام لعنه الله علیهما ایستاد و با سخنرانیهایجاودانهاش زندگی را در کامشان تلخ ساخت. راستی چه رادمردی است این زن، که با آن همه مصیبتهای سخت کههر یک کوهی را به لرزه درمیآورد و انسان را مضطرب و از خودبیخبر میسازد، در برابر سنگدلترین و تندخوترین و تبهکارترینانسان روی زمین، آن سان با کبر و مناعتبرخورد میکند که همهرا به شگفتی وامیدارد.
زن مگو مردآفرین روزگار زن مگو بنت الجلال اخت الوقار زن مگو کمتر کنیزش حور عین زن مگو دخت امیر المؤمنین
ابن زیاد که آن همه کبر و بیاعتنایی را از یک زن رنجکشیده وبا تمام وجود ماتم زده میبیند، انگشتحیرت به دهان میگیرد ومیخواهد او را کوچک شمارد، با تکبری انتقامجویانه رو به حضرتکرده میگوید: خدای را شکر میکنم شما را رسوا ساخت و مردانتانرا کشت و سخنانتان را دروغ گردانید! زینب با عظمت و شموخ،نگاهی تحقیرآمیز به آن سرکش بینام و نسب میکند و فریادبرمیآورد که: «الحمد لله الذی اکرمنا بنبیه صلی الله علیه وآله و سلم و طهرنا من الرجس تطهیرا... انما یفتضح الفاسق ویکذب الفاجر و هو غیرنا و الحمد لله». سپاس خدای را که ما را با انتساب به پیامبرش گرامی داشت و ازآلودگی و ناپاکی دور ساخت. و همانا شخص تبهکاری (چون تو) رسوامیگردد و بدکار و پلید دروغ میگوید و خدا را شکر که آنان غیراز ما هستند. ابن زیاد که منتظر چنان جواب تندی نبود، از او میپرسد: کار خدایت را درباره خاندانت چگونه دیدی؟ حضرت زینب با همان سربلندی و مناعت میفرماید: «و الله مارایت الا جمیلا، اولئک قوم کتب علیهم القتل فبرزوا الیمضاجعهم و سیجمع الله بینک و بینهم فتختصمون عنده...» به خدا قسم جز نیکی و زیبایی ندیدم.آنها قومی بودند که خداوند کشته شدن در راهش را بر آنان نوشتهبود و لذا با شجاعتبه قتلگاه خویش شتافتند ولی به زودیخداوند تو و آنان را در یک جا گرد آورد تا در پیشگاهش محاکمهشوید. من هر گاه این قسمت از سخن زینب را به یاد میآورم، در برابرآن همه عظمت و بزرگواری، آن قدر احساس شرمساری و حقارت میکنمکه این زینب پس از آن همه مصیبت، چون در راه خداست همه را جمیلو زیبا میبیند و ما در برابر کوچکترین اذیت و آزاری بیتاب وزبون میشویم و چقدر فاصله است میان آسمان عظمت زینب و دنیایپست دنیاخواهان.
برگهای دیگر از شجاعت زینب
در مجلس یزید لعنه الله علیه، گفت و گوهای زیادی بین بانویقهرمان کربلا و آن پلید رخ داده که همهاش دلالتبر عظمت وقهرمانی زینب دارد. نگاهی کوتاه به یک قسمت آن میکنیم تایادآور شجاعت فزون از حد زینب باشد. هنگامی که یزید با چوب خود، به دندانهای مبارک امام حسین علیهالسلام اشاره میکرد و آن اشعار معروف کفرآمیزش را میسرود، زنانبنی هاشم تاب تحمل این منظره را نداشتند و بیاختیار میگریستندولی زینب، بیآنکه خم به ابرو بیاورد، با کبر و مناعتیعلیوار، بر آن سرکش غدار فریاد زد: «صدق الله یا یزید: ثم کان عاقبه الذین اساءوا السوآی انکذبوا بآیات الله و کانوا بها یستهزئون. ا ظننتیا یزید انهحین اخذت علینا باطراف الارض و اکناف السماء فاصبحنا نساقکما تساق الاساری ان بنا هوانا علی الله و ان بک علیه کرامهو توهمت ان هذا لعظیم خطرک فشمختبانفک و نظرت فی عطفیکجذلان فرحا، حین رایت الدنیا مستوثقه لک و الامور متسقه علیکان الله امهلک فهو قوله:«و لا یحسبن الذین کفروا انما نملی لهم خیر لانفسهم انما نملیلهم لیزدادوا اثما و لهم عذاب مهین...» ا تقول: لیت اشیاخیببدر شهدوا! غیر متاثم و لا مستعظم و انت تنکث ثنایاابی عبد الله بمحضرتک؟ و لم لا و قد نکات القرحه و استاصلتالشافه باهراقک هذه الدماء الطاهره، دماء نجوم الارض من آلعبد المطلب؟!و لتردن علی الله وشیکا موردهم و عند ذلک تود ان کنت ابکمو اعمی. ا یزید و الله ما فریت الا جلدک و لا حززت الا لحمک وسترد علی رسول الله برغمک و لتجدن عترته و لحمته من حوله فیحظیره القدس... و ستعلم انت و من بواک و مکنک من رقابالمؤمنین اذا کان الحکم ربنا و الخصم جدنا و جوارحک شاهده علیکفانظر اینا شر مکانا و اضعف جندا.» ای یزید! آیا گمان کردیکه چون بر ما سخت گرفتی و اطراف زمین و آفاق آسمان را بر ماتنگ کردی و سرانجام ما را مانند اسیران به این طرف و آن طرفکشاندی از این است که ما نزد خدایمان خوار گشتهایم و یا تو رادر پیش خدا قدر و منزلتی هست؟ و یا پنداشتی که این بزرگی مقامتو است؟! لذا چون دنیا را به کام خویش یافتی و کارها را وفقمراد خود دیدی با تکبر باد در دماغ افکندی و شادمان و مسرور،نگران آرزوهای خود شدی؟! بدان که اگر خدا به تو مهلت داده استاز این جهت است که خود میفرماید:«آنان که کافر شدهاند گمان نکنند که اگر مهلتی به آنها دادیمبه سود آنان است، بلکه به آنها مهلت میدهیم تا بیشتر به گناهروی آورند و سرانجام عذابی دردناک و خوارکننده در انتظارشانخواهد بود.» آیا باز آرزو میکنی که: ای کاش نیاکان ما که دربدر کشته شدند، این جریانات را میدیدند!! بی آن که خود راگناهکار بدانی و یا گناه خویش را بزرگ شماری و اینک باچوبدستی خود بر دندانهای امام حسین میزنی؟! حق داری! زیرا باریختن خونهای پاک و مطهر این ستارگان روی زمین، عقده دل پلیدتگشوده میشود و نهال غمت ریشهکن میگردد! مطمئن باش تو نیز بهزودی در پیشگاه خدای متعال بازگشتخواهی نمود و در آن جا استکه آرزو خواهی کرد ای کاش در دنیا لال و کور بودی. ای یزید! به خدا سوگند! جز پوستخود نشکافتی و جز گوشتخودقطع نکردی و بر خلاف میل خود، به زودی نزد رسول خدا بازخواهیگشت و اهل بیت و پارههای تنش را در حظیره القدس در کنارش باعزت و احترام خواهی یافت... و به زودی تو و آن کس که تو را برکرسی نشاند و بر گردن مؤمنین مسلط کرد، خواهید دانست کدام یکاز ما بدکارتر و از حیث لشکریان ناتوانتریم، در آن روزی کهداور خداست و خصم تو جد ما است و اعضا و جوارحت علیه تو گواهیخواهند داد. و اگر چه در این دنیا ما را به غنیمت گرفتی ولیبه زودی غرامتخویش را از تو باز خواهیم ستاند. در تاریخ آمده است که پس از این سخنان شجاعانه زینب، چنانیزید و اطرافیانش زبون و حیرتزده گشتند که تا مدتی بیحرکتماندند و یک خاموشی مرگزا بر مجلس یزید حکمفرما شد، تو گوئیبر سرشان پرندگان نشسته بودند «کان علی رؤوسهم الطیر». این همه عظمت و جلال در کجا و در چه کسی دیده میشود جز آن کهدختر علی و زبان او در کام باشد. این دو برگه کوتاه فقط مشتی از خروار و نمونهای از شجاعتها وقهرمانیهای قهرمان بانوی کربلا بود که میخواستیم از ولادتباسعادتش بیشترین بهره را ببریم و الگویی از آن زن نمونه اسلامارائه دهیم تا برای مردان و زنان ایران اسلامی سرمشق باشد و باگام نهادن در خط پرافتخار زینب، همراه با حضرتش محشور شویم وشفاعتش در «یوم الحسره» نصیبمان گردد.